گوی

1.
در باب مولد ابی محمد الحسن بن علی (ع) کتاب کافی، آمده است که محمد بن الحسن بن شمون به امام عسکری سلام الله علیه نامه نوشت و عرض کرد: «یکی از چشم هایم کور شده و دیگری هم در حال کور شدن است و دعایی کنید» و حضرت (ع) پاسخ دادند: «چشمت سالم می ماند» و بعد هم تسلیت گفته بودند. چشمم سالم ماند و چند روزی بعد پسرم طیب از دنیا رفت و فهمیدم این تسلیت به خاطر این درگذشت بود.

 

2.
قصد ندارم بقیه روایت های این سبکی را بیان کنم. یک نمونه روایت آوردم و بقیه اش را می‌خواهم به زندگی روزمره ای که داریم مثال بزنم. به چیزهایی که لمس کرده‌ایم. ما لمس کرده‌ایم که اگر فلان ماده غذایی را بخوریم، چون به بدن ما سازگار نیست، مریض خواهیم شد. این برای ما ملموس است. پذیرفته شده است. شکی در آن نداریم. یعنی ربط این ماده به صحت و سلامتی را کامل درک می‌کنیم. بسنده کردن به همین مقدار از رابطه‌یابی در عالم، کمی دور از خرد است. یعنی اگر ما فقط به ظواهر بچسبیم، در عرصه کوته بینی وارد شده‌ایم.

 

3.
روایت حاکی از ارتباط صحت چشم با صحت فرزند است. نگویید مشخص نیست! می‌دانم در نگاه اول مشخص نیست، اما به سایر روایت های همین باب مراجعه کنید خواهید دید که اتفاقا مشخص است و البته که گفتم می‌خواهم به زندگی عادی مثال بزنم. به روزمره ها. ما در زندگی خود دردهایی داریم. خانه کوچکی داریم. همسر نالایق. بچه نااهل. خنگیم! بیماری خاصی داریم. هرچقدر کار می کنیم باز هم انگار کار نکرده ایم. خیلی از این مسائل در زندگی ما هست. بعد از اینکه خانه بزرگ می خریم، یک دفعه مریض می شویم! بعد از اینکه فقرمان برطرف می شود، فرزندمان معتاد. بعد از اینکه درسی را خوب می فهمیم، خانه مان نشست می کند. همین اتفاق ها را می بینیم و بعدش می نویسیم: «خوشی به ما نیومده! تا اومدم از... خوشحال بشم ... اتفاق افتاد». ندیده اید؟! چند هزار بار این مطلب را از زبان در و همسایه شنیده اید؟! چند هزار مرتبه این را در اینترنت خوانده اید؟! هوم؟! ما می بینیم خوشیِ جدید با درد جدید همراه است، اما در پی کشفِ رابطه بین این ها نمی رویم. بارها هم این مسئله برای ما تکرار می شود اما باز هم کوتاه نمی آییم و پی کشف رابطه این ها نمی رویم. فکر کنید اگر مریض می شدیم و پی کشف رابطه شان نمی رفتیم، خب دوباره با خوردن همان ماده غذایی مریض می شدیم! نمی شدیم؟! 

 

4.
روزی پزشکی نشسته فکر کرده، رابطه بین مریضی و فلان ماده غذایی را کشف کرده و چون این کشف اون، خیلی گسترده بوده، مسئله فراگیر شده و دیگران بی نیاز از کشف چنین رابطه‌ای. اما بعضی از روابط، مختص به ماست. تقریبا من به یقین رسیده ام که وقتی پدر و مادری تکفل فرزند نوپای خود را به عهده دارند و کس دیگری این تکفل را نمی تواند برعهده بگیرد، از دنیا نمی روند و سالم خواهند ماند. پیرمرد 72 ساله ای را در بیمارستان دیدم که خیال می کردم 45 سالش ست. ماشاءالله انقدر سالم بود. اهل یکی از شهرستان های مرکز استان بود و خانمش که هزار و یک درد داشت را ماهی یک بار برای معالجه به بیمارستان می‌آورد. اینکه می‌گویم بدنش سالم بود واقعا سالم بود. این بدن یک بار هم آخ نگفته بود! گله داشت از وضعیت بیماری همسرش و اینکه مدام مجبور است به مرکز استان رفت و آمد داشته باشد. نمی‌شد مستقیم بگویم که سرپا ماندن شما، به‌خاطر بیماری همسرت است و الا دلیلی ندارد با 72 سال سن مثل مرد 45 ساله باشی! 

 

5.
مرگ و میر، چون واقعه تکان دهنده‌ای‌ست را از این منظر می‌توان بررسی کرد. چه‌ بسیار انسان‌هایی که بازنشست شدند، همه فرزندان‌شان را هم خانه بخت فرستادند یا فرزندان را مستقل بار آوردند و چون کار دیگری نداشتند به کرونایی و تصادفی و یک سکته ریز از دنیا رفتند. ندیدید؟! من دیدم! کم هم ندیدم. که تازه بازنشست شده بود و خیال ها در سر داشت. از خرید یک باغ و تفریح و زندگی خوش‌گذرانه. اجل مهلت نداد و چند ماه بعد از دنیا رفت. 

 

6.
ما در ظاهر می‌مانیم. در حد همان کشف رابطه بین فلان ماده و مریضی و جلوتر نمی رویم. قواعد عام حاکم بر عالم را کشف نمی‌کنیم. قواعد خاص مرتبط با خود را کشف نمی‌کنیم، بعد مدام گیج می‌زنیم و از اتفاقات متعجب می‌شویم! اسمش را تصادف می‌گذاریم. دنبال علل ظاهری می‌گردیم ولی از علت‌های ریشه‌ای غافل می‌شویم. کوته‌بینی می‌کنیم.

