1.
در باب مولد ابی محمد الحسن بن علی (ع) کتاب کافی، آمده است که محمد بن الحسن بن شمون به امام عسکری سلام الله علیه نامه نوشت و عرض کرد: «یکی از چشم هایم کور شده و دیگری هم در حال کور شدن است و دعایی کنید» و حضرت (ع) پاسخ دادند: «چشمت سالم می ماند» و بعد هم تسلیت گفته بودند. چشمم سالم ماند و چند روزی بعد پسرم طیب از دنیا رفت و فهمیدم این تسلیت به خاطر این درگذشت بود.
2.
قصد ندارم بقیه روایت های این سبکی را بیان کنم. یک نمونه روایت آوردم و بقیه اش را میخواهم به زندگی روزمره ای که داریم مثال بزنم. به چیزهایی که لمس کردهایم. ما لمس کردهایم که اگر فلان ماده غذایی را بخوریم، چون به بدن ما سازگار نیست، مریض خواهیم شد. این برای ما ملموس است. پذیرفته شده است. شکی در آن نداریم. یعنی ربط این ماده به صحت و سلامتی را کامل درک میکنیم. بسنده کردن به همین مقدار از رابطهیابی در عالم، کمی دور از خرد است. یعنی اگر ما فقط به ظواهر بچسبیم، در عرصه کوته بینی وارد شدهایم.
3.
روایت حاکی از ارتباط صحت چشم با صحت فرزند است. نگویید مشخص نیست! میدانم در نگاه اول مشخص نیست، اما به سایر روایت های همین باب مراجعه کنید خواهید دید که اتفاقا مشخص است و البته که گفتم میخواهم به زندگی عادی مثال بزنم. به روزمره ها. ما در زندگی خود دردهایی داریم. خانه کوچکی داریم. همسر نالایق. بچه نااهل. خنگیم! بیماری خاصی داریم. هرچقدر کار می کنیم باز هم انگار کار نکرده ایم. خیلی از این مسائل در زندگی ما هست. بعد از اینکه خانه بزرگ می خریم، یک دفعه مریض می شویم! بعد از اینکه فقرمان برطرف می شود، فرزندمان معتاد. بعد از اینکه درسی را خوب می فهمیم، خانه مان نشست می کند. همین اتفاق ها را می بینیم و بعدش می نویسیم: «خوشی به ما نیومده! تا اومدم از... خوشحال بشم ... اتفاق افتاد». ندیده اید؟! چند هزار بار این مطلب را از زبان در و همسایه شنیده اید؟! چند هزار مرتبه این را در اینترنت خوانده اید؟! هوم؟! ما می بینیم خوشیِ جدید با درد جدید همراه است، اما در پی کشفِ رابطه بین این ها نمی رویم. بارها هم این مسئله برای ما تکرار می شود اما باز هم کوتاه نمی آییم و پی کشف رابطه این ها نمی رویم. فکر کنید اگر مریض می شدیم و پی کشف رابطه شان نمی رفتیم، خب دوباره با خوردن همان ماده غذایی مریض می شدیم! نمی شدیم؟!
4.
روزی پزشکی نشسته فکر کرده، رابطه بین مریضی و فلان ماده غذایی را کشف کرده و چون این کشف اون، خیلی گسترده بوده، مسئله فراگیر شده و دیگران بی نیاز از کشف چنین رابطهای. اما بعضی از روابط، مختص به ماست. تقریبا من به یقین رسیده ام که وقتی پدر و مادری تکفل فرزند نوپای خود را به عهده دارند و کس دیگری این تکفل را نمی تواند برعهده بگیرد، از دنیا نمی روند و سالم خواهند ماند. پیرمرد 72 ساله ای را در بیمارستان دیدم که خیال می کردم 45 سالش ست. ماشاءالله انقدر سالم بود. اهل یکی از شهرستان های مرکز استان بود و خانمش که هزار و یک درد داشت را ماهی یک بار برای معالجه به بیمارستان میآورد. اینکه میگویم بدنش سالم بود واقعا سالم بود. این بدن یک بار هم آخ نگفته بود! گله داشت از وضعیت بیماری همسرش و اینکه مدام مجبور است به مرکز استان رفت و آمد داشته باشد. نمیشد مستقیم بگویم که سرپا ماندن شما، بهخاطر بیماری همسرت است و الا دلیلی ندارد با 72 سال سن مثل مرد 45 ساله باشی!
5.
