گوی

دشمن موز را می خورد و پوستش را زیر پای ما می اندازد. به اسم پلورالیسم و پذیرش اقلیت ها جلو می آید ولی به داعش که می رسد، از موضعش پا پس می کشد. همانطور که جلوی فاشیسم. یا اینکه به اسم حقوق بشر جلو می آید ولی به باند جنایکار صهیونیستی، چشم هایش را می بندد. یعنی خودشان، خط قرمز خودشان را دارند و سر آن اصلا کوتاه نمی آیند بعد به ما که می رسند، می بایستی سر خم کنیم جلوی شان. 

یکی از همین پوست موزها، مسئله پذیرش اکثریت است. محمدرضا زائری کتابی دارد به اسم نصرالله که در آن چند مقاله و مصاحبه از سید حسن نصرالله را گردآوری کرده. یکی از این مصاحبه ها، مصاحبه خودش است با سید. اگر اشتباه نکنم در همان مصاحبه است که می پرسد شما می خواهید جمهوری اسلامی یا حکومت اسلامی (تردید از من است!) برپا کنید؟ سید پاسخ می دهد که حکومت اسلامی مطلوب ماست ولی حکومت اسلامی باید بر پایه موافقت حداقل نود درصد مردم لبنان باشد. یعنی سید حسن هم به فکر کودتا نیست. به فکر زور و اجبار نیست. دنبال پذیرش حداکثری است. به دلایل مختلف. 

خب تا اینجا را تقریبا همیشه شنیده ایم. یعنی پذیرش حداکثری مسئله ای ست که هم دشمن و هم ما به دنبال آن هستیم. منتهی قسمتی وجود دارد که به گمانم کمتر از آن شنیده ایم. با مثال شاید راحت تر بتوانم حرفم را بزنم.

فکر کنید می خواهید برنامه ای اجرا کنید در سطح دانشگاه. با ایده پذیرش حداکثری باید یک نظرسنجی از دانشجویان بگذارید که ببینید خواهان این مسئله هستند یا نه. یا به شکل دیگری، از اعضای تشکل خودتان نظرخواهی کنید و اگر اکثریت موافق بودند، برنامه را برگزار کنید. این شکلی اگر جلو بروید، احتمالا فکر می کنید که در خط امام و رهبری و سید دارید قدم بر می دارید و آن طرفی ها هم با شما همراه خواهند شد که شما ایده پذیرش حداکثری را جلو برده اید. مثلا!

من خیلی به این مسئله فکر کرده ام. واقعیت صحنه این است که در اکثر موارد، این روش برخورد، اصلا مسئله را قفل می کند. یعنی ایده پذیرش اکثریت، اگر به جای آن که در انتهای مسیر استفاده شود، در ابتدای هرکاری استفاده شود، احتمالا باعث قفل شدن و به سرانجام نرسیدن کار می شود. و به گمانم دشمن هم از همین حربه دارد استفاده می کند که تا حرف می زنی از حجاب و از اقتصاد و از چی و چی، سریع می گوید نظرسنجی کنیم ببینیم چند درصد مردم فلان؟! پوست موز! موزش را خورده، بعد برای تو پوست موز می اندازد. برای حمایت از کودک کشی پذیرش حداکثری مد نظرش نیست ولی به تو که می رسد، حتما باید موافقت صد در صد جمعیت را به دست بیاوری!

واقعیت ماجرا این است که نخبگان پیشرو، کاری را جلو می برند و به تبع آن ها، خیلی ها همراه می شوند و آن رضایت حداکثری به دست می آید. با این ایده، نه اینکه همراه کردن بقیه مهم نباشد که قطعا مهم است و باید اتفاق بیفتد، واستقم کما امرت و من تاب معک، اما این موافقت نه در گام اول که در گام های بعدی است. 

حالا با همین دست فرمان، برگردیم به این مسئله فکر کنیم که جوان امروز در صورت بروز مشکل می تواند مشکل را بهتر حل کند یا جوان زمان انقلاب؟! یعنی انقلاب اسلامی پیش رفته است یا پس؟! اسلام جلوتر رفته یا عقبگرد کرده؟!

این را چرا می پرسم؟! چون گاهی ما در ذهن خود می نشینیم فکر می کنیم که ای آقا، الان اگر نظرسنجی کنی فلان، می فهمی که مملکت از دست رفته است و بهمان! یعنی گام اول حرکت را با گام آخر اشتباه می گیریم. بحثم اصلا سر این نیست که خدا کمک می کند یا نمی کند! نه! بحثم سر توهم اکثریت است. حضور اکثریت برای پیشبرد اهداف لازم و ضروری است و اصلا همه کارها برای این اکثریت اتفاق می افتد، منتهی خلط گام اول و گام نهایی، برای ما بن بست ایجاد می کند و نمی گذارد کاری را پیش ببریم.