 

7.
مرگ و میر تلنگر است برای کشف این روابطِ ورای روابط ظاهری اما ما فقط به «خوش به سعادتش» گفتن اکتفا می‌کنیم و بعد هم تفاخر! یعنی اگر کسی از اطرافیان و اقوام ما در روز خاصی از دنیا برود با همان خوش به سعادتش جمعش می کنیم و به بقیه که میت‌شان در چنین روزی از دنیا نرفته، تفاخر!!! انگار ما مرده‌ایم و ما این افتخار را کسب کرده‌‌ایم! حاج قاسم روز ولادت حضرت زینب سلام الله علیه قربانی شد. شهید رئیسی چه زمانی؟! اتفاقی است؟! من خیلی سختم است که باور کنم اتفاقی است! 

 

8.
سید روح الله از آن افرادی بود که نمی‌توانم عادی در موردش فکر کنم. انگار شما سازه عظیمی را ببینید و بعد بگویید طفل نوپایی آن را ساخته! نمی‌‌شود اصلا. سی‌صد طبقه ساختمان را مگر می‌شود بچه سه ساله‌ای بسازد؟! سید روح الله بچه سه ساله نبود! نمی‌توانم قبول کنم که سه ساله بوده. بنای عظیم نحوه شهادتش، عریان شدنش در جمع وحوش، قتل صبری که اتفاق افتاد، اصلا عادی نبود! اصلا! کجای این مسئله عادی است که با «الهی بمیرم براش» باید جمعش کنیم؟! 

 

9.
فردای شهادت شهید رئیسی، عکس سید روح الله و رئیسی را دیدم. هر چقدر سعی مذبوحانه ای داشتم تا قبل از آن برای گریه نکردن، همه اش فرو ریخت. شروع کردم به زار زدن. دیده‌اید عکسش را؟! همان موقع کسی زیر آن عکس نوشته بود دو سید و دو شهید در یک تصویر! ولی من دوست داشتم بنویسم دو مظلوم در یک تصویر. 

 

10.

بنای مظلومیت سید روح الله و بنای عظیم مظلومیت سید ابراهیم در یک قاب جلوی چشمانم آمد. یکی را عریان کردند و دیگری آتش گرفت. آقا حفظه الله تعالی جایی فرموده اند که زنده ماندن گاهی سخت‌تر از شهادت است. و رئیسیِ مظلوم، سخت‌تر زنده ماند. از دوست و دشمن شنید و دم نزد. امثال ما نمی‌فهمیم دم نزدن یعنی چه؟! ما عادت کرده‌‌ایم به حیات وحش. صبح به صبح مومنان اطراف را گاز بگیریم و اسمش را بگذاریم احقاق حق! شعار «حق گرفتنی است» را کرده‌ایم پوشش وحشی‌گری. رئیسی وحشی نبود. مظلوم بود. کار کرد و حرف شنید و دم نزد. 

 

11.
یک تصویر اعجاب آور دیگر نشان بدهم؟!

 

12.
خب! حالا شروع کنیم به کشف روابط پنهان. السنخیة علة الانضمام. هم سنخ هم بودند و از قضا در یک قاب تصویر هم قرار گرفتند. 

 

13.
روابط پنهان عالم، برخی هایش عام است و همه را شامل می‌شود. به نظرم قرآن کریم درصدد بیان این قواعد است. تلک الایام نداولها بین الناس. و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات. ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین. مثلا. پر است قرآن کریم از قواعد عامه عالم. برخی از این قواعد هم مختص ماست. حاج آقا تعریف می کنند مکرر که آیت الله برای تسلیت درگذشت یکی از طلاب فقیر به منزلش رفت و به خانواده این طلبه فقیر گفت ان شاءالله گشایشی در کار شماست. آنها خیال کردند آیت الله حالا برای تسلی چیزی گفته و مگر می‌شود فردی کم شود از زندگی و یک دفعه گشایش ایجاد شود؟! چند وقت بعد زندگی‌شان رفاه بیشتری گرفت و سراغ آیت الله آمدند که آن حرف شما از کجا بود؟! آیت الله گفت که امتحان آن بنده خدا با فقر بود و بعد از اینکه از دنیا رفت، این امتحان که به واسطه او بر زندگی شما چیره شده بود هم برداشته شد. 

 

14.
من قواعد خاص خودم را دارم. شما قواعد خاص خودتان را. که البته این قواعد همه مصادیق قواعد عام عالمند. وقتی من و شما به هم برخورد می کنیم، قاعده یکی بر دیگری چیره می شود و یا قاعده جدیدی حاکم می شود. ازدواج را از این منظر باید دید. به هم زدن قواعد قبلی و ایجاد قواعد جدید شاید. شاید. دوستی و ایجاد یک تشکل هم همینطور. 

 

15.
آیا این مسائلی که گفتم یعنی جبر ما را احاطه کرده و اگر ما ازدواج کنیم، بایستی یک قربانی هم از خانواده تقدیم کنیم؟! آیا نمی شود خوشیِ بدون درد داشته باشیم؟! واقعیت مسئله این است که ما خیلی بیشتر از آن چه که فکر کنید در زندگی اثر گذاریم! و البته بیشتر از آن چه که فکر کنید در زندگی مجبوریم. منتهی حیطه دخل و تصرف خود را باید بدانیم. می شود با کشف قواعد، اتفاقا در زمین بازی خوب بازی کرد. می شود از مسائلی پیشگیری کرد و مسائلی را ایجاد. نمونه هایش را خیلی در زندگی دیده ایم و تجربه کرده ایم.

 

16.

یمحو الله ما یشاء و یثبت. صله رحم عمر را زیاد می کند. این یک قاعده برای بازی در زمین قواعد. 