مرگ و میر، چون واقعه تکان دهندهایست را از این منظر میتوان بررسی کرد. چه بسیار انسانهایی که بازنشست شدند، همه فرزندانشان را هم خانه بخت فرستادند یا فرزندان را مستقل بار آوردند و چون کار دیگری نداشتند به کرونایی و تصادفی و یک سکته ریز از دنیا رفتند. ندیدید؟! من دیدم! کم هم ندیدم. که تازه بازنشست شده بود و خیال ها در سر داشت. از خرید یک باغ و تفریح و زندگی خوشگذرانه. اجل مهلت نداد و چند ماه بعد از دنیا رفت.
6.
ما در ظاهر میمانیم. در حد همان کشف رابطه بین فلان ماده و مریضی و جلوتر نمی رویم. قواعد عام حاکم بر عالم را کشف نمیکنیم. قواعد خاص مرتبط با خود را کشف نمیکنیم، بعد مدام گیج میزنیم و از اتفاقات متعجب میشویم! اسمش را تصادف میگذاریم. دنبال علل ظاهری میگردیم ولی از علتهای ریشهای غافل میشویم. کوتهبینی میکنیم.
7.
مرگ و میر تلنگر است برای کشف این روابطِ ورای روابط ظاهری اما ما فقط به «خوش به سعادتش» گفتن اکتفا میکنیم و بعد هم تفاخر! یعنی اگر کسی از اطرافیان و اقوام ما در روز خاصی از دنیا برود با همان خوش به سعادتش جمعش می کنیم و به بقیه که میتشان در چنین روزی از دنیا نرفته، تفاخر!!! انگار ما مردهایم و ما این افتخار را کسب کردهایم! حاج قاسم روز ولادت حضرت زینب سلام الله علیه قربانی شد. شهید رئیسی چه زمانی؟! اتفاقی است؟! من خیلی سختم است که باور کنم اتفاقی است!
8.
سید روح الله از آن افرادی بود که نمیتوانم عادی در موردش فکر کنم. انگار شما سازه عظیمی را ببینید و بعد بگویید طفل نوپایی آن را ساخته! نمیشود اصلا. سیصد طبقه ساختمان را مگر میشود بچه سه سالهای بسازد؟! سید روح الله بچه سه ساله نبود! نمیتوانم قبول کنم که سه ساله بوده. بنای عظیم نحوه شهادتش، عریان شدنش در جمع وحوش، قتل صبری که اتفاق افتاد، اصلا عادی نبود! اصلا! کجای این مسئله عادی است که با «الهی بمیرم براش» باید جمعش کنیم؟!
9.
فردای شهادت شهید رئیسی، عکس سید روح الله و رئیسی را دیدم. هر چقدر سعی مذبوحانه ای داشتم تا قبل از آن برای گریه نکردن، همه اش فرو ریخت. شروع کردم به زار زدن. دیدهاید عکسش را؟! همان موقع کسی زیر آن عکس نوشته بود دو سید و دو شهید در یک تصویر! ولی من دوست داشتم بنویسم دو مظلوم در یک تصویر.

10.
بنای مظلومیت سید روح الله و بنای عظیم مظلومیت سید ابراهیم در یک قاب جلوی چشمانم آمد. یکی را عریان کردند و دیگری آتش گرفت. آقا حفظه الله تعالی جایی فرموده اند که زنده ماندن گاهی سختتر از شهادت است. و رئیسیِ مظلوم، سختتر زنده ماند. از دوست و دشمن شنید و دم نزد. امثال ما نمیفهمیم دم نزدن یعنی چه؟! ما عادت کردهایم به حیات وحش. صبح به صبح مومنان اطراف را گاز بگیریم و اسمش را بگذاریم احقاق حق! شعار «حق گرفتنی است» را کردهایم پوشش وحشیگری. رئیسی وحشی نبود. مظلوم بود. کار کرد و حرف شنید و دم نزد.
11.
یک تصویر اعجاب آور دیگر نشان بدهم؟!

12.
خب! حالا شروع کنیم به کشف روابط پنهان. السنخیة علة الانضمام. هم سنخ هم بودند و از قضا در یک قاب تصویر هم قرار گرفتند.
13.
