1.
شب عید غدیر بود یا روزش. یادم نیست دقیقا. همان حوالی بود. آدرس یک قهوه فروشی را دادند که بروم قهوه بگیرم برای ایستگاه. دویست و پنجاه هزار تومان وجه رایج مملکت را باید می دادم به آقای قهوه فروش، که یک قهوه ی میکس تحویلم بدهد و رفقا دم کنند و به مردم تحویل بدهند. قهوه را دم می کنند؟! نمی دانم. قهوه خور نیستم. تنها طعمی که از قهوه در ذهن دارم، طعم شکلات های آیدین است که چقدر جذاب بود برایم و وقتی چند بار اول توی اربعین قهوه خوردم، خیال کردم طعم قهوه عراقی اینجور است. بعد فهمیدم که فقط طعم شکلات قهوه آن سبکی است و خوشمزه. شاید به تعداد انگشتان دستم قهوه نخورده ام تا الان. مزه سگ مرده می دهد. به سکونِ گاف! انصافا چطور این درب داغان را می خورند؟! هیچی خلاصه رفتم توی مغازه قهوه فروشی. کافه بود. کافه چی(؟!) مثل زن روستایی که نشسته باشد و از گاو دلربایشان شیر بدوشد، فرت و فرت داشت قهوه می زد و جونم جونم تحویل بقیه و من می داد. گفتم 250 تومن قهوه گلد می خواهم و ... . یادم رفت :| گفتم گلد را با چی قاطی می کنند؟! حین دوشیدن قهوه اش و جونم جونم ها گفت کلاسیک؟! فلان؟! بهمان. من که نمی دانستم گفتم باید زنگ بزنم. زنگ زدم و فهمیدم مغازه را اشتباه رفته ام و باید بروم مغازه ای که کافه نباشد و فقط کیلویی قهوه بدهد که از قضا رو به روی همین کافه بود! رفتم آن مغازه. بوی قهوه پیچید توی مشامم. این جمله شاید برای شما عادی باشد ولی برای من اصلا عادی نیست. نود درصد موارد بینی من کار نمی کند. فقط در مورد بوی سیر، بوی مرغ و بوهایی که نباید استشمام کنم کار می کند. بله! برای قهوه هم کار کرد. تا گلد و فوری را قاطی کند و تحویلم بدهد حسابی قهوه استنشاق کردم. بعد من هنوز برایم سوال است. یعنی دو نفر، سه نفر، چند نفر آدم عاقل و بالغ می روند داخل یک کافه، یک دانه هر کدامشان قهوه سفارش می دهند و یک ساعت روی صندلی می نشینند و همین؟! درآمد این کافه دار ها از همین نشستن هاست؟! ساعتی کار می کنند؟! البته رفقا توضیح داده اند که هر قهوه ای که به تو می دهند باید منتظر قیمت نجومی باشی ولی به هر حال کلا نمی فهممشان.
2.
یکی از رفقا هم به ذهنش رسیده بود که چرا چند تن هویج نخریم و آب هویج ندهیم؟! من به شما می گویم که اگر با این پیشنهادات مواجه شدید، پا پس بکشید مگر مطمئن بشوید طرف مقابل قبلا با هویج، آب هویج، چند تن هویج، پخش چند تن هویج آب گیری شده آشنا باشد. 36 ساعت مداوم تقریبا بیست نفر آدم داشتند کار می کردند و مگر تمام می شد؟! نشد! آخرش هم هویج های سر و ته زده شده ی شسته شده را توی نایلون ریختند و صلواتی پخش کردند!
3.
با توجه به فوت مرحومه مغفوره، مرغ سفیده، در حد فاصل عید غدیر تا کنون که برای شما می نویسم، به پدر گفتم که مرغ بیاور. مامان بالاخره خلوتی حیاط را که دید قبول کرد که تعداد اندک مرغ شایسته خانواده فرهیخته ی ما نیست. از شما چه پنهان اصرارم هم به این خاطر بود که صدای زندگی از این محل بلند شود. انگار مثلا وسط تهرانیم و فرت و فرت صدای پدافند بیاید! حالا شانس من پدر این دفعه زیر بار نمی رود و معتقد است که در این وضعیت مگر مرغ پیدا می شود؟! خدا برای هیچ خانواده ای کم مرغی را نخواهد. توی محله رد می شوم و صدای مرغ بقیه را که می شنوم، توی حیاط بقیه که مرغ ها را می بینم، میخواهم برشان دارم و بیاورشان برای خودمان. دلم می خواهد یک میلیارد مرغ داشته باشم. یک طرف هم هزار هزار شتر مرغ نگه داری کنم. با بره. و گوساله. بزغاله. لاما! جلوی لاما ها هم پرچم سگ هار منطقه را نصب کنم که مدام تف کنند رویش!
