گوی

1.
اسم «اثر پروانه ای» را حتما شنیده اید. همان که می گوید اگر یک پروانه در قطب جنوب بال بزند، در آفریقا طوفان درست می شود و می خواهد نشان دهد همه چیز، بر همه چیز اثر دارد و هیچ چیز کوچکی را نباید ندیده گرفت. کاری به برداشت ها و استفاده هایی که از اثر پروانه ای می شود ندارم و حتی صحت و سقمش و دایره آن، فقط یک نکته و آن هم اینکه اثر پروانه ای ریشه در قاعده علیت دارد.

2.
علیت یعنی چه؟! یعنی وابستگی همه هستیِ الف به ب. آن گونه که اگر ب نباشد، الف هم نیست. و اگر ب تغییر کند، الف هم تغییر می کند. از درِ دیگر قاعده علیت اگر وارد شویم می توانیم بگوییم با توجه به وابستگی همه هستی الف به ب، اگر تغییری در الف رخ دهد نشان می دهد که در ب تغییراتی رخ داده است. و این تغییر، نه به صورت اضافه شدن یک آجر بر الف یا ب که تصویر ملموسش می شود اضافه شدن مقداری رنگ به آب که در آن کل آب تحت تاثیر قرار می گیرد و عوض می شود. 

3.
آزمایش ها در علوم تجربی چگونه است؟! یک مولفه را کم و زیاد می کنند و بقیه مولفه ها را ثابت نگاه می دارند و آنگاه می بینند که با کم و زیاد کردن مولفه الف، خاصیت ب در جسم تغییر می کند. بعد نتیجه می گیرند که الف به ب وابسته است. و ما، همه چیز را همین گونه می فهمیم. دقت کنید به زندگی. تصور می کنیم که اگر پول اضافه بشود، بعدش خیال می کنیم همه مولفه ها ثابت خواهند ماند و بعد نتیجه می گیریم با اضافه شدن پول، تمام مشکلات ناشی از آن حل می شود. ذهنیت غلطی ست به گمانم.

4.
با تغییر یک مولفه، همه چیز ما، همه چیز، در عین آن که ریشه در گذشته دارد اما تغییر می کند. مثل بچه ای که الان سی و پنج سالش شده. همان بچه است اما غیر از آن است. کمی روی مثال فکر کنید. تفاوت در بستر این همانی! غیریت در خاکِ عینیت. 

5.
مقدمه ها سخت بود؟! اینجا که برای اطفال نمی نویسم. الحمدلله یکی در میان دکتری و پسا دکتری دارید. آنی هم که ندارد پشت کنکور دکتری است. این ها را اینجا نگویم کجا بگویم؟! سخت نیست. اذیت نکنید لطفا!

6.
حالا با همین یکی دو تا مطلب که احتمالا تا قبل از این بلد بودید، نگاهی به رفتارها و خواسته ها و نگرش های خود و اطرافیان بیندازید. روی این تمرکز کنید که اضافه و کم شدن یک مولفه، شما را غیر از آن آدمِ قبلی می کند. این مولفه می تواند نعمت باشد یا نقمت. می تواند اضافه شدن مقداری سرمایه باشد یا کم شدن آن. مثال های ملموس و دم دستی اش این که خیال می کنیم اگر خانه دار بشویم، همه چیز سر جای خود هست به علاوه ی یک خانه که مشکلات را حل می کند. ولی وقتی وارد خانه می شویم، تازه با مشکل همسایه داغان مواجه می شویم. نه؟! بچه ای به دنیا می آید و خیال می کنیم ما همانیم و فقط یک فرزند اضافه می شود. انگار آجری روی بقیه آجرها چیده شده باشد! ولی وقتی بچه به دنیا می آید می فهمیم که دنیا به قبل و بعد از آن بچه تقسیم می شود. بس که تغییرات زیادی رخ می دهد.

7.
قبول دارم که اثر گذاری هر مولفه بر تغییرات یکسان نیست.

