1.
یکی از سخت ترین جاهای زندگی آنجاست که تو، واقعیت تو، ورای گفته ها و نگفته هایت، ورای سخن و ما قال ت، باید با حال و وجود و هیکل و قد و قیافه و رفتارت پاسخگو باشی.
2.
دیشب یکی از بچه ها من را کشیده کنار و در مورد ورود به حوزه مشورت می خواست. به قول خودش دو سوال خصوصی می خواست بپرسد. یکی اینکه تا کی باید درس بخوانم؟! و سوال دومش این بود که کی می خواهم ازدواج کنم؟! سوال اول را توضیح دادم. سوال دوم را نه. سوال اول را با حال جواب دادم و سوال دوم را هم با حال! رفتارم در مورد سوال اول مشخص بود و در مورد سوال دوم هم.
3.
امروز هم مدیر یکی از مدارس شهر داشت سوال اول را می پرسید. حس کردم می خواهد پیشنهادی برای فعالیت اقتصادی بدهد.
4.
یکی از مسائلی که ممکن است طلبه با آن مواجه بشود، هویت طلبگی است. هویتی که گاهی برای خودت مشخص نیست و گاهی تر برای بقیه. دومی اندازه اولی مهم نیست، هر چند که شیوعش بیشتر است. بقیه معمولا دنبال مسئله ای مشت پر کن هستند. تاریخ دان های ما و فلاسفه ما و خیلی از علمای علوم انسانی ما اگر عنوان معلم و استاد دانشگاه و پژوهشگر فلان موسسه را پیدا نکنند، معمولا جامعه درکشان نمی کند. یعنی نمی فهمد تاریخ دانی به چه درد می خورد؟! همین قضیه برای طلبه ها هم هست. یکی از رفقای خوب تعریف می کرد که تا زمانی که استاد حوزه علمیه نشده بود، مدام سوال الان چه کار می کنی را باید با عبارت های کشدار و توضیحات مفصل باید پاسخ می داد. الان فرق رفتارش با قبل چیست؟! هیچ! روزی یک ساعت تدریس می کند. همین. ولی جامعه یک مسئله مشت پرکن پیدا کرده و با همین قانع می شود. کاری ندارد چه چیزی تدریس می کنی و برای چند نفر؟! فقط عنوان ملموس برایش آورده ای و همین هم برای قانع شدنش کافی است.
5.
گاهی عصر و گاهی شبِ روزهای تعطیل کلاس داشتم. استاد بود و من. بعدتر هم شدیم سه نفر برای این درس. پدر می پرسید استاد واقعا برای تو تنها می آید؟! واقعا برای سه نفر؟! واقعا پولی نمی گیرد؟! چه طور می شود یعنی؟! و این سوال را من سوال کف جامعه می دانم. درکی نسبت به این محیط وجود ندارد که چرا روز تعطیل، که چرا آن وقت شب، که چرا بدون پول...
6.
امروز مدیر مدرسه از شهریه می پرسید و وقتی گفتم، گفت پس هیچی! و بعد از زبان دیگری نقدی را نسبت به شهریه مطرح کرد. حرمت امامزاده با متولی است. من متولی حمایتم. حوزه تف هم کف دست طلبه نیندازد من باید جلوی بقیه دفاع کنم. حالا که حوزه دارد زحمت می کشد هدفمند کند شهریه ها را چرا نباید پشتش بایستم؟! و توضیح دادم که قبلتر چه فضایی بوده و الان چه اتفاقات خوبی در حال وقوع است. بله حوزه زحمت می کشد و پیشرفت می کند. این نبود هم من دفاع می کردم! شهریه حوزه، کمش یا زیادش، بودش یا نبودش، نباید باعث بشود زبان نقد بقیه به حوزه باز شود.
7.
ادا و اطوارهای روشن فکری مال کتاب هاست و کافه ها. من نه وسط کتابم و نه کافه! من آدم واقعی ام و از کف واقعیت دارم با بقیه صحبت می کنم. تعصب می کشم. تعصب حوزه. تعصب جمهوری اسلامی. تعصب جامعه ام را. بلدم نقد کنم! زبان بسته نیستم. بیشترین تعارضات را با برخی عرف ها من دارم! ولی دفاع می کنم.