4.
ترکیبی از حس اوایل کرونا و اوایل درگیری های 1401! حس این روزهایم.
5.
من از این ها نیستم که بگردم دنبال تحلیل درست و فلان و بهمان. من دنبال امید می گردم. تو بگو تخدیر. تو بگو ساده انگاری. ولی امید جذاب تر است. خوش به حال دختر ها که می توانند امید داشته باشند و با آن ازدواج کنند. من هر چه فکر کردم نسخه دخترانه امید را پیدا نکردم. هعی...
6.
راستش من به قوه عاقله نظام اعتماد دارم. عراقچی را هم به شدت دوست می دارم. صبح جمعه هفته قبل، تهرانچی را عراقچی خواندم و کلا پوکیدم! بعد فهمیدم که الحمدلله عراقچی سر پاست. خدایش حفظ کند. بله! دوست دارم اسم بیاورم. چرا نیاورم؟! طفلک دارد زحمت می کشد. به نظرم هم مجری قوه عاقله نظام است. جفتک نمی اندازد مثل بعضی ها. سر خود تصمیم نمی گیرد که الان اگر صلح کنیم فلان و بهمان! نه راستش. مسئله صلح تحمیلی هم کاملا جنبه بیرونی دارد. یکپارچگی نظر داخلی در چشم من خیلی پررنگ است. که از داخل محسن رضایی، علی لاریجانی و پزشکیان و عراقچی و حاج آقای علی اکبری، همه و همه یک حرف را می زنند. منتهی هرکس به زبان خودش. و در جایگاه خودش. و متناسب با اقتضائات جایگاه خودش. ایران صدمه دیده، ضربه می بیند، و شاید اوضاع بدتر شود ولی ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله! همه جفتک اندازی های سگ هار منطقه، در واکنش به غرق شدن خودش است. عراقچی هم ضربه دیپلماتیک به این جانور می زند. من به قوه عاقله نظام اعتماد دارم. خدا حفظ کن این نظام را...
7.
مسئله ازدواج من هنوز حل نشده. هشت نه روز از حمله این سگ هار گذشته و هنوز شما آستین بالا نداده اید بالا برای من! البته که خواهرم حجابت و اینا! ولی در کل کم کاری می کنید و من از چشم شما می بینم این مسئله را.
8.
حالا شانس من، یک کتاب از حاج قاسم دستم رسیده حسابی درب و داغان! یعنی چیزهایی در کتاب می خوانم سرم سوت می کشد. خدا رحمت کند حاج قاسم را. و بقیه شهدای مان را.
9.
حالا نت ها ضعیف است هیچی، ولی بی دین! بیست و هفت دقیقه فیلم پر کرده ای تحلیل مسائل روز تحویل بدهی که چی؟! تو مسلمانی؟!
10.
هر کیلوبایتی که صرف دانلود فیلم اصابت موشک های ایران به فلسطین اشغالی شده، نوش جان اپراتورها و هر کیلوبایتی که برعکس، من که اهل نفرین نیستم ولی حنّاق بشود الهی!
11.
من چقدر در سایت های ایرانی می چرخیدم. تقریبا ده درصد عملکرد روزانه ام مختل شده. آن هم به خاطر سرچ گوگل بوده که این روزها از آن هم خیلی کار نمی کشم و با گردو سر خودم را گرم می کنم.
12.
خدایا...
به حق امام دوازدهمت
ما را که جز تو هیچکس را نداریم
جلوی امام دوازدهم شرمنده نکن...
دوستت دارم!
بوس بوس!
دخترهای ما از خواستگاری ندیده نشناخته خوششون نمیاد. بیایید اینجا یکم مخشون رو بزنید من براتون آستین بالا بزنم