گوی

رزمنده های دوران جنگ، هیئت امنای فعلی مسجد، داشتند در مورد روزه خواری در ملأ عام صحبت می کردند. یکی شان گفت: «البته این که دیگه به کسی چیزی نمی گن خوبه ها. زمان شاه هم همین بود دیگه. کسی کاری به کار کس دیگه نداشت». اول اینکه در ذهنم بود آنجایی که پای بدعت در میان است، عالم باید علمش را عیان کند. بدعت نه به آن معنا که چیزی را وارد دین کنند و حکم شان تا به ارتداد هم کشیده شود! نه. به این معنی می گویم که اگر مسیر کجی را خواستند بنا کنند، عالم باید علمش را عیان کند. عالم هم نه آن که سی جلد شرح جواهر نوشته باشد! نه. همین که می دانیم حکم چیست کفایت می کند. دوم هم اینکه وقتی به عیان می گویند اشتباهی را، چرا به عیان صحیحش را نگوییم؟! 
گفتم: «حد دارد» و توی ذهنم بود که احتمالا تعزیر است ولی بگویم تعزیر، متوجه کلامم نمی شوند و فرق بین حد و تعزیر را نمی دانند احتمالا. گفتم حد دارد و باید شلاقش را بخورند. 
یکی شان گفت: «خب برو بزن». گفتم: «دست من بود میزدم» و حواسم به اطفال بود. حرف از شلاق زدن و برخورد قاطع، شاید اطفال را بترساند! ولی گفتم. واقعی هم گفتم. اگر دست من بود می زدم. که در مملکت اسلامی، کار با رویه ای باید پیش برود. 
چند دقیقه بعد آمد سراغم و گفت: «حالا چرا عصبانی می شی؟!» و گفتم: «عصبانی نشدم و جدی گفتم». فرق بین عصبانیت و جدیت خیلی است. 
بعدش به این فکر کردم که «اگر کسی توان شنیدن حکمی را ندارد، به او آن حکم را بگوییم و او پس بزند، راه هدایت را برای او بسته ایم! پس نباید می گفتم. باید سکوت کنم که سکوت خیلی خوب است و چرا همیشه باید حرفی بزنم؟! فلان عالم هم همیشه ساکت بود تا از او بپرسند. زمانی که از انسان سوال پرسیده شود، بهتر جا میفتد». و چند دقیقه بعدش به این فکر کردم اذا ظهرت البدع... .
و ما چوب ساکت بودن های مان را می خوریم. ساکت ماندیم که طرف مقابل خیال می کند پرت و پلاهایش مبنای علمی دارد و درست است. 

نظرات  (۲)

"اگر کسی توان شنیدن حکمی را ندارد، به او آن حکم را بگوییم و او پس بزند، راه هدایت را برای او بسته ایم!"

این حقیقت داره؟
چرا ؟
پاسخ:
سلام
اصل این مطلب مربوط به مباحث معارفیه. اگه مسائلی از محبت اهل بیت علیهم السلام بالای منبر و عمومی گفته بشه مثلا که مردم طاقت شنیدنش رو ندارن و به خاطر لج بازی با «تو» اون رو پس بزنن، پای تو هم گیره. 
بحث معارفیه و احکام خب طبیعتا یه فضای دیگه ای داره و انقدر راحت نمیشه در موردش نظر داد. 
اما در مورد مباحث معارفی، خیلی راحت تر میشه گفت که هرچیزی رو عمومی و علنی نباید گفت. دیدید احتمالا که مثلا یه کلیپ پخش میشه و همه مسخره می کنن طلبه ای که روی منبر اون حرف رو زده. چرا مسخره می کنن؟! چون فوق طاقتشونه. این مسخره کردن به مسخره کردن نعوذبالله دین برمیگرده دیگه. و چون مسخره میکنه، تبعات داره. یکی از مقصرین این روند، احتمالا اون طلبه ایه که روی منبر عمومی این رو گفته. (بماند که یه عده یه سری حرف ها رو خصوصی می گن و یه بزرگواری زحمت میکشه علنیش می کنه!)
احکام مسئله اش با این یه کم متفاوته. دین بالاخره باید ها و نباید هایی داره و مردم معمولا باهاش راحت تر کنار میان.
چه جالب ... فکر نمی کردم چنین چیزی وجود داشته باشه...

البته کاملا درکش نمی کنم
مگه وظیفه ما این نیست که به چیزی که بهش معرفت داریم عمل کنیم و راه معرفت جدید رو هم بر خودمون نبندیم؟

این خیلی درونی میشه ... یعنی وسی به سادگی نمی تونه متعرض کسی بشه ، مگر اینکه انسان درون خودش بهش پی ببره

در این صورت آیا مرتکب گناه شده یا مرتکب جرم ؟
پاسخ:
وظیفه ما که اینه! وظیفه ما در قبال بقیه بحثم بود. که وظیفه داریم همه چی رو به بقیه بگیم یا نه؟! 
مثالش میشه اینکه شما برگردید از خطرات جنگ به بچه چهارساله بگید! خب طفلی می ترسه و هزار بلا سر روح و روانش میاد. نباید گفت! 
بعضی ها هم اندازه همون بچه سه ساله هستن. بعضی معارف والای دینی رو نباید براشون گفت

متوجه سوالتون نشدم راستش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.