 

17.
واقعا اگر تا اینجا خوانده اید یعنی حوصله خواندن بقیه اش را هم دارید! :)))) پس ادامه می دهم.

 

18.
یکی از مسائلی که علی صفایی برای اصلاح فقه پیشنهاد می‌کند، بررسی آثار فتاوای فقهی است. راستش خیلی توضیح نداده بود در کتابی که من خواندم و شاید جای دیگری آن را توضیح داده باشد اما حدسم این است که منظورش از آثار این بوده که مثلا تو اگر بگویی باید به پدر و مادر همیشه چشم بگویی، حقت خورده می شود و افسردگی می گیری و فلان. یعنی ثمره فتوای خودت را در زندگی مقلدین جستجو کن. اگر این حرف مد نظرش باشد، امروزه گرایشی در برخی نسبت به این مسئله وجود دارد. مثلا ثمرات وجوب اجتماعی حجاب را به چشم می آورند که فلان خانم وقتی روسری سرش می کند از دین بیزار می شود و بعد نتیجه می گیرند که این فتوا باید تغییر کند. کمی اگر فنی بخواهند بحث کنند بحث زمان و مکانی که هم امام ره و هم آقا حفظه الله تعالی به آن اشاره دارند را پیش می کشند که زمانه تغییر کرده است و باید ... . 

 

19.
مسئله ای که اینجا مطرح میشود، احاطه ما به ثمرات است. ما یک ثمره را می بینیم و صد ثمره را نه. همانطور که نظریات اجتماعی و سیاسی و ... غربی ها، بعد از سالها ثمراتش مشخص شد، اگر ما هم وارد این ثمره پژوهی بشویم ممکن است حرف اشتباهی بزنیم و این رسما استحاله دین است. این یک نقد ساده ولی یک حرف که واقعیت دارد این است که ما باید فرزند زمانه خود باشیم و فقها برای فقیهی که شأنیت ولایت دارد این حق را قائلند که اگر ثابت شد ثمره حکمی بر ضد دین است، باید آن را کنار بگذارد، به عنوان ثانوی. یعنی نه غش می کنند در دل ثمرات و نه از ثمرات غافل می شوند. 

 

20.
با همین دست فرمان که خیلی مجمل گفتمش به فتاوای فقهی و احکام دین نگاه کنید. تو می دانی اگر این کار را بکنی فحش خواهی شنید و دور بعد رأی نمی آوری و رأی آوردن لازم است اصلا! نه ابلهانه که زمین و قواعد را نشناسی که از روی شناخت، مسئله رأی آوری را کنار می گذاری و روی اصول خودت باقی می مانی. گفتگو با آمریکا؟! خیر! محکم خیر را تحویل می دهی و تمام. حالا بنشین فحش بخور! حالا رأیت بریزد. حالا دولتت را با هزار چالش رسانه ای مواجه کنند. تزول الجبال و لا تزل.

 

21.
رئیسی متعلق به دم و دستگاه دین بود و هست. که توی زمین قواعد دینی بازی می کرد. و می کند :) ما این قواعد را نمی شناسیم و نمی شناختیم و با تریلی از روی دولتش رد می شدیم و رد می شویم. 

 

22.
خانه ی بچه دار، نباید تمیز باشد! نباید نه اینکه نمی شود، می شود. نه اینکه اشتباه باشد که تمیزی خوب است. اما فشار بی خود به مادر و پدر بیاوریم که حتما همه چیز سر جایش باشد، این جلوی جفتک اندازیِ ذاتی طفل را می گیرد. بنده خدا مادر من سر شکستن شیشه خانه دیگر کوتاه آمد و چند سال با شیشه شکسته سر کرد! بس که من با توپ می زدم شیشه را می شکستم! خب چی کار کند؟! هی شیشه عوض کند؟! بی خیال شد! گاهی هم به مکانِ مجموعه ما سر می زنند و به آشفتگی اش ایراد می گیرند می گوییم که جایی که نوجوان رفت و آمد دارد واقعا انتظار دارید تمیز بماند؟! در اتاق سه در چهار فوتبال بازی می کنند، پنج نفری! چی کنیم؟! جلوگیری می کنیم از برخی اشتباهات ولی نمی شود که نمی شود گاهی. مثل دولتی که دوست دارد نیرو پروری کند و اجازه اشتباه به نیروهای جوانش را هم می دهد و ما انتظار داریم بی عیب و ایراد باشد.

 

23.
می شود با فحش و کتک بچه را آن جور که می خواهیم بار بیاوریم؟! چرا نمی شود. تا نباشد چوب تر... آفرین. تناسب جرم و جنایت هم هر چه بیشتر رعایت نشود بهتر. سگ هاری به اسم اسرائیل، طوفان الاقصی را جرم فرض کرد و الان دارد قتل عام می کند. تناسب دارد این با آن؟! نه. چون سگ است بیشتر از این نمی فهمد و دارد می درد و جلو می رود. این سگ در قامت یک دولت یک دست جلوه کرده. از این سگ حمایت می کنند همان کسانی که از روی کار آمدن یک سگ به عنوان حاکم جامعه دفاع می کنند. که بدرد! اگر کسی ذره ای گران فروشی کرد را حتما در تنور بیندازد. سگ پسندی در ما گاهی ریشه زده. به مراتب آن. گاهی شدید و گاهی ضعیف.

 

24.
رئیسی مظلوم، نخواست بازی دربیاورد. با فحش و کتک ملت را جلو ببرد. گول بزند. نیاز را فهمید، روی همان دست گذاشت و سعی کرد حلش کند. سعی کرد جوانان را پای کار بیاورد و همین هم باعث می شد اشتباهاتی رخ دهد. سعی کرد... این یک مدیریت بود. نوع دیگرش را هم شاهد بودیم قبلش. خب! ما چی می پسندیم؟!