8.
قبول دارم که اگر الان رئیسی بود شلوار از پای همه ما درآورده بودند و شسته بودند و روی طناب پهن کرده بودند که رئیسی این را گفت و آن را گفت، ولی با این وجود از پزشکیان دفاع می کنم. حتی تعصب می کشم! نه که بخواهم حق و باطل گم بشود. ابدا! حق و باطل را هم می گویم ولی از پزشکیان تا جایی که توان داشته باشم دفاع می کنم. نتوانستیم رای جمع کنیم و او توانست! حالا ادا و اطوارهای طرح زمزمه استیضاح و عدم کفایت جای این شکست را پر نمی کند! مثل مرد پای قواعد میز بایستید. پای این مرد بایستید! پای رئیس جمهورمان. و تاکید می کنم که نباید حق و باطل گم شود. من حق را می گویم. باطل را هم نشان می دهم ولی تعصب کشیدن و ایستادگی پای میز هم باید رقم بخورد. باید.
9.
نمی خواهم از هویت طلبگی دور بشوم ولی این را هم بگویم بد نیست. می توان هزار و یک چیز را دید. ولی دیدن امید وسط ناامیدی ها هنر مردان خداست. نه خیالبافی و نه توهم! نه. ولی امید را باید دید. در همه جا. هر جا کفه نقد به دیدن خوبی ها چربید، شک نکنید که افتاده ایم در زمین دشمن.
10.
وقتی یکی می گوید به وجود امثال شما نیاز است، سریع همه وجودم هشدار می دهد که بناست یک کار جدید برایت بتراشند و آن را وظیفه جلوه بدهند و بخواهند تو انجام بدهی. همیشه به وجود امثال شما نیاز است و شما خیلی توانمندید را برای خر کردن استفاده می کنند. اصلا به وجود شما نیاز نیست و دو هفته بعد هم فحش می کشند به اول و آخر شما! شک نکنید. آدم باید خودش عاقل باشد و گول این حرف ها را نخورد. وظیفه را دیگری می تواند نشان بدهد ولی دیگری نمی تواند وظیفه بتراشد! من ممکن است از چیزی غافل باشم و آن را ندانم و ممنون بقیه ام که به من آن را نشان می دهند ولی بیشتر از آن برای کسی مثل من یعنی دخالت بیجا در کار من! خیلی حس می کنی فلان جا نیاز به وجود طلبه هست، زحمت می کشی از اطرافیان که از قضا خیلی بچه های خوب و گلی هم هستند می فرستی حوزه تا چند سال بعد برگردند و آن وظیفه را انجام بدهند. من نه سوپرمنم که همزمان هزار کار بلد باشم و با یک حرکت همه را از هلاکت نجات بدهم و نه اگر سوپرمن بودم این کار شدنی بود!
11.
تصویر سوپرمن برای طلبه ها، آفتش می شود بحران هویت. طلبه خیال می کند که اگر حامد کاشانی نشود و مورد مدح همه نباشد خدمت نکرده است! خب؟! هیچ! با این حساب از هر هزار نفر باید 999 نفر را از مدار خارج کنی! و بگویی بی فایده اند. که نیستند. که فایده دارند. منتهی جامعه ملموس طلبِ ما، دنبال آورده ی ملموس است. انگار هویج بکاری و دو ماه بعد هویج برداشت کنی. زبیر آن همه با اهل بیت علیهم السلام بود و ته ماجرا فرزندش او را بدبخت کرد! بعد انتظار داری من سر دو ماه به تو چه تحویل بدهم؟! هوم؟!
12.
