گوی

وقتی می شنوم خبرها پشت سر هم می آید که ترامپ این را گفته و آن را منصوب کرده و به نتانیاهو وعده داده که فلان... نه فقط او! کلا بعد از بیمارستان چند سال قبل، هر موقع کسی را می بینم که ابهت بی جا دارد و بقیه جلوی او سر خم کرده اند، به خاطر زیبایی ش، یا پول ش، یا قدرتش یا هر چیز دیگر... هر دفعه کسی را این گونه می بینم صحنه ای که برایش پرستار گرفته اند و پرستار دارد پوشکش را عوض می کند و وقتی بوی کثافتش بلند می شود پرستار زیر لب می گوید: «کثافت! خب کمتر بخور که کمتر گند بزنی به خودت مرتیکه/زنیکه ی سگ!» جلوی چشمم می آید. 

البته معذرت می خواهم بد و بیراه های ذهنی ام کمی مثبت اند. فکر کنم بدانید پرستارها چه فحش هایی ممکن است در این حالت بدهند. خوب هم باید با جزئیات تصور کنید. قشنگ تصور کنید که استخوان های صورت و لگن این بنی بشر بیرون زده و پوستش چروکیده شده. همان خوشگل خانمی که الان هزار نفر میل به دستبوس و پابوس او دارند. همان حیوان مو زرد آمریکایی. همان کراوات بر گردنی که خوشتیپ کرده. خوب تصور کنید که آن ها پیر شده اند و دارند توی کثافت خودشان دست و پا می زنند. 

بله دوستان! این جماعتی که الان یک عده از آن ها می ترسند و یک عده از بودنشان و دیدنشان خوشحالند، همان هایی اند که چند سال آینده کنترل ادرار و مدفوع خودشان را ندارند. روزگار می گذرد. آن قدر سریع نباید به این ها باخت و ترسید و دل بست. این ها کنترل شکم خودشان را هم نخواهند داشت چند سال آینده... 

نظرات  (۱)

خب ...ما هم ممکنه نداشته باشیم در چند سال آینده

تذکری است برای آن ها و پیش تر برای خود ما
پاسخ:
من این جهت توی ذهنم بود که ما داریم از کسی می ترسیم گاهی که هیچ اراده ای از خودش نخواهد داشت چند سال آینده...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.