 

25.
این همه زحمت و مظلومیت، شاید پاداشی جز شهادت به سوختن و در ایام ولادت امام رضا سلام الله علیه نداشت. این قاعده است. مظلومیت، محرومیت نیست که عین بهرمندی است. که فرزندِ ضعیف، حمایت مادر را دارد. حالا ما برویم دنبال گرگ بودن! گرگ ها حامی ندارند! فقط دشمن دارند. 

 

26.
باید دنبال کارهایی برویم که در عین زحمت، مظلومیت را به دنبال دارد که السنخیة علة الانضمام. عادت کرده ایم به بهرمندی. عادت کرده ایم به کیف کردن. عادت کرده ایم به لذت بردن. اگر کاری سخت باشد یا مظلومیت را به دنبال داشته باشد، پی اش را نمی گیریم؛ هرچند ضروری باشد.

 

27.
مصداق بیان کنم؟! :) نه... کارهای مظلومانه ی سخت کم نیستند... 

نظرات  (۱۲)

۰۱ خرداد ۰۴ ، ۱۴:۱۹ نـــرگــــس ⠀
همه‌اش عالی بود اما ۱۳، ۱۸ و ۲۲ رو خیلی زیاد دوست داشتم
همینطور ۲۶.


این همه رو کنار هم می‌نویسید، آدم نمیدونه در مورد کدوم صحبت کنه....
واقعا استفاده کردم.
پاسخ:
سلام
لطف کردید وقت گذاشتید و مطالعه کردید
خودتون طلبه اید و درست نیست بگم ولی فقط صرفا جهت یادآوری که 18 رو توی بند بعدی نقد کردم...

زیاد شد... ببخشید
ممنون بابت وقتی که گذاشتید
حفظکم ا.... تا وسطاش انگار داشتین به سوال مطلب قبلی من جواب میدادین و ازتون بابت اینکه ناخواسته زحمت کشیدین در این راه بسیار متشکرم

راستی دل قوی دار ید که
سنخیت شما هم با همینهاست که ذکرشان کردین
درود
و گوارای وجود
پاسخ:
سلام
یعنی کامنت پست قبلتون؟! 
نمیدونستم :/ اگه این بوده که خدا رو شکر

ممنونم و همچنین
ممنون بایت وقتی که گذاشتید
استدلال طراحی کردن و استناد آوردن و مقدمه/بدنه/نتیجه چیدن و عکس آپلود کردن و پیام به مخاطب رسوندنِ شما در این متن مصداق بارز احیای "مظلومیت" در فضای بیان بود...

وگرنه من بودم شاید نمی نوشتم... می گفتم وقت ندارم و خواننده ها کمند و فلان...

خداوند جامتون رو لبریز کنه از این مظلومیت ها...

و جام ما رو..

التماس دعا
پاسخ:
سلام

من مطالبم رو اینجا ننویسم کجا بنویسم؟! ضمن اینکه معمولا کسانی مثل شما لطف دارن و میخونن...

ممنون از وقتی که گذاشتید
محتاج به دعا
می دونید قضیه چیه؟

فکر می کنم جایگاه و میزان اثر مظلوم در عالم هستی رو "دشمن" زودتر از ما فهمیده... و حتی جایگاه "شهید" در عالم هستی رو ...

از کجا می گم؟

از این مظلوم نهایی ها!
فطرت مظلوم دوست و ظالم ستیز انسان رو شناختن...

برای همین هم عمده بار و پراکنش ایدیولوژیشون رو با مظلوم جلوه دادن مهره های اصلیشون پیش می برن...

ما شهید راستینی که داریم رو تبیین نمی کنیم
اونا از اعدامی به جرم فساد فی الارضشون شهید و جاوید نام می سازن و معارفی که نداشته یا کمرنگ داشته رو تو بوق و کرنا می کنن..

(فارق از اینکه خودشون مستحق تر بودن به اعدام تا اون بندگان خدا که فریبشون داده بودن)
پاسخ:
حرف خوبیه
بهش فکر نکرده بودم و پسندیدم حرفتون رو

