گوی

1.
سنم که پایین تر بود، یعنی هم سن خیلی از شماها که بودم ^_^، گاهی توی کانال و وب و ... می پرسیدم که به نظر شما ضعف حوزه کجاست؟! و چه اصلاحاتی باید اتفاق بیفتد؟! خروجی این سوال همیشه برای ناامید کننده بود. کامل مشخص بود که درک خوبی نسبت به حوزه و جایگاه و وظایفش وجود ندارد. این عدم ادراکِ ناامیدکننده برایم کم کم هضم شد. من هم نسبت به خیلی مسائل درک درستی ندارم. مگر الان ما از احوال متخصص بیهوشی در اتاق عمل به جزئیات آگاهی داریم؟! البته به جز پزشکان محترم جمع. که از قضا کم هم می نویسند -_- . نداریم. پس مقداری برایم مسئله هضم شد. حق دادم طرف مقابل نداند. حالا سوال بعدی این بود که آیا باید برای اطرافیان توضیح بدهم یا نه؟! راستش کلا از فضای اثبات خود بدم می آمد. که من اینم و آنم. حوزه چنین است و چنان است. ولی گاهی لازم بود این زهرماری را چشید و چشاند! برای همین به مواردی که سوالی مسئله ای چیزی پیش می آمد اکتفا می کردم. الان هم سعیم همین است. اینکه پست قبل راجع به طلبگی نوشتم البته نه در فضای اثبات خود بود و نه در فضای پاسخ به سوال. نوشتم چون حس کردم باید بنویسم. خالی کردن ذهن بود. اما این پست برای نظر خانم میخک نوشته می شود. ان شاءالله که گره باز کند.

 

2.
پیشینه حوزه نویسی هایم را هم به رسم مقالات علمی(!) باید ذکر کنم. که اگر اشتباه نکنم نزدیک ده پست مفصل از خاطرات را داشتم می نوشتم. به خاطر شاگردبنا. شاگرد بنا همیشه تیغ تیز انتقاداتش را به سمت روحانیت گرفته. عیان و غیر عیان گفته. تیغ کشیدنش البته من را ناراحت نکرده. ناراحت می کرد هم مهم نبود! مگر هر ناراحتی بد است؟! شمشیر کشید و من هم سعی کردم جواب بدهم که البته نیمه کاره رها شد. مسئله ای مطرح بود و من باید جواب می دادم ولی نیمه کاره رها شد. تیغ کشیدن اینجا برایم مهم نبود و نیست. سعی کرده ام مهم نباشد. من نیت طرف مقابلم را می فهمم. کسی که پشت مانیتور نشسته را هم انسان فهیمی می دانم. دلیلی برای تمرکز روی تیغ کشیدنش نداشتم و ندارم. اصل مطلب را می چسبم. 

 

3.
اگر پراکنده گویی می کنم باید ببخشید. چون نبخشید با تیغ تیز خودم مواجه می شوید. من شاگرد بنا نیستم کامنت هایم بسته باشد یا کامنت نگذارم یا کم بگذارم! بلند می شوم می آیم توی وبتان و خین و خین ریزی راه می اندازم تا ببخشید! سوسول بازی هایی که می گوید نباید ناراحت بشوید و نمی دانم رحمت مطلق و فلان و این ها را هم بلد نیستم! من هنوز سر ماجرای این که برای من عروس مناسب پیدا نکردید، عقدش نکردید، خانه نگرفتید، جهیزیه را نچیدید، چند سال از ازدواجم نگذشته و تلاطم های اولیه فروکش نکرده بعدش سراغم نیامدید که بروم سر خانه و زندگی ام ناراحتم! خون چشم هایم را گرفته است. دست و پاهایم را. تقریبا همه بدنم را. به جز مو و ناخن که می گویند خون ندارد. خودشان را می گویم. ریشه را کار ندارم. خلاصه عصبی ناکم و آی نفس کش. 

 

4.
حوزه علمیه سابقه ای دارد. زمین بایر نیست. مثل هزار مسئله دیگر. منقطع از گذشته اگر نگاهش کنیم در واقع نفهمیدیمش. چه گذشته هزار و چهارصد ساله اش و زحماتی که برایش کشیده شده و چه گذشته چهل و اندی ساله اش و چه گذشته ی این چند ساله. همه را باید در کنار همدیگر دید و الا فهم درستی حاصل نمی شود. 

