گوی

1.

«پس از چهل سال» حمید سبحانی صدر را تمام کردم. این کتاب ادا و اطوارهای معاویه بر سر جامعه اسلامی و سست شدن مردم و خواص در دوران امام حسن سلام الله علیه که در نهایت منجر به پذیرش صلح توسط ایشان شد را بیان می کند. کتاب محققانه خوبی است واقعا. من قلم نویسنده و نوع کارش را دوست داشتم. جمع و جور و نقطه زن عمل کرده بود. اگر تا به حال کتابی در زمینه صلح امام حسن سلام الله علیه نخوانده اید، حتما این کتاب را بخوانید. اگر خوانده اید هم بخوانید. اگر بقیه را دوست دارید هم این کتاب را بهشان هدیه بدهید. 

2.
تا به حال به روایت «کن فی الفتنة کابن اللبون»ِ امیرالمومنین سلام الله علیه فکر کرده اید؟! من همیشه برایم سوال بود. که وقتی حضرت (ع) می فرمایند که نه اجازه دوشیده شدن بده و نه سواری، خب این همان وسط بازی است دیگر. نیست؟! که مثلا دو گروه چپ و راست دعوای شان شده، طرفداران تو نه بگذار چپ شیرت را بدوشد و نه راست سواری ازت بگیرد. این به ذهنم می رسد و همیشه سوال بود برایم که واقعا حضرت امیر سلام الله علیه این را می خواهند بگویند؟! چون از قدیم در ذهنم این بود که روایت ناظر به احتیاط کردن در فتنه هاست و احتیاط هم وقتی با دو فعل مطرح شده، یعنی ناظر به دو طرف مثلا! تا اینکه امشب فهمیدم معنای این روایت احتمالا یعنی به دشمن فایده نرسان. احتیاط در جانب فایده رساندن به دشمن است و نه سمت و سوی حق. شاید شما زودتر به این فهم رسیده باشید که خب نوش جانتان. 

3.
لعن الله من قتلک بالایدی و الالسن را در زیارت نامه (ها) دیده بودم. تحلیل هایی هم در ذهنم بود و هست. ولی با خواندن پس از چهل سال، این به ذهنم رسید که وقتی طرف مقابل برای گفتن ناحق دهان دریده است و لعنت را به جان می خرد، چرا ما برای گفتن حق باید ساکت باشیم؟! که اگر نگاه کنید، مایی که در دل تاریخ رجزها و حمایت ها از اهل بیت علیهم السلام را می خوانیم، کیف می کنیم و به حمایت کنندگانِ زبانی اهل بیت علیهم السلام مباهات. نمی خواهم بگویم که تاریخ برای ما مهم باید باشد. نه. می خواهم بگویم ارتکاز اولیه مان را نباید کنار بگذاریم که وقتی الان داریم تحسین می کنیم سکوت نکنندگان در زمان نیاز به حمایت امام را، این کار، کار درستی است و نباید سکوت کرد. 

4.
جلو رفتن و عقب ماندن را هم حس می کنم امشب بهتر می فهمم. حس است دیگر. جلو رفتن از امام یعنی تحمیل نظرت به او عقب ماندن از امام یعنی بی اطلاعی از نظر او. به قول حاج آقا، کنش گری ما در جامعه باید در جهت باز کردن دست امام باشد، نه بستن دستش. 

5.
شب قدر، شب صحبت با خداست. نشد جلسه ای بروم. لحظه آخر رفتنم لغو شد. چه کار کردم امشب؟! تقریبا هیچ. الان هم که دارم می نویسم. نمی دانم خدای متعال امشب چگونه مقدرات را برای ما رقم می زند ولی امیدوارم آخر کار، اگر امام (عج) اسم ما را شنید، خدا بیامرزی تحویل بدهد. پارسال خیلی ها زنده بودند. سید حسن عزیز. من هنوز هم توی قنوتم، به رسم عادتِ زبان، برای سلامتی اش دعا می کنم. حاج آقای رئیسی. امیرعبداللهیان. همین روزها بود که امیرعبداللهیان را می نواختند. حاج آقای رئیسی را هم. نمی دانم گفته ام یا نه ولی من سرم بالاست که جزو کسانی نبودم که زبان به گلایه باز کردند. به قول یکی از رفقا، دلار هزار تومان جا به جا می شد، گروه های انقلابی کن فیکون می شد، ولی الان «صدا می آید از دیوار و از ما در نمی آید» :) در مظلومیت این عزیزان همین جمله بس... 