8.
حالا به این فکر کنید، بحران ها نعمتند یا نقمت؟! فرصت ها بحرانند یا مایه پیشرفت؟! 

9.
در نگاه اولیه، اضافه شدن یک مولفه به زندگی ام هراسناکم می کند و کم شدنش هم البته، منتهی کمتر. 

10.
چه چیزی هراسناک است؟! به هم خوردن نظم موجود. چرا هراسناک است؟! چون عادت کرده ام. به هم خوردن عادت ترسناک است. تو نمی دانی فردا چه اتفاقی رقم می خورد؟! و البته، زندگیِ بزرگان را که نگاه کنی سر تا به پا پر است از به هم خوردن عادت. تا می خواهند به جنگ عادت کنند جنگ تمام می شود. تا می خواهند به صلح عادت کنند، جنگ می شود. تا می خواهند به کسی تکیه کنند، آن شخصیت شهید می شود. تا می خواهند تنها باشند، دستور می رسد به بقیه هم باید رسیدگی کنی! انقدر بالا و پایین می شوند تا محکم و با صلابت، در هیچ طوفانی خم به ابرو نیاورند و نگاهشان فقط به خدای متعال باشد. به خلاف جبهه باطل. که هر چه دقت کنید سر تا پا معمولا دچار رکود. 

11.
پس از بعثت پر از مشقت بود زندگی مسلمانان. دوران امیرالمومنین سلام الله علیه هم. یا جنگ یا ... . یک لحظه آرامش نداشتند. 

12.
فردای پس از مذاکرات چه می شود؟! این ما نیستیم که قبل از مذاکره بودیم. ماییم، ولی ما نیستیم. مای سی و پنج ساله ایم و مای پنج ساله نیستیم. با کلی تغییرات. 

13.
بغض آمریکا اینجاست. و اشار بیده الی صدره. بغض آمریکا و هرچیزی که بوی آمریکا بدهد اینجاست. و اشار بیده الی صدره. حتی همین لپ تاپ و گوشی، اگر بخواهند من را متصل کنند به آن نجاست، و اشار بیده الی صدره. 

14.
و البته که ساده انگاری را اصلا دوست ندارم. عاشقان مذاکره، و اشار بیده الی صدرهم، خیلی علاقه دارند مذاکرات را به اقتصاد مردم گره بزنند. یک مولفه. همه چیز سر جایش هست و فقط یک دفعه تو پولدار می شوی. همان ساده انگاری که پیشتر گفتم. ما در زندگی خودمان هم این را مشاهده نکرده ایم، چه برسد به این مسئله که مسئله کلانی است و هزاران اثر دارد! یعنی تصویر مذاکره، تصویر پول است و خب به گمانم بدیهی است که این تصویر، تصویر حقیقی و کامل مذاکره نباشد و نیست. که اگر همین بود، بعید می دانم اجازه مذاکره مجدد داده می شد. ساده انگاری را در این صحنه اصلا دوست ندارم. تحلیل های مختلفی را هم وسط ریخته اند ولی من روی اصول و محکمات تکیه می کنم. و اشار بیده الی صدره و البته که به داخلی های خودمان هم اعتماد دارم. 

15.
ما به آگاه کردن مردم احتیاج داریم. باید که در نگاه های تجربی نمانند و فراتر را ببینند. همه ما مسئولیم به گمانم در نشان دادن تصویر صحیح و درست. به خود و دیگران.

نظرات  (۴)

آخرش نفهمیدم این مذاکرات و آگاه سازی ها چه ربطی به اثر پروانه ای داشت؟

الآن که همه مردم واسه خودشون علامه ای هستن.
نیازی به آگاه سازی ندارن.
نمی دونستین مگه؟
:))
پاسخ:
توی یکی از موارد نوشتم
زندگی پس از مذاکره با زندگی قبل از مذاکره زمین تا آسمون تفاوت پیدا خواهد کرد و این نیست که یک مولفه اقتصادی تغییر کنه فقط.
مولفه های زیادی که تغییر می کنن رو باید روشون دقت کرد. الزاما با بهبود اقتصادی، زندگی خوب نمیشه. مثالهاش؟! زندگی عادی و روزمره خودمون که گاهی باغ می خریم ولی این باغ میشه دردسر به جای مایه آرامش... 