 

5.
این که زمانی از خاطراتم می نوشتم می خواستم به این برسم که چه اتفاقاتی رقم خورده است و اوضاع چگونه است؟! در حوزه شما با آدم های مختلفی رو به رو می شوید. مختلف که می گویم یعنی واقعا مختلف. خیلی از این هایی که الان سردمدارِ خوب و بد هستند، ریشه در حوزه دارند. جستجو کنید پیشینه شان را به ریشه در حوزه داشتن شان می رسید. اما آیا می توان ریشه در حوزه داشتن را به معنای حوزوی بودن گرفت؟! مثال بزنم که شخصی ده سال در حوزه درس خوانده. درس خارج هم رفته حتی. مدرک سطح چهار و مدرک نهایی حوزه را هم دارد. فرض کنید کسی فوق تخصص چشم و دیابت و فشار خون دارد همزمان. آیا به این شخص پزشک/طلبه اطلاق می شود یا حتما باید موقع طبابت از روش و منش حوزوی / پزشکی اش تبعیت کند که او را پزشک و طلبه بدانید؟! اگر بروید سراغش و بگوید برای خوب شدن خونریزی چشمت باید به شوهر دختر خاله ات فحش بدهی او را پزشک می دانید یا ابله؟! آیا پروانه اش را باطل می کنید یا برایش مطب رایگان می گیرید که به طبابت مشغول شود؟! ملموس گرایی که در پست قبل به آن اشاره کردم اینجا هم به کار می آید. ما اگر ببینیم یک درس پزشکی خوانده یک خطای پزشکی انجام داد تا از هستی ساقطش نکنیم ول نمی کنیم و او را پزشک نمی دانیم و هنوز هم به نظام پزشکی اعتماد داریم و از نظام پزشکی می خواهیم که با او برخورد کند ولی طلبه ای اگر... . قبول دارم که نگاه تعمیم دهنده ما معمولا اشتباه یک پزشک را پای همه پزشک ها می نویسد ولی باز هم به پزشک مراجعه می کنیم و اعتماد. راه دیگری نداریم. داریم؟! 

 

6.
حوزه مالی شدن، اصطلاحی است که یکی از اساتید برای بی ریشه های حوزوی استفاده می کرد. حوزه مالی شدن ممکن است شامل من هم بشود. شامل درس خارج خوانده. شامل معمم. شامل هرکسی که از مدار طلبگی خارج است ولی درس طلبگی را مدتی خوانده. کمی خودش را حوزه مالی کرده که بعدا بتواند استفاده کند. استفاده ی علمی. استفاده جایگاهی. استفاده شغلی. و استفاده های دیگری که سوءاستفاده کنندگان خیلی خوب بلدند. 

 

7.
حوزه مالی شده ها را مترادف با سوءاستفاده کنندگان دانستم. می دانم که معنای اعمی دارد و خیلی های دیگر را شامل می شود ولی دوست دارم برای قشر سوءاستفاده گر استفاده کنم. قشری که به پشتوانه تحصیلات حوزوی شان جایگاه دارند ولی موقع خروجی از حوزه رویگردان می شوند و مردمِ ساده ی حوزه ندیده از نزدیک هم باور می کنند. هزار شبهه و مسئله را این ها درست کرده اند. تا به حال شنیده اید که مراجع ما ضد انقلاب هستند و خیلی های شان با امام مخالف و امام تنها کسی بود که معتقد بود فلان؟! کاری به جزئیات ندارم ولی این حرف مثل این می ماند که پزشکی بگوید همه متخصصان پزشکی معتقدند خوردن روزانه ده بطری نوشابه برای درمان دیابت مفید است. دوستی تعریف می کرد که در اتاق عمل، جراح تازه کار بود. شست پای بیمار که عفونت کرده بود را انقدر تراشید که نصف شست کلا از بین رفت! بیشتر از آن چه که لازم بود. بعد به بیمار گفت محل درد را کلا برایت از بین بردم! حکایت همین پزشک است که می خواهد با روزی ده بطری نوشابه دیابت را درمان کند! کلا محل درمان را با جایش از بین می برد. و البته که این را به همه پزشکان نسبت می دهد. کسی اگر اطلاعاتش از پزشکی نزدیک به صفر باشد خب خیال می کند متخصص چشم و دیابت و فشار درست می گوید! فکر نمی کند؟! این گونه شبهات و دروغ ها مال حوزه مالی شده هاست. کثافت هایی که برای اغراض شان از هیچ دروغی چشم نمی پوشند. کثافت بودن هم به میزان دروغ گویی شان بستگی دارد. نمونه های این کثافت ها را هم دیده اید حتما. اسم نمی برم. اسم نمی برم. اسم نمی برم. 