روابط پنهان عالم، برخی هایش عام است و همه را شامل میشود. به نظرم قرآن کریم درصدد بیان این قواعد است. تلک الایام نداولها بین الناس. و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات. ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین. مثلا. پر است قرآن کریم از قواعد عامه عالم. برخی از این قواعد هم مختص ماست. حاج آقا تعریف می کنند مکرر که آیت الله برای تسلیت درگذشت یکی از طلاب فقیر به منزلش رفت و به خانواده این طلبه فقیر گفت ان شاءالله گشایشی در کار شماست. آنها خیال کردند آیت الله حالا برای تسلی چیزی گفته و مگر میشود فردی کم شود از زندگی و یک دفعه گشایش ایجاد شود؟! چند وقت بعد زندگیشان رفاه بیشتری گرفت و سراغ آیت الله آمدند که آن حرف شما از کجا بود؟! آیت الله گفت که امتحان آن بنده خدا با فقر بود و بعد از اینکه از دنیا رفت، این امتحان که به واسطه او بر زندگی شما چیره شده بود هم برداشته شد.
14.
من قواعد خاص خودم را دارم. شما قواعد خاص خودتان را. که البته این قواعد همه مصادیق قواعد عام عالمند. وقتی من و شما به هم برخورد می کنیم، قاعده یکی بر دیگری چیره می شود و یا قاعده جدیدی حاکم می شود. ازدواج را از این منظر باید دید. به هم زدن قواعد قبلی و ایجاد قواعد جدید شاید. شاید. دوستی و ایجاد یک تشکل هم همینطور.
15.
آیا این مسائلی که گفتم یعنی جبر ما را احاطه کرده و اگر ما ازدواج کنیم، بایستی یک قربانی هم از خانواده تقدیم کنیم؟! آیا نمی شود خوشیِ بدون درد داشته باشیم؟! واقعیت مسئله این است که ما خیلی بیشتر از آن چه که فکر کنید در زندگی اثر گذاریم! و البته بیشتر از آن چه که فکر کنید در زندگی مجبوریم. منتهی حیطه دخل و تصرف خود را باید بدانیم. می شود با کشف قواعد، اتفاقا در زمین بازی خوب بازی کرد. می شود از مسائلی پیشگیری کرد و مسائلی را ایجاد. نمونه هایش را خیلی در زندگی دیده ایم و تجربه کرده ایم.
16.
یمحو الله ما یشاء و یثبت. صله رحم عمر را زیاد می کند. این یک قاعده برای بازی در زمین قواعد.
17.
واقعا اگر تا اینجا خوانده اید یعنی حوصله خواندن بقیه اش را هم دارید! :)))) پس ادامه می دهم.
18.
یکی از مسائلی که علی صفایی برای اصلاح فقه پیشنهاد میکند، بررسی آثار فتاوای فقهی است. راستش خیلی توضیح نداده بود در کتابی که من خواندم و شاید جای دیگری آن را توضیح داده باشد اما حدسم این است که منظورش از آثار این بوده که مثلا تو اگر بگویی باید به پدر و مادر همیشه چشم بگویی، حقت خورده می شود و افسردگی می گیری و فلان. یعنی ثمره فتوای خودت را در زندگی مقلدین جستجو کن. اگر این حرف مد نظرش باشد، امروزه گرایشی در برخی نسبت به این مسئله وجود دارد. مثلا ثمرات وجوب اجتماعی حجاب را به چشم می آورند که فلان خانم وقتی روسری سرش می کند از دین بیزار می شود و بعد نتیجه می گیرند که این فتوا باید تغییر کند. کمی اگر فنی بخواهند بحث کنند بحث زمان و مکانی که هم امام ره و هم آقا حفظه الله تعالی به آن اشاره دارند را پیش می کشند که زمانه تغییر کرده است و باید ... .
19.
مسئله ای که اینجا مطرح میشود، احاطه ما به ثمرات است. ما یک ثمره را می بینیم و صد ثمره را نه. همانطور که نظریات اجتماعی و سیاسی و ... غربی ها، بعد از سالها ثمراتش مشخص شد، اگر ما هم وارد این ثمره پژوهی بشویم ممکن است حرف اشتباهی بزنیم و این رسما استحاله دین است. این یک نقد ساده ولی یک حرف که واقعیت دارد این است که ما باید فرزند زمانه خود باشیم و فقها برای فقیهی که شأنیت ولایت دارد این حق را قائلند که اگر ثابت شد ثمره حکمی بر ضد دین است، باید آن را کنار بگذارد، به عنوان ثانوی. یعنی نه غش می کنند در دل ثمرات و نه از ثمرات غافل می شوند.
20.