6.
همین کتاب را به یکی از رفقا معرفی کردم. امشب. نگاه کردم به پیام های شش سال قبل مان. نوشته بود هنوز در نماز شب برای شهادتت دعا می کنم. خب... خب... خب... خب... خب... حس می کنم هر دوی مان از فضای قبلی... دور؟! نمی دانم. او را نمی دانم. ولی کمتر گریه کردن را نشانه دور شدن خودم می دانم. رزق اشک را هم باید طلب کنم. اصلا چه شد که انقدر طرف ما کویر شد؟! 

7.
در اصل هجران تشنگی و وصل، باران است
حسی که من دارم همان حس بیابان است
مردم که می خندند ما یک گوشه می گرییم
آدم که عاشق می شود حالش پریشان است

8.
زمانی دنبال پریشانی بودم. امروزها، امسال ها، امشب ها، دنبال آرامش. یا قدیم دروغ می دویدم یا الان دروغ می گویم... پناه دروغ گویان عالم، خودت تدبیر کن... 

نظرات  (۲)

مقدرات امشب شما اینطوری رقم خورد که یک کتاب به لیست کتابهایی که در صف هستند برای خواندن اضافه کردید :)
عاقبتتون بخیر 💚🍃🌱
پاسخ:
سلام
ان شاءالله که لیست در انتظارتون به لیست خوانده شده ها تبدیل بشه به زودی های زود :)
ممنون و همچنین :)
۲. نه به فتنه گران سواری دهد و نه به آن‌ها باج عطا کند...

۳. ارتکاز؟

۵. حاج آقا رضاییِ دانشگاه ما امروز گفتن هر شبی که آدم تصمیم بگیره تغییر کنه شب قدره، اما شب قدر این تغییره قدری... قدری راحت تره، بعد گفتن باید هدف داشته باشیم برای هر نعمتی که خدا بهمون داده و خدا بهمون نداده، گفتن اول هدف داشته باشیم برای اون نعمت خدا بعد از خدا بخوایمش و هدفمون هم الهی و صادقانه باشه، اگه اینطور باشه خدا می ده، اگه نباشه نه ... یا می ده ولی چون ما برنامه نداریم برای اون نعمت ، اون نعمت رو تلف می کنیم؛ به نقل از آقای صفایی حائری خیلی تأکید کردن روی "برنامه" ، شیوه برنامه ریزی رو هم اینطور گفتن: قَدر خودمون رو محاسبه کنیم،نیاز های خودمون رو شناسایی کنیم، احتیاجات جامعه رو هم بررسی کنیم و برنامه ای که می ریزیم و درخواستی که از خدا می کنیم ناظر به این ۳ تا باشه، در پایان هم گفتن دعا کنیم برای غزه و یمن و کشور های درگیر جنگ... گفتن خیلی زشته که اونا دارن می جنگند و ما حتی نظاره گر هم نیستیم، برنامه ریزی و بعد دعا کنیم برای اینکه خودمون هم با توجه به تخصص و ظرفیتی که داریم به این جهاد ورود کنیم و نقشی داشته باشیم...

۷. من تازه امشب فهمیدم چرا بعضی قدیمی ها وقتی ناراحت و عصبانی می شن می گن "لا اله الا الله..." ، چون خیلی شبیه به آهه... امشب وقتی می خواستم آه بکشم و به جاش گفتم لا اله الا الله این رو فهمیدم

۸.مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند...[ البته این ناظر به صحبت شما درباره طلب آرامش نبود... فقط محض این بود که از پریشانی شعری گفته شود ] وگرنه که خیر باشد ان شاالله..



پاسخ:
بله بله

آنچه در اذهان و روحیات و وجود انسان نهفته شده و انسان بهش توجهی نداره. 

قشنگ بود... واقعا. مخصوصا بخش غزه اش...

این هم بیان جالبی بود! دقت نکرده بودم بهش... 

دست شما درد نکنه و خدا حفظتون کنه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.