 

8.
دسته دیگری هستند که این ها بین کثافت ها و حوزوی ها قرار می گیرند. واقعا کثافت نیستند ولی خروجی کارشان در راستای اهداف کثافت ها قرار می گیرد. متاسفانه قشر علمی ما معمولا به این جماعت برمی خورد. یا دسته قبلی. به دلایل مختلف از جمله ورود جدی شان به فضاهای آکادمیک. طلبه دانشجوهایی که زبان حوزوی دارند و ابزار و خروجی کارشان در مسیر دانشجوها قرار می گیرد. معمول ماجرا این است که این ها البته به دلیل اشتغالات دانشگاه از حوزه فعلی بریده اند. بریده نه به معنای رویگردانی و به معنای عدم حضور. اساتید دانشگاه که صاحب تالیفاتند و چون ابزار حوزه دارند در فضای علوم انسانی اسلامی حرف می زنند و البته که اسلامی تحویل نمی دهند واقعا. قیدِ واقعا را نه از روی کینه و نه از روی هیچ چیز دیگر می گویم. واقعی است این مسئله. برخی مسائل در حوزه مسلم و مسجل است ولی خب... . آشنایی قشر فرهیخته و بخشی از عامه مردم با اسلام از این دریچه است. دریچه ای که حق و باطلش آمیختگی دارد و البته خروجی اش در مسیر باطل قرار می گیرد عموما. وقتی دانشجویی می گوید حوزه هیچ کاری نکرده، یاد این دریچه میفتم. خودم زمان دانشجویی همین مشکل را با حوزه داشتم. حس می کردم حوزه هیچ کاری نکرده و این دریچه هم که... . 

 

9.
دسته سومی هستند که بندگان خدا به دلایل مختلف از حوزه می بُرند. نه کثافتند و نه قشری که خروجی کارشان در مسیر کثافت ها قرار بگیرد. در واقع کمتر خروجی دارند. این ها به دلیل عدم سازگاری با شرایط حوزه، توانایی همراهی با حوزه را از دست می دهند. ممکن است بین شان کسی معمم هم باشد ولی معمولا دنبال مشاغل و کارهای دیگر می روند. این دسته قدیم زیادتر بودند. به دلایل مختلف و الان بنظرم کمتر شدند. خیلی از عموم مردم با این دسته مواجهه دارند. معمولا طایفه ی هرکس را بگردی طلبه ای پیدا می شود که مدتی درس خوانده و بعد رها کرده. همانی که خانم میخک اشاره کرد به آن. عده ای شان مطالب به حقی را هم مطرح می کنند ولی عده ای واقعا نه. نه اینکه بخواهند دروغ بگویند! نه. اما درک نادرست از اتفاقات باعث شده که گمان بد خود را منتقل کنند به دیگران. 

 

10.
دسته چهارم که خیلی کثیر طلاب معمم را شامل می شود، دسته ای تشکیکی است. تشکیک یعنی درجه دار. بعضی سردارند و بعضی سرباز. همه جور آدم توی این دسته پیدا می شود. این ها مانده اند پای اهداف حوزه و به اندازه خودشان تلاش می کنند. کم یا زیاد. بالاخره دارند تلاش می کنند. نماز برقرار می کنند. سخنرانی می روند. مراسم جشن تکلیف راه می اندازند. دختر شوهر می دهند! چه می دانم! این روزها هم بیل به دست گرفته اند و خانه های تخریب شده در تهران و ... را از آوار خالی می کنند. هرکاری که حس کنند در مسیر اهداف اسلام است را انجام می دهند. سردار هم ممکن است نباشند. سردار سرلشکر نباشند. ولی زحمت می کشند. ممکن است ایراداتی هم داشته باشند. مثل خیلی از اقشار دیگر. ولی خب پای کار ایستاده اند. و این جماعت را و دسته سوم را باید با پیشینه حوزه تفسیر کرد. با شرایط فعلی دید. و الا قضاوت ما سمت و سوی خوبی نمی گیرد. 

 

11.
من مثال شهید صدر را بزنم. شهید است. صدر است! نابغه است یعنی. همه اذعان دارند به نابغه بودنش. مجاهد است. عشق خیلی از ماهاست. همینشان فرموده باشند که سر کتاب البانک اللاربوی کمرش شکسته تا بتواند کتاب را بنویسد. چرا؟! ابزار هست. معدن هم هست. استخراج برای اولین بار خیلی زحمت دارد. کار هرکسی نیست. مرحوم شهید صدر این را می فرماید. غلط می گوید؟! نه واقعا. راست می گوید. شما بخواهی جایگاه اقتصاد در خانواده را استخراج کنی پدرت در می آید. پس قبلا چه کار می کرده اند که الان مجبورند انقدر زحمت بکشند؟! هزار و یک کار مورد نیاز زمانه شان را! و ثانیا مگر چقدر مستخرج داشتیم که بتوانند همه چیز را استخراج کنند؟! واقعیت این است که خیلی مطالبی که دسته دوم و اول تحویل می دهند، از عمق فقهی برخوردار نیست. کلنگی به معدن زده اند و اولین تکه از معدن را به عنوان طلا به ملت تحویل داده اند. نه دروغ، نه تهمت، که فهمم از کار دسته اول و دوم همین است. استخراج نظر دین اصلا کار ساده ای نیست. نمی خواهم دست نیافتنی نشانش بدهم ولی قطعا کاری که دسته اول و دوم ارائه می دهند نیست. گِل را به جای طلا دارند به خورد ملت می دهند و بعد ابزار و کلنگ را نشان می دهند و می گویند ببین! من هم همین کلنگی را در دست دارم که شیخ اعظم در دست داشت!!! 