ما کارمون اینه که بگیم :) کار ندارم علامه هستن یا نه :)
دوستانی که مثل من نمی دونستن "اشار بیده الی صدره" یعنی چی؛ این جمله از حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه داره که حضرت علی(علیه السلام) با دست مبارکشون به سینشون اشاره می کنند و می فرمایند: «اى کمیل! بدان، که در (سینه) من دانشى است انباشته، اگر افرادى را (شایسته آن) بیابیم‏»


+ برداشت من از کاربرد این جمله در مورد ۱۳ این بود که بغض آمریکا با ما در قلبش و تار و پودش نهادینه است...

++ اما با توجه به مورد ۱۴ فکر کنم برداشتم غلط بود؛ منظورتون از این جمله چه چیزی بود؟
پاسخ:
هر کس هر چیزی در سینه دارد...
بغض یا محبت

برداشتتون توی مورد سیزده درست بود
توی مورد چهارده به جای بغض، کلمه حب رو بذارید حل میشه
با اون قضیهٔ اجازه موافق نیستم. اجازه اگر هم صادر شده از سر اکراه و ناچاریه. با توجه به مواضع کلی ایشون عرض می‌کنم.
پاسخ:
من مختصات مذاکره غیرمستقیم رو هنوز متوجه نشدم راستش
میگن پای ناظر رو دارن باز می کنن و مسائل دیگه، اما دقیقا یعنی چی رو خیلی نفهمیدم که بخوام فرقش رو با مذاکره مستقیم متوجه بشم
برای همین اگه منظورتون اکراه و ناچاری نسبت به شرایط اولیه است. یعنی شرایطی که همه چیز جوره و مذاکره مثل سیگار کشیدنه! بکشی ضرر داره ولی یه عده دوست دارن بکشن و حالا نکشی هم نمی میری! مثلا. این خب مشخصه که دل هیچکس از اونهایی که به این پرچم علاقه دارن، راضی بهش نیست.
منتهی شرایط این نیست! یعنی مولفه های مختلفی دخیله در امر مذاکره که من از خیلی هاش بی خبرم.
من منعی نمی بینم که شرایط یه جوری باشه که از سر ناچاری تن به مذاکره غیر مستقیم بدیم. منتهی این ناچاری مثل اینه که پدری اجازه بده پای دخترش که تازه تصادف کرده عمل بشه! باید عمل بشه و راه دیگه ای نیست ولی ناچاره و ناراضی و کی دوست داره بچه اش بره زیر تیغ؟!
من تایید نکردم! رد هم نکردم. گفتم به داخلی های خودمون اعتماد دارم. یعنی صحنه رو که می بینم حس می کنم هماهنگی وجود داره و تدبیری. از حرف های لاریجانی گرفته تا سرلشکر باقری. خیلی راحت نمی تونم بگم این مذاکره غیرمستقیم (که مختصاتش رو نمی دونم) توی شرایط فعلی از سرِ ناچاری ایه که چاره دیگه ای هم وجود داره و یه عده میخوان سیگار بکشن و خب نکشن مثلا! حس می کنم اینجوری نیست. 
تونستم برسونم؟! ابهامِ در عین اعتماد و دلهره ام رو خواستم برسونم
حالا من عکس شما نه اعتماد چندانی دارم نه دلهرهٔ خاصی :)
پاسخ:
نتیجه هر دو تا یکیه
اعتماد و دلهره همدیگه رو خنثی می کنن و حس و حال نهایی آخر میشه همون اعتماد چندان نداشتنِ بدون دلهره
یه مقداری کنش گری ها فقط متفاوت میشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.