فقط یک نکته و اون هم اینکه من لگدکوب کردن خودمون رو هیچ وقت نپسندیدم... خوب کار نکردیم؟! قبول. ولی دلیل نمیشه همه جا خوب کار نکرده باشیم. 1400 ساله شیعه روی مظلومیت داره مانور میده و شیر به شیر مادرها بچه شون رو با اشک بر مظلوم بار میارن. شیر به شیر بار آوردن کجا و دو سه تا کلیپ و سر و صدا کجا؟! سر و صداهای این کفتار ها زود میخوابه. همونطور که اسم خیلی هاشون رو الان ما حتی نمی دونیم! اما خیلی مظلوم های واقعی هستن که صداشون توی عالم بلنده و شناخته شده ن و باقی خواهند موند... ان شاءالله
۰۲ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۵۳ نـــرگــــس ⠀
راستش از ۱۸ تا ۲۲ کلا خیلی برام جالب بود.
یه استادی دارم در دانشگاه که ایشون سرِ دانش فقهیش خیلی ادعا داره.
ولی بحث از شهید رئیسی که میشه با حجم عظیمی از اکراه و نقد با عملکردشون مواجه میشه.
مخصوصا نقدهاش به همین جوانگرایی که در ۲۲ گفتید هست.
این استاد اصلا در تدریس حرفه‌ای نیست. طوری که بارها فکر کردم چطوری پول هیئت علمی بودن ایشون حلال میشه ؟... بگذریم.
و اون مطلبی که در ۲۲ گفتید، برام خیلی جالب بود.
اما بحث ثمره پژوهی از این جهت برام جالب بود که در تحلیل‌ها و ارائه راهکارهای اجتماعی چقدر نسبت بهش بی‌اعتناییم انگار.
در بحث فقه نه. در احکام نه... در رسیدن به حکم شرعی نه... ولی وقتی فقیه یا عالم یا عارف یا رهبری می‌خواد حرفی بزنه، مخاطب شناسی حکم میکنه که به تاثیرش بر مخاطب و ثمره کلامش احاطه داشته باشه.
چیزی که خیلی کم می‌بینیم در افرادی که باید پرچمدار تحول باشند، باید پیشران و پیشرو باشند قاعدتا. و حضرت آقا رو می‌بینیم که در این قضیه استادند...
پاسخ:
من واقعا معتقدم خیلی ها باید کار اجرایی انجام بدن، با مختصات کار اجرایی، تا متوجه بشن از چی داریم حرف میزنیم. 
کار اجرایی که انجام میدن یه عده یا با گول زدنه! یا با تطمیعه! یا با بریز و بپاشه! ابدا تربیت نیرو اتفاق نمیفته. کار مهمه انگار! نه آدمی که داره کار میکنه... اوایل فکر می کردم اگه کسی بچه دار بشه متوجه میشه مسئله تربیت رو. دیدم نه! خیلی ها انقدر توی خودشون فرو رفتن که حتی با بچه دار شدن هم نمی تونن قواعد تربیتی رو تسری بدن به جاهای دیگه. مگه میشه کسی کار اجرایی انجام داده باشه و نفهمه باید جوانگرایی کرد و جوان ممکنه اشتباه کنه و باید هزینه این اشتباه رو پرداخت کرد تا رویش اتفاق بیفته و سر پای خودمون وایسیم؟! 
همین طرز تفکر بود که خیلی از جریان های سیاسی رو داره از صفحه جمهوری اسلامی پاک می کنه. همه پیر! کسی نمونده که بخواد وارد بدنه دولت بشه... 

وادی، وادی لغزیدنه. اما به قول شما غافلیم ازش و ضروریه حتی. آقا هم توی همین بیانیه ای که برای حوزه صادر کردن بهش اشاره کردن. که پشتوانه احکام، اقناعه. من می رسم به اینکه آب پاکه. چطور رسیدم؟! روند فقهی. اما اینکه این آب پاکه رو چطور باید برای مردم جا بندازم واقعا پای علوم عقلی و عقلایی رو میکشه وسط. 

بله...
۰۲ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۵۷ نـــرگــــس ⠀
برای خانم هیپنوتیک هم بنویسم...
اتفاقا دشمن هیچ وقت شان شهید رو درست فهم نکرد. شهید آوینی یه جا اشاره می‌کنند که دشمن اصلا انقلاب ما رو نفهمید. چرا چون اثر خون شهید و اثر و شان وجودی شهید در عالم هستی رو اگر می‌فهمیدند، می‌تونستند انقلاب رو پیش بینی کنند. و بعدا هم وارد جنگ ۸ ساله نمی‌شدند که ثمرات انقلاب چندین برابر بشه.

نسبت سر و صدا های رسانه‌ای دشمن به حقیقتِ شهدا و انقلاب ما؛ نسبت کف روی دریا به آبِ خروشان و مواج هست.. عمر کوتاه و عمق ناچیزی داره.
پاسخ:
خانم هیپنوتیک
۰۲ خرداد ۰۴ ، ۰۱:۵۴ ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
اولش که اومدم یه بالا پایین کردم صفحه رو بعد منصرف شدم.
بعد دوباره برگشتم شروع کردم به خوندن...
خیلی خوب بودا خدایی، قلمتون مستدام.
تا بند ۷ واقعا مشکل زندگی منه ،که واقعا میترسم و نگرانشم.
مثل کسایی که همش منتظر یه اتفاقن.وقتی تو‌زندگی همه چی خوبه نگران میشم.شما راه حلی دارین براش؟
تمام حرفاتونو با تمام وجود درک میکنم ومیفهمم وچندساله درگیرشم و به نتیجه ای نرسیدم.
پاسخ:
سلام
خیلی خوش اومدید
و لطف کردید که خوندید