 

12.
نباید مثال ناپخته بزنم و شاید ایراداتی داشته باشد ولی می گویم. شما از یدالله فوق ایدیهم چه می فهمید؟! اینکه خدا دست دارد؟! نمی فهمید دیگر. می گویید این آیه قرآن اشاره به قدرت خدای متعال دارد. چطور نص صریح قرآن که کلمه ید در آن آمده است را به چنین معنایی حمل می کنید؟! می گویید عقل و سایر آیات و روایات به ما می گویند که خدای متعال جسم نیست. یعنی عقل و سایر آیات و روایات اینجا به کمک شما می آیند. حالا فرض کنید از آیات و روایات چشم بپوشیم. ما بودیم و عقل، آیا باز هم ید را به قدرت ترجمه می کردیم؟! پس باید بگوییم که عقل دارد این جا کمک می کند به فهم نص صریح قرآن کریم. حالا فکر کنید عقلای عالم کنار هم جمع شوند و چیزی را متفق القول قبول کنند. مثلا بشود منشور حقوق بشر. آیا منشور حقوق بشر می تواند قرآن را تفسیر کند برای ما؟! اگر بگویم ممکن است کسی بگوید بله و منشور حقوق بشر را جلو بیندازد با همین روشی که من طی کردم باور می کنید؟! فکر کنید این حرف مدام هم تکرار بشود. کلنگ فقهی دست گرفته ولی یا کثافت است و یا دسته دوم. گِل را به جای طلا دارد تحویل می دهد. نه منشور حقوق بشر را فهمیده و نه مقصود از عقلا و نه جایگاه عقلا و عقل را. این آدم فکر کنید جایگاه هم پیدا کند و حرفش مدام تکرار شود. ما با چنین معضلاتی رو به روییم! حالا بیا توضیح بده که چه اشکالاتی به حرفش وارد است. مردم به کلنگِ دستش نگاه می کنند و به مطول گویی های تو! چه کنند مردم؟! وقتی اطلاعات کافی ندارند؟! 

 

13.
مرحوم شهید صدر از استخراج می گوید. از سختی اش. من اضافه کنم مرحله دیگری هست و آن هم اقامه همین دین است. تو فهمیدی که جایگاه اقتصاد کجاست. خب حالا چطور در جامعه می خواهی پیاده اش کنی؟! مردم زنا نکنید که حرف درستی است! ولی برنامه ات برای اینکه مردم از زنا فاصله بگیرند چیست؟! چطور این را در جامعه پیاده کنیم؟! سابق بر این مطالبی داشتم می نوشتم با عنوان الگو و مدل. مدل ها و الگوهای پیاده سازی برخی مسائل را که از دل متون استخراج شده بود توسط اساتید را به زبان خودم بیان می کردم. یعنی علاوه بر محتوایی که باید پیاده بشود، چگونگی پیاده سازی آن را هم عده ای از اساتید سعی می کردند از دل دین به دست آورند. ما اینجا معمولا چون چیزی در دست نداریم، ما که می گویم یعنی جامعه، می رویم سمت هر چیزی که به دستمان برسد. گاهی هم لازم است واقعا. سراغ روانشناس می رویم تا درد های روحی مان را درمان کند. چون حوزه به تو می گوید نماز بخوان و با خدا صحبت کن و نماز می خوانیم و با خدا صحبت می کنیم و درمان نمی شویم. ولی خیلی ها می روند سراغ روانشناس و درمان می شوند. حالا درمان نشوند هم حداقل تا آخر عمر قرص خواب می خورند و راحت می خوابند. حوزه اینجا کارش چیست؟! طرد روانشناسی؟! نه واقعا. جایگاه علوم که مشخص بشود، نوع تعامل و ارتباط دین با علوم که مشخص بشود، این جبهه گیری های سنگین کنار می رود. ولی ما نه جایگاه شناسی علوم داریم و نه چیز دیگر. از روانشناسی اسلامی هم که عده ای دم می زنند، گاهی جزو دسته اول میفتند و گاهی دسته دوم و برخی موارد واقعا کار حوزوی کرده اند. تشخیص این موارد سخت است. مردم گیج می شوند خب!

 

14.
ما توی چه وادی ای سیر می کنیم؟! فکر کن حالا یکی پیدا می شود می پرسد قم زن صیغه ای زیاده نه؟! صیغه کردی؟! 

