1.
ماجرای روضه ی شب سوم، رسیدن به امام (ع) از مسیر اصرار و گریه است. حداقل طبق این چیزی که مداح ها می گویند.
2.
من توانایی شنیدن و دقت در روضه های زنانه را ندارم. روضه حضرت زهرا سلام الله علیها، روضه حضرت زینب سلام الله علیها، روضه حضرت رقیه سلام الله علیها... نمی توانم. کار من نیست. روضه برای من «فقامت زینبُ بنت علی» است و ایستادگی. نه تعارف و نه شعار! واقعیت را می گویم. این ها روضه است برای من. چند شب در خانه ی اصحاب را زدن به همراه حسنین علیهما السلام. این ها روضه است. بقیه ماجرا برای من شنیدن ندارد. نمی توانم بشنوم.
3.
از کاروان شهدا جامانده ها هم با گریه و اصرار به شهدا می پیوندند. شب سوم این را می گوید. درد فراق و شیرینی وصال.
4.
از کاروان جامانده هم نه این که خواب باشی و تیری سرگردان به سمتت بیاید. نه. از کاروان جامانده یعنی پدرشان را دربیاوری و در یک عملیات تهاجمی جانت را تقدیم کنی. این مدل جذاب تر است به گمانم. جایی که حرکتی کرده ای، طرف مقابل را عصبانی کرده ای، وجودت برای او آسیب زاست، وجودت خواب راحت می آورد برای کودکان مظلوم مسلمانِ غرب آسیا، اینجاست که شهادت را بچشی خوب است. خوشمزه است.
5.
قصه ی پرغصه ی روضه شب سوم، رسیدن به معشوق بعد از دوری است که می رسی. که می بینی. دیر یا زود.
من حاج رمضونو چند روزه میشناسم فقط ؛ شناختی محدود به چند عکس و چند روایت از زندگیش . و در همین شناخت محدود میبینی این مرد مو به مو شبیه توصیفی بوده که قرآن در آیه آخر سوره فتح از یاران پیامبر میکنه .
چند روزه برای کسی دلتنگم که فقط چند روزه میشناسماش ...