چند تا نکته به ذهنم می رسه. صحنه رو همه جانبه باید دید نه تک مولفه ای.
اول اینکه خدا رو باور کنیم. خدا رو صحنه گردون بدونیم. خدا با همه مشخصاتی که داره. دست خدا رو از صحنه دور نکنیم. خیلی از تحلیل های ما، خدا رو نداره. وقتی خدا توی صحنه نباشه، استرس و اضطراب و آشفتگی و ... وارد ماجرا میشه. خدا هست! همون خدای حضرت موسی (ع). همون خدای بدر و احد. همون خدای کربلا. خدای کشتی نوح (ع). هنوز هم هست. این رو باور کنیم، بنظرم خیلی صحنه برامون عوض میشه. ما رایت الا جمیلا شعار نبود که هیچ واقعیتی نداشته باشه! صحنه گردان که خدا باشه همه چیز قشنگ میشه. 
دوم که در واقع توضیح بیشترِ همون اوله، اینه که خدایی که صحنه گردانه، دستش شکسته و علیل نیست ( و قالت الیهود ید الله مغلولة! غلت ایدیهم! و لعنوا بما قالوا: اگه ما هم دست خدا رو کوتاه کنیم از زندگیمون، شامل این لعن میشیم یا نه؟!)، صحنه گردانیش بر اساس رحمته. یا من سبقت رحمته غضبه و یا همون حرفی که میزنن فلاسفه که عالم، عالم خیر و نظام احسنه. این همه مشکلاتی که می بینیم و توی چشم ما پررنگه، از کل خوبی های عالم کمتره. چه کمی و چه کیفی. این رو باید باور کنیم. مثل گلی که خوشبوئه و حالا یه خاری هم داره. خار گل کجا و کل گل کجا؟! 
تا اینجا توضیح درک صحنه بود
سوم اینکه ما فعالیم. قابلیت نقش آفرینی داریم. ما خودمون هستیم که مشکلاتمون رو انتخاب می کنیم! من وقتی میرم باشگاه، یه مشکلاتی رو انتخاب میکنم و وقتی میرم سیگار بکشم یه مشکلاتی رو. این بین خوب و بد! بین خوب و خوب تر هم همینه. بین وظیفه و غیر وظیفه هم همینه. من هستم که مشکلات رو دارم انتخاب میکنم. من میتونم همین الان خودم رو در معرض مثلا فحش خوردن از مردم قرار بدم و سنگ آقای رئیسی رو به سینه بزنم و بگم به اون رای بدید، میتونم هم ساکت باشم و بعدا چوب این سکوتم رو بخورم به طرز شدیدتر و وحشتناک تری. این رو باید باور کنیم. هر جا از وظیفه ترسیدیم و فرار کردیم، پشت بندش هزار تا بلا سرمون اومده.
چهارم هم اینکه زندگی دینی قواعد رو بیان میکنه. صله رحم. صدقه. اکرام ایتام. پدر و مادر شدن! خیلی از این مسائل سپر دفاعی ماست در برابر بلا. دعا. تجربه هم کردیم دیگه. نکردیم؟! 
پنجم هم نهایتا اگه مشکلی ایجاد شد، به چشم فرصت بهش نگاه بشه. همون توضیح اول. که مشکلات نخ ارتباطی با خدا هستن. که صحنه گردان خداست و خیری توی این ماجرا هست. مقطعی نباید نگاه کنیم. بلند مدت. چه بسا دانشگاهی که قبول میشیم و دوستش نداریم، خیلی بهتر از اونیه که دوست داریم. خب؟! ده سال بعد می فهمیم. ده سال الکی غصه خوردیم و فحش دادیم. صبر هم کمک میکنه

ببخشید طولانی شد و اشاره به بدیهیات بود. ولی به نظرم باید می گفتم
۰۲ خرداد ۰۴ ، ۰۱:۵۹ ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
روح شهید رئیسی عزیز شاد
بنده بهشون ایمان داشتم ومعتقد بودم که همه چیز پول و ارزونی نیست،این دولت امام زمانیه و این برامون کافیه.اومده تا راه رو هموار کنه ، ولی حیف و صد حیف که اکثرا دنبال ارزونی و دلار و...بودن.
مثل زمان امام حسین که امام خودشونو به سکه فروختند.
پاسخ:
مردم هم دنبال خدا و پیغمبر هستن واقعا... حالا گاهی مسئله برای یه عده جور دیگه ای جلوه میکنه. ایراد نداره. خدا همه مون رو دستگیری می کنه ان شاءالله... ماجرا با کربلا متفاوته واقعا... 
ولی
من راضی ام که هیچ وقت از رئیسی انتقاد نکردم. سرم بالاست الحمدلله
وقتی فاز نقد کردن مد بود، من نقد نکردم. تا اونجایی که من یادم میاد
به نظرم دلیل منطقی‌ای برای درست بودن جملهٔ اول بند سه در متن وجود نداشت.
پاسخ:
سلام
باید متن چند تا روایت از همون باب رو کنار همدیگه میذاشتم و بعد از اون چند تا مقدمه بهش اضافه می کردم تا نهایتا برداشتی که میخواستم رو تحویل میدادم.
خاطرم نیست که شما علوم انسانی خونده بودید یا نه. اگه توضیح اضافیه ببخشید. توضیح اینکه برداشت های ما از متن، گاهی برای بیان بایدها و نبایدهای قانونیه که فقه مرسوم ما همینه. اینجا فقها خیلی سفت و سخت میگیرن. تا مطمئن نشن به چیزی حکم بهش نمیدن. اطمینان هم که میگم یعنی نه اینکه احتمال طرف مقابل کامل نفی بشه، نه، اما این سمت به طرز خیلی خوبی قابل تکیه کردن هست. ظاهرِ از کلام «دیروز به مشهد رفتم» اینه که من دیروز رفتم حرم امام رضا سلام الله علیه. کمتر کسی به ذهنش خطور میکنه که منظور از مشهد، محل شهادته و محل شهادت هم اعم از محل شهادت ائمه علیهم السلام یا باقی شهداست! اما احتمالش هست دیگه بالاخره. قرینه ها اینجا خیلی پررنگ میشن. این اطمینانه. فقها به اطمینان که رسیدن، فتوا رو صادر میکنن. این در فضای قانونی. اما بقیه فضاها مثل اخلاق و عقاید، قاعده های خودش رو داره. با همون دست فرمونِ فقه قانونی خیلی جلو نمیان فقها. توی فضای اخلاق جور دیگه ای برخورد میکنن. این همه سند سند که توی فقه شاید براشون مهم باشه، توی فضای مستحبات مثلا اصلا اینجوری نیست. توی فضای کشف قواعد عالم هم با دست فرمونِ فقه قانونی خیلی نباید جلو اومد. دست فرمون خودش رو داره.
این مقدمه رو گفتم که بگم اگه من روایت ها رو کنار هم میچیدم، با دست فرمون خاصی باید حرکت می کردم و نهایتا اگه شما دنبال تصریحِ در کلام برای این حرفی که من زدم می بودید، نمیتونستید حرف من رو قبول کنید. که اصلا تصریحی وجود نداره. 
من دیدم این روند طولانیه و از طرفی دنبال این نبودم که ثابت کنم روایت دنبال بیانِ روابط نظام باطنیه! من فقط میخواستم بگم توی عالم چنین روابطی هست. روایت رو آوردم و بعد به وجدان ارجاع دادم. توی کامنت ها نگاه کنید اگه اشتباه نکنم خانم سائل الزهرا (س) این ارجاع به وجدان رو قبول کرده بودن و گفتن تجربه کردن. من همین رو می خواستم. یعنی ثابت کردن وجود چنین رابطه هایی. و روایت در این مقام، میتونست شاهد خوبی باشه برای این حرف. 
شاید توی بقیه روایت ها البته بشه دنبال تصریحات این مطلب هم گشت. همونطور که صله رحم به طول عمر پیوند می خوره. مجموعه این مسائل که کنار هم قرار بگیره، از دل روایت ها و ارجاعات وجدانی، عینکی رو برای ما میسازه که با این عینک میشه به روایت نگاه کرد و اون رو فهمید. اینکه چقدر این فهم رو میشه به گردن شارع انداخت هم بستگی به استحکام عینکی که ساختیم داره. 