با همین دست فرمان که خیلی مجمل گفتمش به فتاوای فقهی و احکام دین نگاه کنید. تو می دانی اگر این کار را بکنی فحش خواهی شنید و دور بعد رأی نمی آوری و رأی آوردن لازم است اصلا! نه ابلهانه که زمین و قواعد را نشناسی که از روی شناخت، مسئله رأی آوری را کنار می گذاری و روی اصول خودت باقی می مانی. گفتگو با آمریکا؟! خیر! محکم خیر را تحویل می دهی و تمام. حالا بنشین فحش بخور! حالا رأیت بریزد. حالا دولتت را با هزار چالش رسانه ای مواجه کنند. تزول الجبال و لا تزل.
21.
رئیسی متعلق به دم و دستگاه دین بود و هست. که توی زمین قواعد دینی بازی می کرد. و می کند :) ما این قواعد را نمی شناسیم و نمی شناختیم و با تریلی از روی دولتش رد می شدیم و رد می شویم.
22.
خانه ی بچه دار، نباید تمیز باشد! نباید نه اینکه نمی شود، می شود. نه اینکه اشتباه باشد که تمیزی خوب است. اما فشار بی خود به مادر و پدر بیاوریم که حتما همه چیز سر جایش باشد، این جلوی جفتک اندازیِ ذاتی طفل را می گیرد. بنده خدا مادر من سر شکستن شیشه خانه دیگر کوتاه آمد و چند سال با شیشه شکسته سر کرد! بس که من با توپ می زدم شیشه را می شکستم! خب چی کار کند؟! هی شیشه عوض کند؟! بی خیال شد! گاهی هم به مکانِ مجموعه ما سر می زنند و به آشفتگی اش ایراد می گیرند می گوییم که جایی که نوجوان رفت و آمد دارد واقعا انتظار دارید تمیز بماند؟! در اتاق سه در چهار فوتبال بازی می کنند، پنج نفری! چی کنیم؟! جلوگیری می کنیم از برخی اشتباهات ولی نمی شود که نمی شود گاهی. مثل دولتی که دوست دارد نیرو پروری کند و اجازه اشتباه به نیروهای جوانش را هم می دهد و ما انتظار داریم بی عیب و ایراد باشد.
23.
می شود با فحش و کتک بچه را آن جور که می خواهیم بار بیاوریم؟! چرا نمی شود. تا نباشد چوب تر... آفرین. تناسب جرم و جنایت هم هر چه بیشتر رعایت نشود بهتر. سگ هاری به اسم اسرائیل، طوفان الاقصی را جرم فرض کرد و الان دارد قتل عام می کند. تناسب دارد این با آن؟! نه. چون سگ است بیشتر از این نمی فهمد و دارد می درد و جلو می رود. این سگ در قامت یک دولت یک دست جلوه کرده. از این سگ حمایت می کنند همان کسانی که از روی کار آمدن یک سگ به عنوان حاکم جامعه دفاع می کنند. که بدرد! اگر کسی ذره ای گران فروشی کرد را حتما در تنور بیندازد. سگ پسندی در ما گاهی ریشه زده. به مراتب آن. گاهی شدید و گاهی ضعیف.
24.
رئیسی مظلوم، نخواست بازی دربیاورد. با فحش و کتک ملت را جلو ببرد. گول بزند. نیاز را فهمید، روی همان دست گذاشت و سعی کرد حلش کند. سعی کرد جوانان را پای کار بیاورد و همین هم باعث می شد اشتباهاتی رخ دهد. سعی کرد... این یک مدیریت بود. نوع دیگرش را هم شاهد بودیم قبلش. خب! ما چی می پسندیم؟!
25.
این همه زحمت و مظلومیت، شاید پاداشی جز شهادت به سوختن و در ایام ولادت امام رضا سلام الله علیه نداشت. این قاعده است. مظلومیت، محرومیت نیست که عین بهرمندی است. که فرزندِ ضعیف، حمایت مادر را دارد. حالا ما برویم دنبال گرگ بودن! گرگ ها حامی ندارند! فقط دشمن دارند.
26.
باید دنبال کارهایی برویم که در عین زحمت، مظلومیت را به دنبال دارد که السنخیة علة الانضمام. عادت کرده ایم به بهرمندی. عادت کرده ایم به کیف کردن. عادت کرده ایم به لذت بردن. اگر کاری سخت باشد یا مظلومیت را به دنبال داشته باشد، پی اش را نمی گیریم؛ هرچند ضروری باشد.
27.
مصداق بیان کنم؟! :) نه... کارهای مظلومانه ی سخت کم نیستند...