دیشب می پرسید اگر من طلبه بشوم موفق می شوم؟! پرسیدم فلانی موفق است؟! گفت نه و تو موفقی! گفتم پس موفق نمی شوی! گفت چرا؟! گفتم ذهنیتت از موفقیت همان ذهینت ملموس خواه است و فلانی که این همه زحمت می کشد را نمی بینی پس خودت را هم قطعا نخواهی دید. فکر می کنی اگر سخنران بشوی، استاد دانشگاه بشوی یا هر چه بشوی، حس موفقیت خواهی کرد؟! نه! چون آن جا هم مطمئنا چیزی برای گیر دادن پیدا می کنی.
13.
همه این ها البته حرف است. من حال و رفتاری دارم. بقیه رفتار را می بینند.
14.
ما در مواجهه با جامعه ملموس طلب، چند رفتار می توانیم داشته باشیم. من انزوا را پسندیده ام. طرف اگر فحش بدهد، من سه چهار تا روی آن می گذارم و به خودم می دهم! دیوانگی را مسیر خوبی دیده ام. طرف مقابل می بیند که من چیزی برای از دست دادن ندارد، خیالش راحت می شود و می رود. رفتار خوبی نیست واقعا! ولی واقعا حوصله توضیح دادن ندارم. حالا مثلا تو که ماشین و خانه و شغل داری چه گلی به سر خودت و خانواده ات زدی که انتظار داری من هم مثل سوسک فضله جمع کن بیفتم دنبال جمع کردن؟! همینجا توضیح بدهم و یادآوری کنم که الدنیا مزرعة الآخرة و امکانات را باید استفاده کرد! من نمی گویم هر که دنبال دنیا برود خریت کرده و اشتباه رفته! نه. من فقط می گویم من فضله جمع کن نیستم. جواب هم پس نمی دهم. ندارم که ندارم! سرم را بالا می گیرم و می گویم ندارم. نمی خواهید؟! خب طبیعی است که آدم دیوانه ها را نمی پسندید. شما را به سلامت و ما را هم به طریق دیوانگی خودمان! این یک رفتار است که واقعا درست نیست. ولی من تنبلم، سنم بالا رفته و حتی مغرورم و دلایل مزخرف دیگر، فعلا کمی این مسیر را پیش می برم. رفتار متعارف و متداولش البته اقناعِ عملی اطرافیان است. همین مسیری که امروزه خیلی ها مجبورند طی کنند و البته که معمولا اطرافیان باز هم شاکی خواهند بود و خواهند ماند. اما چاره ای نیست. وقتی می خواهی در جامعه زیست داشته باشی، باید همین مسیر را بروی. باید معلم بشوی، باید عنوانی پیدا کنی که ملموس باشد و بعد هم به قسط و هزار ضرب و زور ماشینی و خانه ای و ... . آخرش هم البته فحش را از دورتر ها می خوری که فلانی پول مفت گیر آورد و ماشین خرید. ولی این بنظرم مسیر خوبی است. مسیر سوم اقناع است برای کارهایی که انجام می دهی. این مسیر انصافا صبر بالایی می خواهد. یعنی از بین بردن تصویر سوپرمن برای بقیه کار طاقت فرسایی است. طرف دست کارگری را سمتت می گیرد و دستت را نوازش می کند و می گوید سنگین تر از قلم بلند نکرده؟! و تو نباید با دست سنگین بکوبی توی گوشش! بعد هم خیلی خوشمزه توضیح بدهی که عزیزم فلان و بهمان. حالا همین ها دست دکتر را می بوسند چون نازایی همسرشان را درمان کرده، ولی تو باید پاسخگو باشی که چرا دستت به زمختی سیرجمع کن ها نیست. سخت است واقعا. این دسته خیلی آخوندی می کنند. مواجه های سه گانه ای که گفتم یک طرف، مواجهه دیگر وا دادن است. به انواع و اقسامش. بروی در زمینی که آن ها می خواهند. سوپر من بشوی. یادم است قدیم الایام طلبه ای نوشته بود فاحشگی بکنی! لفظش زشت بود ولی عمق معنا را خوب می رساند. هم در زمینه رسانه خفن باشی، هم سنی نداشته باشی، هم خوشگل باشی، هم با اولین نگاه ملت را تا اوج دین بالا ببری، هم آب دهانت شفا باشد، هم از قضا دست پر پولی داشته باشی و تو کمک نکنی بقیه چطور دست به جیب بشوند؟! رسما بشوی عروس هزار داماد. مودبانه فاحشه. سوپرمن خارجی این لفظ است. محتوا یکی است در هر صورت. همه فن حریف و اوف اصلا! و الا موفق نیستی. بروی در این زمین و خودت را جرواجر کنی و آخرش هم هیچ به هیچ! یا اینکه کلا ول کنی و بروی دنبال زندگی عادی مثل بقیه.