این روند طولانی بود! برای همین دیگه توضیحش ندادم. همینطوری متن طولانی هست... 
خلاصه اینکه دلیل منطقی برای درست بودن جمله اول بند سه در متن نیست، حرف درستیه ولی این به معنای غلط بودن حرف جمله اول نیست.
۰۴ خرداد ۰۴ ، ۰۷:۰۴ ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
سلام وسپاس
وخیلی ممنون که وقت گذاشتین
شما میفرمایید که ماخودمون انتخاب میکنیم مشکلاتمون رو؟مثلا (سلسله ی موی دوست حلقه دام بلاست)؟ما خودمون انتخاب میکنیم که بلا ببینیم؟
مثل مقطع تحصیلی میمونه که هرچی مقطع بالاتر امتحان سختتر!
خودم میدونم کارم اشتباهه ولی خیلی خیلی میترسم که خدا با عزیزانم امتحانم کنه.
وگرنه بقیه امتحاناتش خیلی سخت هم باشه آدم به جون میخره چون میدونه خدا هم کنارشه و هواشو داره. ولی فقدان عزیز قابل جبران نیست!هیچ جوره تو مغزم نمیره.
میخواستم‌اینو بدونم که آیاخدا سرنوشتی که برامون رقم زده رو تغییر میده با دعا و صدقه و کارهای دیگه؟
پاسخ:
سلام

نه... منظورم این بود که همه چیز همراه با محرومیت و محدودیته. همه گزینه ها محدودیت دارن. شما دزدی رو انتخاب کنید محدودیت داره و نون حلال هم همینطور. ایران باشید محدودیت داره و آمریکا هم. ما انتخاب میکنیم کدوم محرومیت و محدودیت و مشکلات رو به همراه یه چیز دیگه تحمل کنیم. آمریکا میریم فلان مسئله خوبه و کنارش مشکلات خاص آمریکا و ایران هم همینطور.

فکر این چیزها رو نکنید. هزاران بار دیدیم احتمالا که آدم چیزی رو میخواد که بعدا وقتی بهش میرسه هزار بار از خدا بابت اون خواسته معذرت خواهی میکنه!!! خدا همه عزیزها رو نگه داره ولی ندیدید گاهی شرایط جوری میشه که بچه هزاران بار با اشک و گریه نفرین میکنه پدر و مادرش رو؟! یا برعکس! مادر و پدر بچه رو عاق می کنن و دست بلند میکنن بالا و نفرین می کنن؟!
به این ترس ها بها نباید داد بنظرم. چرخ روزگار بالا و پایین خیلی داره. به خدا توکل باید کرد و به این ترس ها نباید اعتنا کرد. ما کار خودمون رو بکنیم، خدا کمک میکنه.