شما نگاه کنید هزاران کاری که غرب جلو برده است هم از مسیر نخبگان پیشرو بوده و بعد سعی کرده بقیه را با خود همراه کند. در همین مسئله همجنسگرایی مثلا که سگ هم با هم جنس خودش مراوده ندارد و خلاف طبیعت انسان و حیوان است (الان چهار تا پژوهش پیدا می کنند که در گوشه آفریقا، نزدیک صحرای فلان، یک گربه ای همجنس باز بوده!) ولی نخبگان را پیش می اندازند و سعی می کنند جمعیت را با آن همراه کنند. کجا اولش نظرسنجی می کنند؟! هوم؟! 

حالا نه اینکه همیشه نظرسنجی بد باشد ولی نباید این توهم برای ما درست شود که در ابتدای مسیر، باید همه را با خود همراه کرده باشیم! و ضرورت حرکت و قیام، حتی یک نفری هم از همینجا مشخص می شود. که تو جلو بیفت، حالا جمعیت را هم سعی کن با خود همراه کنی. قوموا لله مثنی و فرادی. 

در انتها هم باید بگویم که اصلا نظرم این نیست که کار با اکثریت را باید رها کنیم و به نخبگان بچسبیم! نه. مسئله ام این است که باید حرکت کنیم و کم کم بقیه را با خود همراه و خیال نکنیم که باید همان اول کار همه را با خود همراه داشته باشیم که نشدنی است تقریبا. 

می رسانم چه می گویم؟! برای خود من فهمیدن این مطالب جذاب بود راستش! تازه فهمیدمش. شاید برای شما بدیهی باشد که خوشا به حالتان :)

نظرات  (۲)

یه سری اردوی مشهد برده بودیم بچه‌ها رو. بعد ازشون پرسیدیم برای خرید کجا ببریمتون؟ اکثریت گفتن فلان پاساژ. بعد گفتیم خب الان ما اگر ماشین هماهنگ کنیم چند نفرتون میاید پاساژ فلان؟ فکر می‌کنید چند نفر دست بلند کردن؟ صفر نفر!
غرض این که اکثریت واقعا خیلی وقتا دقیقا نمی‌دونه چی می‌خواد.

احترام به نظرات و نظرسنجی خوبه. آدمی‌زاد حتی اگر واقعا هم قدرت اختیار نداشته باشه، حداقل باید حس داشتن اختیار رو داشته باشه. منتها حدی از اجبار و چهارچوب چیدن کاملا ضروریه. نه که خوبه، اصلا ضروریه و حتی اگر هدف صرفا لذت بردن باشه هم باز لازمه.
پاسخ:
یه مدلی شده جدیدا که اصلا نمیشه روی حرف بقیه حساب کرد. من هزار تا تضمین میگیرم تا مطمئن بشم واقعا قبول کرده و دوست داره که کاری رو انجام بده و انجام میده! نه اینکه حرف الکی زده... خیلی اذیتم میکنه این مدل که طرف حرف میزنه بعد میگه نه فقط میخواستم تو تکلیفت رو بدونی و خودم که نیستم!!! انگار من توی فکر کردن فلجم! :|

بله بله درست می فرمایید.
ما که ششصد روزه گلومونو بیخود جر نمیدیم
میگیم با مقاومت هم نفس شو ای جیم الف فلان فلان شده
می گوید نگا مردم گفته اند نه غزه نه لبنان
می گوییم دستور داری از فرمانده کل قوایت که دریا را روی کشتی هایشان ببندی چه کم از حوثیها داری
می گوید نه مردم من مثل یمنی ها طاقت ندارند
بی همه چیز برو جلو و سازمان تبلیغاتت را بیاور پای کار، این همه منبر این همه مداحی پس برای کدام روز مبادا هر روز قصه عاشورا تعریف می کردی
باز می گوید نه مردم نیستند پای کار
این می شود که وعده صادق ۳ را یک رئیس جمهور کنسل میکند و شوعام تماشا میکند
پاسخ:
فکر کردم که چی بنویسم
چیزی به ذهنم نرسید جز اینکه من کلیت متنتون رو قبول ندارم :)
توضیحی هم فعلا به ذهنم نمیرسه... 


بعدا نوشت:
توضیحش میشه اینکه ایران هم وعده صادق یک رو انجام داد و هم دو
بحثی سر اراده انجامش نیست
بحث سر چگونگی انجام این عملیات هاست
وعده صادق دو توی همین دولت انجام شد دیگه
منتهی همونطور که گفتم همراه کردن بقیه شرطه و مهمه. دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نه.
من حرفم سر این نبود که بقیه نباید همراه بشن، حرفم سر این بود که شروع از اراده آدمه. واقعیت صحنه رو که باید دید و نمیشه ندید! حالا اگه اون دولت بود مثلا یه قشری راحت تر همراه میشدن و توی این دولت یه قشری سخت تر! ولی اینکه بگیم اراده ای نیست هم نه واقعا. هست، نشونه اش هم عملیات وعده صادق یک و دو. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.