15.
وقتی جملات آخر بند قبل را می نوشتم داشتم فکر می کردم چطور الان من باید توضیح بدهم که طلبه باید جامع الاطراف باشد و حق دخالت در هر مسئله ای که به آخرت پیوند می خورد را دارد؟! چطور باید توضیح بدهم که جامع الاطراف بودن فقط به علم نیست؟! چطور باید توضیح بدهم که جامع الاطراف بودن یک فرآیندی است که برای همه حاصل نمی شود اما باید در مسیر آن حرکت کرد؟! چطور باید توضیح بدهم که جز این، حرفی اگر زده می شود قطعا مسیر اشتباهی است! جز مسیر جامع الاطرافی یعنی چه مسیری؟! مسیر تخصصِ بدون مبنا! تخصص بدون پشتوانه ی جامع! تخصص بدون پشتوانه جامعیت می دانید چه می شود؟! همین آشی که الان هست! متخصص اقتصاد حرفش را می زند و بعد مشکلات روانی برای جامعه ایجاد می شود! گردن هم نمی گیرد. می گوید من توصیه اقتصادی کردم! فکر کنید دکتری بخواهد قلب را درست کند و کلیه را از کار بیندازد. کسی از او قبول می کند؟! نه! در نهایت شخص مرده است. چه با مشکل کلیه و چه مشکل قلب! حالا مسیر تخصص بدون جامعیت هم همین است. جامعه را می کشد. از بین می برد. علم بدون عمل! علم نامتوازن! همه جامعه را از متلاشی می کند. پس جملات آخر بند قبل را بد برداشت نکنید.
16.
کلا کمال گرایی و ملموس طلبی به لجن کشیده همه چیز را. به قول خانم دزیره از مادرها انتظارد ارند که ابَرمامانِ فعالِ اجتماعی باشند! بدون پشتوانه ی پس و پیش ماجرا. تهش هم یقه شان را بگیرند که شما موفق نیستید. قیافه تان موفق نیست! مکانیک کارش این است که پراید تو را راه بیندازد. حالا بلد نیست هیوندا تعمیر کند یعنی مکانیک نیست؟!
17.
ما باید از ملموس طلبی و ملموس خواهی فاصله بگیریم. نرم افزار می چربد بر سخت افزار! نه که پس بزنیم سخت افزار را! نه! ولی سخت افزار را همه چیز پنداشتن اشتباه است. تو حالا هی از اف سی و پنج های سگ هار منطقه بگو! چه فایده؟! وقتی نرم افزار اف سی و پنج ها در حال متلاشی شدن است. پرداختن به قدرت نرم افزاری ایران، لازم است! شما عنوان بتراش برای این پرداختن. چه می گویید بهش؟! فعالیت رسانه ای؟! فرهنگی؟! تربیتی؟! هر چی. لازم است و باید انجام بشود. توسط همه ما. به قدر وسع...
18.
به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل...
۲. شما جوان هستید و از زاویه زمان فعلی دارید به حوزه نگاه می کنید، در این زمانه ای که حوزه و حتی دانشگاه به کما رفته اند.
اگر مثل ما، آن زمان نیم قرن پیش حوزه را دیده بودید ، بعد، زمان الان حوزه را، آنوقت بهتر در می یافتید اصلا حوزه یعنی چه و چه باید باشد که نیست، الآن واقعا نیست.
۳. نمی دونم واقعا پزشکیان چه دفاع کردنی داره که برای چندمین بار دارید سنگش رو به سینه می زنید؟؟؟!!!!