اصلا شک نکنید به تغییرات! مگه میشه تغییر نباشه؟! 
یه بیان از حضرت آقا بیارم شاید جوابتون رو راحت تر بتونید پیدا کنید توی این کلام. تیترهای داخل کروشه از خودمه.
  • 23/1/64: {دانستن اینکه به هدف نخواهیم رسید، نباید مانع از انجام وظیفه بشود}:
    • {بیان}:
      • دانستن اینکه به هدف نخواهند رسید، مانع از انجام وظیفه نمیشود.
    • {توضیح مسئله در زندگی اهل بیت (ع)}:
      • در زندگی پیغمبر شما نگاه کنید: پیغمبر اکرم میدانستند در جنگ احد شکست خواهند خورد. پیغمبر اکرم میدانستند آنهائی که در شکاف کوه نشاندند، آنها نخواهند نشست و به طمع غنیمت پایین خواهند آمد. پیغمبر آن روزی که به طائف رفت تا بنیثقیف را هدایت کند و از شر مکیها به طائفیها پناه برد، میدانست که طائفیها با پاره سنگ از او استقبال میکنند. اینقدر سنگ به او میزنند که ساق مبارکش خونی میشود و مجبور میشود برگردد؛ ائمه (علیهم السّلام) همه‌ی اینها را میدانستند. آن کسی که علم ائمه (علیهم السّلام) و علم معصومین را میخواهد دلیل بگیرد بر اینکه اینها مبارزه‌ی سیاسی نمیکردند، با علم پیغمبر چه میکند، که پیغمبر اکرم همه‌ی اینها را میدانست. امیرالمؤمنین میدانست که در بیست و یکم ماه رمضان به شهادت خواهد رسید، اما در عین با اینکه میدانست، اندکی قبل از ماه رمضان یک اردوگاه وسیعی درست کرد در بیرون کوفه برای اینکه به ادامه‌ی جنگ خود با معاویه بپردازد. اگر دانستن امیرالمؤمنین موجب میشود که او برطبق روال عادی و معمولی عمل نکند، چرا این اردوگاه را درست کرد، چرا این لشکرکشی را کرد؟ مردم را برد بیرون کوفه منتظر نگه داشت، چرا؟ چه فایده‌ای داشت؟ اینکه ائمه میدانستند که به حکومت نمیرسند، نباید موجب آن بشود که تلاش خودشان را نکنند. باید تلاش بکنند، مبارزه بکنند. آنجوری عمل کنند؛ مثل آن کسی که نمیداند، مثل آن کسی که اطلاع ندارد چه پیش خواهد آمد. تمام آن کارهائی را که یک آدمی که نمیداند چه پیش خواهد آمد، ائمه (علیهم السّلام) باید انجام بدهند.
    • {تقدیر الهی هم ممکن است تغییر بکند}:
      • علاوه‌ی براین در باب آنچه مقدر است و در تقدیر الهی است، حرفهای زیادی هست، که پروردگار عالم یک چیزهائی را تقدیر میکند و بعد بر اثر مصالحی آنها را عوض میکند، که در باب زندگی امام صادق (علیه السّلام) بنده این حدیث را گمان میکنم یا در اینجا یا در جای دیگری گفته باشم که یک حدیثی است که امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) فرمود که خداوند این امر را برای سال هفتاد معین کرده بود؛ یعنی قرار بود که حکومت اسلامی در سال هفتاد هجری به وسیله‌ی ائمه (علیهم السّلام) انجام بگیرد. «فلمّا قتل الحسین اشتدّ غضب الله علی اهل الارض» ، (۳) وقتی که واقعه‌ی کربلا پیش آمد و حادثه‌ی فجیع عاشورا پیش آمد، این مطلب تأخیر افتاد برای سال ۱۴۰؛ سال ۱۴۰ یعنی درست در اوج تلاش تبلیغاتی امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام). آنجا هم باز یک حوادثی پیش آمد که این تقدیر الهی را به عقب انداخت که تو خود این روایت هست که شماها افشا کردید، شما شیعیانی که دور و بر ما هستید گفتید مطلب را، کتمان نکردید، این بود که مطلب باز تأخیر افتاد؛ باز تأخیر افتاد. بنابراین همان طور که ملاحظه میکنید، هیچ اشکالی ندارد که خدای متعال یک مقصودی را تقدیر فرموده باشد برای یک زمان معینی، بعد به خاطر پیش آمدن یک حوادثی آن را عقب بیندازد.

یه بیان هم از آقای مصباح بیارم

  • آیت الله مصباح ره:
    • خداشناسی (معارف قرآن 1):
      • ص 219: {نسبت قضا و قدر}:
        • گاهى قضاء و قدر در عرف، مترادف همدیگر بکار مى‌رود ولى با توجه به مفهوم این دو مى‌توانیم بگوییم مرحله‌ى قدر، مقدم بر قضاء است، مرحله‌ى قدر مرحله‌ى اندازه‌گیرى و فراهم کردن اسباب و زمینه‌ى کار است و مرحله‌ى قضاء مرحله‌ى پایان کار و یکسره شدن کار است.
      • ص 224: {معنای قضا}:
        • ظاهراً جاى تردید نماند که منظور این است که اگر کارى مراحلى داشته باشد که تدریجاً تحقّق مى‌یابد و تا به مرحله‌ى نهایى نرسیده است کار تمام نیست ولى وقتى به مرحله‌ى نهایى رسید؛ این مرحله قضاء است. و اگر در یک شیىء تدریج و زمان مطرح نشود از آن جهت که عقل مراحلى را در نظر مى‌گیرد مى‌تواند آخرین مرحله را مرحله‌ى قضاء فرض کند. پس آنچه را خدا انجام مى‌دهد از آن جهت که به او انتساب دارد یک مرحله‌ى نهایى دارد که تمام مى‌شود و طبعاً بعد از مرحله‌ى تقدیر خواهد بود.
نسبت قضا و قدر و اینکه تا چیزی حتمی نشده میشه اون رو تغییر داد... این بیان بنظرم مشخصه و واضحه

این دو تا متن رو پیدا کردم. باز اگه چیزی بود می فرستم ان شاءالله
ببخشید اگه یه کم ابهام داشت این قسمت آخر جوابی که به سوالتون دادم. دوست داشتم متن بزرگان رو بیارم که پیدا نکردم توی یادداشت ها... ولی خلاصه اش اینه که جواب سوالتون مثبته. خیلی چیزها رو میشه تغییر داد
۰۴ خرداد ۰۴ ، ۱۰:۱۱ ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
خیلی لطف کردین
من به این نتیجه رسیدم که هم دعا کنم ودرکنارش کاری به تقدیر خدا نداشته باشم و دخالت نکنم و سرمو بندازم زمین و بندگیمو بکنم.خودش بهترین هارو برامون رقم زده.
عاقبتتون ختم به خیر ان شالله
پاسخ:
دعا کردن کنار انجام وظیفه... هر وظیفه ای میاد گردنمون انجام بشه، قطعا خیلی مشکلات میره کنار... اونهایی هم که به اسم مشکل میان جلو، بعدا می فهمیم چقدر خوب بودن

خدا حفظتون کنه
و عاقبت به خیر
ممنون از لطفتون
شاید باورتون نشه ولی الان با دیدن پیام خانم دزیره و جواب شما یادم افتاد که خانمِ هیپنوتیکم...

این روزها حتی یادم نیست دقیقا چی ام و آیا اصلا چیزی هستم یا نه

ممنون
پاسخ:
سلام

اسم مجازیه دیگه... آدم گاهی التفات نداره
ان شاءالله ذهنتون همیشه درگیر مسائل خوب باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.