 

15.
چرا انقدر علمی صحبت کردم؟! از علم؟! چون باید کمی بدانیم که وقتی بناست کسی از دین صحبت کند، لازم است که هزار علم را وسط بریزد و به خدمت بگیرد و نهایتا یک جمله به تو تحویل بدهد. حالا تحویل داد. باز باید کلی مسیر برود تا راه امکان تحقق را به تو نشان بدهد. نشان داد! حالا خودش باید پرچم در دست بگیرد و دین را اقامه کند. حد بزند! ببینید عزیزانم! فدایتان بشوم. من اگر روزی دستم برسد برای اجرای حدود، ذره ای تردید نمی کنم. قربة الی الله حد می زنم. لازم است اعدام کنم؟! اعدام می کنم ان شاءالله. خدا پیش نیاورد برای کسی که بخواهند بر او حد جاری کنند یا قصاصش کنند ولی این کار ها هم جزو دین است. و لکم فی القصاص حیاة! یا اولی الالباب. و اقامه دین همه اش اقامه حدود نیست. بنای اقتصاد است. بنای سیاست است. بنای همانی است که امام ره بنا نهاد! بنای حکومت. مسیری که بتوان دین را در جامعه پیاده کرد. ببینید امام ره چه عظمتی داشت که همه مسیرهای قبلی را طی کرد و آخرش هم برای اقامه دین قیام. فقط علم؟! نه. تهذیب و هزار و یک مسئله دیگر در این شخصیت جمع شد.

 

16.
این تصویری که تا الان ارائه دادم کمی آرمانی بود. واقعیت کف جامعه چیست؟! شما با طلبه ای رو به رو هستی که با هزار و یک انگیزه وارد حوزه شده است. ممکن است در یکی از چهار دسته گذشته قرار بگیرد. حوزه هم مثل خیلی جاهای دیگر در حال پیشرفت است. اگر قدیم الایام به سبکی شهریه می دادند، الان آن مسیر باید به روزرسانی شود. لازم است تخصص هایی درست شود گاهی و نمی توان همه را در یک مسیر قرار داد و نباید اصلا! عقربه برای چرخیدن به هزار چرخ دنده احتیاج دارد و یکی بزرگ است و یکی کوچک. همه را که نمی توان به قاعده بزرگ درآورد! می توان؟! حالا حساب کن این طلبه ی جوان باید با هزار و یک مسئله دست و پنجه نرم کند. هم بیاموزد. هم بیاموزاند. هم فحش بخورد. هم تیغ بکشد برای عده ای. هم... . من دوست داشتم زمانی این ها را بیان کنم. یعنی توضیح بدهم که اولا کار فردی در این روزگار خیلی کم بازده است و باید کار جمعی انجام داد. من نمی گویم. خدا رحمت کند امام موسی صدر یا شهید بهشتی! فراموش کردم. دهه چهل در جمع علمای آن زمان این حرف را زده. با اغراق اگر بخواهم بگویم اصلا کار فردی را مسخره کرده. جلوی شهید مطهری و ... . اصلا مسخره ام می آید وقتی می گویند فلانی به تنهایی ... . فلانی و درد! سخنران هم هزار و یک نفر قبلش کار کرده اند. یکی خیمه علم کرده. یکی مردم را جمع کرده. یکی غذا پخته. یکی منبر گذاشته که فلانی بالا برود. فلانی گل زده! ولی کار جمعی بوده. جمعی در نازل ترین شکلش. حالا ما خیلی جاها به کار بلند مدت و جمعی احتیاج داریم. کار جمعی یعنی دقیقا در زمینی که بایر نیست و چهار دسته فوق قرار دارند، بتوانی از همه استفاده کنی. حتی آن کثافت ها را هم به استخدام خودت در بیاوری و آسیب هایشان را کمتر کنی. کسی اگر کار گروهی نکرده باشد اصلا درک نمی کند اینی که می گویم یعنی چه؟! از بیرون می گوید لنگش کن! بابا در یک خانواده که زن و شوهرند هزار بار به مشکل می خورند. جایی که اشخاص خودشان طرف مقابل را انتخاب می کنند. بعد انتظار دارید در محیطی که خیلی انتخاب هایش دست تو نیست گاهی، چه اتفاقی بیفتد؟! میاندار هیئت می خواهی انتخاب کنی باید حواست باشد این مشکل و آن مشکل را نداشته باشد ولی حالا داشت و گزینه دیگری نبود، چه خاکی به سرت می خواهی بریزی؟! مداح همینطور. سخنران و مسئول کفش و ... . برای یک جلسه دو ساعته هزار باید و اما و اگر وجود دارد. بعد برای یک کار بلند مدت این ها نباشد؟! 

 

17.
من از هیچ چیزی خبر ندارم. نه عملکرد ضرغامی. نه توانمندی هایش. من فقط پرت و پلاهایش در ذهنم هست. پس چرا آقای رئیسی او را وزیر کرد؟! ظن من این است که بخاطر مورد 16. خیلی ها را باید نگه داشت. هرچقدر هم که آفت داشته باشند. نباید رها بشوند که در زمین دشمن بازی کنند. استخوان لای زخمند! ولی این آدم اگر برای تو نباشد می رود در زمین دیگری بازی می کند. تاکید می کنم که واقعا نمی دانم ماجرا اینگونه است یا نه. حتی ضرغامی را خیلی نمی شناسم. صرفا یک ظن است. گمانم. و اضافه کنم که من فقط در مورد ضرغامی صحبت نمی کنم.

