این چند روز جسته و گریخته بسته به حس و حالم وب های بیان را می خواندم. بعضی هایش خیلی خوب بود. اصلا ماند برایم. تنبلی کردم و نظر ندادم. مثل همیشه. ولی دلیل نمی شود که شما کم بنویسید! اینجا خانواده است. خانواده ی بیان. حالا درست است که یکی بچه ی شرّ ماجراست و یکی بچه ی جیغ جیغو، ولی دلیل نمی شود که حرفی نزنیم کلا! نوشتن یعنی خبر دادن و خبر گرفتن و امید دادن و امید گرفتن! حتی اگر خبر منفی باشد باز هم امید است به نظرم.
در مورد این حمله چند نگاه می توان داشت. نگاه درد! نگاه اندوه. نگاه ترس. این نگاه، نگاهی است که در ما گاهی ایجاد می شود. عجیب هم نیست واقعا. حق هم می دهم. روایت آن را خیلی هم گاهی بد نمی دانم. به صورت محدود. بالاخره آدمیزادیم! ربات که نیستیم! می شود که از سر و صدا بترسیم گاهی. حتی نگران باشیم. و حتی های دیگر. این یک نگاه است.
نگاه دیگر، نگران سلحشوری و غیرت و امید است. سحر امامی مثلا. شد آبروی زن مسلمان و صدا و سیما و جمهوری اسلامی و ایران و خانواده و همه چی! طبیعی است که وسط جنگ بایستی نگاه دوم تقویت شود و مدام در این فضا حرف بزنیم و قلم بزنیم و امید بدهیم.
اما من دوست دارم یک قدم بالا بیاییم. حسین سیب سرخی می خواند: «هون ما نزل بی انه بعین الله». دنباله ماجرا را گرفتم قبلا که بفهمم یعنی چه؟! تفسیر حضرت آقا حفظه الله تعالی را در این مورد بخوانید جالب است. یادمان بیاید همان مطالب کتاب های دینی را. یادمان بیاید قرآن را. صحنه ای که انسان خلق شد. ملائکه طرح خدا را با تعجب نگاه کردند انگار! گفتند اتعجل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء. خون و خون ریزی را در همان نقطه اولیه ماجرا دیدند. فساد را دیدند. برنامه جایگزین ارائه کردند که خود ما هستیم و تسبیح می گوییم و بس است دیگر! نیست؟! و خدا نشانشان داد که نیست!
صحنه! همین صحنه ای که در آن هستیم. جلوی چشم خداست. می بیند. همه چیز را. فکر کنید دقیق به این مطلب. بمبی که فرود می آید و پدافندی که شلیک می کند به سمتش، هر دو جلوی چشم خداست. همان خدای حکیم. همان خدای عادل. همان خدای رحیم. و خدا به ما رحم می کند. با حکمتش. با عدلش. و می بیند. همین که حس کنیم او ما را دائم می بیند و ما دائم به او چشم بدوزیم، به نظرم صحنه را برای ما تلطیف می کند. آسان می کند. ساده می شود ماجرا. حالا بستگی به باورمان، صحنه آرام تر می شود برایمان. ففط ببینیم که خدا هست و می بیند. بعدش هم که صحنه را نگاه کنیم جز زیبایی نمی بینیم. ما رایت الا جمیلا!
این ها حرفهایی است که از بچگی پای آن ها گریه کرده ایم. پای آن ها سینه زده ایم. کمی به آن ها فکر کنیم، قرآن بخوانیم که یادآوری شود و بدانیم خدا صحنه را دارد می بیند. نترسیم! پیروزی قطعا با متقین است. قطعا! این چند چه دو هفته طول بکشد و چه سال ها، سرافراز ماجرا تکیه کنندگان به خدای متعال هستند. خدا را باید در صحنه دید. بیشتر از قبل. خیلی خیلی بیشتر از قبل. و به او توکل کرد و از او کمک خواست.
در قسمت آخر هم باید بگویم که با تشکر از همه عزیزانی که در تهران مانده اند، اینجانب به عنوان کسی که تا الان هر چی صادر شده از تهران است را فحش می دادم در کمال صحت و سلامت رسما اعلام می کنم که کاش در این صحنه هم من تهرانی بودم یا در تهران زندگی می کردم. نه علاقه دارم به حماقت که جنگ قاعده خود را دارد و بنا نیست حماقت را به جای انقلابی گری جا بزنیم! و نه چیز های دیگر. فقط من ایستادگی جلوی این سگ هار را دوست دارم و می ستایم! این که ترس را تهرانی ها به هم بزنند را با جان و دل می پسندم و تایید می کنم و تشکر. خدا مویدتان کند. بیشتر از قبل.
ضمنا
ده بار پیشتر اعلام کرده بودم بگردید یا دختر خوب برای من پیدا کنید و بروید خواستگاری و عقدش کنید و بگویید خودش خانه پیدا کند و وسایل را بچیند و بعد به من اعلام کنید که تشریف فرما شوم! آنقدر نکردید که جنگ شد! بابت این کوتاهی بزرگ چگونه می توانید سرتان را بلند کنید؟! نچ نچ بر شما! همه شما. شکلک پوکر! از اینجا تا آن جایی که شما دارید این مطلب را می خوانید. به این صورت: -_____________________-