 

18.
حوزه کجای کار است؟! دارد تلاش می کند. مثال بزنم؟! سابق بر این در حوزه دروس آزاد ساماندهی منسجمی نداشت. دروس آزاد چه درس هایی اند؟! وقتی سطح یک شما تمام می شود، چند گزینه پیش رو دارید. یعنی بعد از 6 سال درس خواندن، برای خواندن رسائل و مکاسب و ادامه مسیر فقهی و اصلی یا دیگر مسیر ها، می توانید چند راه را انتخاب کنید. یکی از راه های خیلی مرسوم در این روزگار، جذب موسسات شدن است. موسسه های فقهی و اصولی. موسسه های فلسفی. موسسه های تبلیغی و دیگر موسسات. موسسه کارش این است که درس را برای تو تامین کند و تو دیگر آواره نشوی. امکاناتی فراهم می کند. مثلا درس و استاد و حتی حجره. و یا شهریه. زیر نظر هستی. خودت نیستی و خودت. این موسسات آسیب هایی داشت و تعارض هایی با نظام دروس آزاد. دروس آزاد چیست؟! یک دفعه کل قم می شود محل تحصیل تو. برای هر درس دویست سی صد استاد در سایت هست که می توانی انتخاب کنی. زمان ها و مکان های مختلف. از پردیسان (شهرکی در قم) گرفته تا حرم مطهر. از 6 صبح تا دو ساعت بعد از مغرب. اما خودت هستی و خودت. ممکن است جوری انتخاب کنی که مدام در تردد باشی. از این درس به آن درس. حوزه علمیه دارد سعی می کند که هم دروس آزاد را تقویت کند و هم موسسات را. اوایل فقط درس های آزاد بود. بعد کم کم موسسات زیاد شدند. بعد قارچ گونه شدند و دروس آزاد تضعیف شد. اساتید خوب فقط مربوط شدند به موسسات. اما از بیرون که نگاه می کنی دروس آزاد فوق العاده ظرفیت ویژه ای دارد. اینکه چطور اساتید دروس آزاد را تقویت کنی و درس ها را... خب یک پروسه است. حوزه در این مسیر قرار دارد. در مسیری که مدام دروس خارج فقه مضاف اضافه می کند. خارج هوش مصنوعی. خارج پزشکی. خارج سیاست. و کتاب تولید می کند. و طلبه پرورش می دهد. فقط در زمینه درسی این کارها را دارد انجام می دهد. شما حساب کنید در زمینه تبلیغ و پژوهش و تهذیب و ... هم در حال فعالیت است. اینکه بگوییم حوزه سابق فلان بوده و الان بهمان، واقعا ندیدن و نشناختن مسئله است. حوزه سابق مگر خارج فقه هوش مصنوعی داشته؟! مگر مبلغ متخصص زندان و اعتیاد داشته؟! چند سال قبل بزرگواری در مشهد داشت برای ما توضیح می داد که حاج آقای وکیلی (می شناسید احتمالا. جستجو کنید پیدا می کنیدش) درس خارج اعتیاد و مواد مخدر دارد. به شوخی گفتم روی موضوع شناسی اش هم کار می کنند؟! موضوع شناسی یعنی دقیق متوجه بشوی مواد چیست و اعتیاد چه ویژگی ها و مختصاتی دارد؟! یعنی شوخی کردم که معتاد می خواهند پرورش بدهند؟! که طرف گفت ما ده میلیون معتاد در جامعه داریم. قشر عظیمی را شامل می شود! اصلا یخ کردم! معتاد حالا احتمالا سیگاری ها را می گوید. ولی ما ده میلیون نفر را با یکی دو حکم فقهی می خواستیم بچرخانیم؟! دانستم که آقای وکیلی دست روی چه موضوع مهمی گذاشته. حالا این درس خارج باید هزار بار چکش بخورد و بعد به مرحله اجرا برسد و کسی اجرا بکند و الخ... . نمی خواهم حوزه قدیم را تضعیف کنم ولی حقیر کردن حوزه فعلی هم اصلا جالب نیست.

 

19.
چون خانم الف راحت اسم می برند من هم اسم ببرم خوب است. من زمان دانشجویی خیال می کردم حوزه هیچ فعالیتی در راستای پاسخگویی به مسائل فلسفه روز ندارد. بعد آمدم دیدم ما کسانی مثل آقای یزدان پناه را داریم. من درس آقای یزدان پناه نرفته ام ولی طیف اطرافیان ایشان را می شناسم. سبک و سیاق درس شان را می دانم. جهتگیری را. وقتی می بینم سر درس اطرافیان هزار و یک مسئله روز دارد مطرح می شود، جواب استخوان دار هم داده می شود و حتی کتاب نوشته می شود، می فهمم که گیر ماجرا نه سر تولید که سر انتقال به دانشگاه است. سر تبدیل است. یعنی ما این وسط عده ای را می خواهیم، غیر از قشر دو، که دقیقا مثل پارسانیا و ... بتوانند با زبان دانشگاه و الگوهای دانشگاه، مطالب علمی حوزه را منتقل کنند و این کار، کار حوزوی است. اینجا کمی گیر دارد. حالا منتقل شد! باید سر شیوع و گسترشش فکر شود. حوزه فعالیت می کند. چه در علوم قدیم. چه جدید. جدیدش یعنی هم مرز با مسائل و مشکلات و علم روز غرب مثلا. قدیمش یعنی تراث خودمان. خدا رحمت کند آقای حشمت پور را. من سر درس شفا ی ایشان نمی رفتم ولی می دیدم که مدام از بوعلی گلایه می کند بابت ثقیل نویسی. برخی مطالب را در صوت ها جا می انداخت و می گفت باید بیشتر مطالعه کنم و حل نمی شد! بوعلی متولد چه سالی است؟! فکر کنید کسی مثل آقای حشمت پور تمام عمر وقت گذاشت سر کتاب هایی که تدریس نمی شوند تا ما از تراث خود منقطع نشویم. پرت و پلاهایی که می گویند فلان کتاب مال هزار سال قبل است و الان بهمان مال من و شما نیست. الان جلو دار منطق ما بوعلی است. واقعا! نه اینکه تعارف و نه شوخی، کاملا جدی. چنان استخوان دار و مقتن مطلب را جلو برده که صدرا با آن همه عظمت کمی فقط توانسته دستکاری کند در برخی جاها و الا مرز علمی ما در منطق بوعلی است. فکر کنید دست ما از بوعلی کوتاه شود. یا کسانی مثل آقای یزدان پناه سعی دارند دست ما را از دامان شیخ اشراق کوتاه نکنند. و تاکید می کنم همه این ها در فضای علم است. فضای تهذیب و عمل جای خود.

 

20.
حوزه الحمدلله در حال پیشرفت است. من این را به وضوح دارم می بینم. پسر مرجع هر سال می رود در یک روستا برای تبلیغ! ما با آبدارچی کارگزینی تامین اجتماعی همسایه باشیم با شاه فالوده نمی خوریم! بنده خدا ایام تبلیغی اش را در روستا می گذراند. پسر مرجع. چرا کار نمی شود؟! کار می شود. کار زیاد است و فعالیت ها به چشم نمی آید. باید پیشرفت کنیم؟! بله قطعا. ولی مسئله جمعیت طلاب اصلا شوخی نیست. این جمعیت باید به نحوی جبران شود. یا با تشکیل مجموعه هایی که اهداف اسلام جلو برود و مردم در آن به صورت جدی دخیل باشند، مثل مجموعه های تربیتی و هیئت های فعال. یا بالاخره دست بجنبانید و بچه دار شوید و طلبه بشود :/ والا! هیئت و محموعه تربیتی هرچقدر هم قوی و محترم ولی نهایتا فقیه است که می تواند به تو بگوید رحم اجاره ای را می توان برای تولد بچه استفاده کرد یا نه؟! و نهایتا فیلسوف و متکلم است که می تواند به تو بگوید خدای حکیم، خدای رزاق هم هست. و نهایتا مبلغ است که می رود روستا و هزار و یک جای دیگر به صورت مداوم. انتظار ندارید که قصاب محل کار و بارش را ول کند و به جاهای مختلف برود؟! پس چه کسی قصابی کند؟! 

 

21. پراکنده شد. خیلی حرف ها ماند! خیلی حرف ها هم ناقص گفته شد. امیدوارم بخشی از مطالب را گفته باشم. 

نظرات  (۱۰)

سلام
یا ابوالفضل...
هم به وقت شما غبطه خوردم
هم به سرعت تایپتون احتمالا
پاسخ:
سلام علیکم :)
خوش اومدید :)

تایپ ده انگشتی...
سرعتش چند برابر نوشتن مرسومه 
اگه اشتباه نکنم

نوشتن خسته کننده نیست :/ اونی که بخواد بخونه واقعا حوصله داره دیگه!!! من خودم حوصله ام نکشید بازبینی کنم :/
خلاصه هوش مصنوعی برای دوستانی که مثل من نتونستن بخونن کل متن رو :


1. نویسنده ابتدا از عدم شناخت عمومی نسبت به حوزه گلایه دارد، اما این ناآگاهی را طبیعی می‌داند.


2. او معمولاً تلاش نکرده خودش و حوزه را اثبات کند، اما گاهی مجبور به توضیح شده است.


3. سابقه‌ای در نوشتن درباره خاطرات و نقد حوزه دارد، مخصوصاً در پاسخ به منتقدانی مثل «شاگردبنا».


4. به شدت از برخی حوزویان منتقد بی‌پایه که عوام را گمراه می‌کنند انتقاد دارد و آن‌ها را "کثافت" می‌نامد.


5. چند دسته‌ی مختلف از طلاب را معرفی می‌کند: از سوءاستفاده‌گران گرفته تا سربازان واقعی حوزه.


6. معتقد است خیلی‌ها فقط ظاهری از حوزه دارند ولی محتوای دینی در کارشان نیست.


7. حوزه را با پزشکی مقایسه می‌کند و می‌گوید یک اشتباه در حوزه را نباید به کل مجموعه تعمیم داد.


8. از سختی کار فقهی و اجتهادی می‌گوید و اینکه استخراج حکم دینی نیازمند تلاش بسیار و تخصص است.


9. اقامه دین را فقط محدود به علم نمی‌داند، بلکه نیازمند برنامه، تهذیب، سیاست و قیام است.


10. در نهایت تاکید می‌کند که حوزه در حال پیشرفت است، اما همچنان با چالش‌ها و قضاوت‌های عمومی روبروست.



پاسخ:
سلام

قابل توجه دوستانی که کامل نمی خونن
تک به تک موارد رو میام توی وبهاتون دوباره توضیح میدم
هزینه خوانش کمتر از سازش با هوش مصنوعیه 😊


خانم الف؟
منظورتون همون خانم الف معروف هست که ژنتیک و حوزه می‌خوندند؟
چند روز پیش ذکر خیرشون بود. چقدر دلتنگ قدیمی‌هام..
پاسخ:
بله
وبلاگ بازتاب نفس صبحدمان
توی پیوندها هست
آدرس کانالشون رو هم توی وبشون گذاشتن..
۱۹ تیر ۰۴ ، ۱۵:۱۳ هیپنو تیک
سلام علیکم...

من هم پراکنده کامنت می دم

مسئله ۱۹، سوال من اینه که خب به دانشگاه منتقل شد... بعدش چی؟

جالبه که دانشگاه رو منشأ اثر می دونید ...
به نظر من بخش های زیادی از دانشگاه در حال حاضر سیاهچاله علمه، یعنی علم رو می بلعه و هیچی پس نمی ده و اگه بگی چرا چیزی پس نمی دی ممکنه خودت رو هم ببلعه...

مقصد نهایی همه ی ما جامعه است، چه حوزه و چه دانشگاه
تازه ارتباط حوزه با دانشگاه سر راست تر از دانشگاهه
دانشگاه که کت و شلوار پوشیده با کفش واکس زده و چهار زانو نشسته بالا و گفته من دانشگاهم و آکادمیکم و برام کلاس نیست وارد جامعه بشم و بیاید دستم رو ببوسید تا شاید ۴ تا بحث نخبگانی باهاتون کردم...


یعنی با این شرایطی که دانشگاه داره ، حتی اگه حوزه هم علوم انسانی اسلامی برسونه به دانشگاه زحمات بندگان خدا هدر می ره و دانشجو و طلبه و کتاب و کلاس با هم توسط سیاهچاله بلعیده می شن و تفاله‌شون هم به جامعه نمی رسه...

واقعا آخر این تلاشی که دانشگاه می کنه تا حوزه رو تغییر بده(چون فکر می کنه حوزه باید متحول بشه) و حوزه تلاش می کنه تا دانشگاه متحول بشه(چون فکر می کنه دانشگاه باید متحول بشه) به جایی نمی رسه ... دو تا جزیره اند به دور از سرزمین واقعی ... اول باید یه پلی، یه باند فرود هواپیمایی ای ، یه تونل زیر دریای ای چیزی با جامعه بزنن و بعد محتوا بدن توی جامعه ...


به خدا قسم وقتی اسم روانشناسی اسلامی میاد کهیر می زنم... کاش واقعا نمی ذاشتن این اسم ها رو ... تا وقتی محتوا اینه که کفش زرد به دلیل روانشناسی رنگ ها در روحیه آدم اثر داره کاش نگن روانشناسی اسلامی ... بعد مسئله اینه که فراگیر هم هست ، یعنی این بزرگواران به مشاوره خانواده ، مشاوره تحصیلی، مشاوره پیش از ازدواج رسوخ کردن و خروجی میشه این که حدیث هست شکم گرسنه ایمان ندارد پس ازدواج دانشجویی غلطه و خواهرم شما از شوهرت کتک بخوره تا کبود بشی و در عوض اجر مجاهد خواهی داشت...

شاید افرادی فکر کنن که الان مثلا من با خود روانشناسی موافقم و با روانشناسی اسلامی مخالفم ، نه ... معادل همین قضیه ها در نظر برخی روانشناسان غرب گرا اینه که ببینم کتک خوردی کجاهات کبود شده و فیلم و عکس بده ، و اصلا ازدواج دانشجویی چه معنایی داره و فقط رل زدن دانشجویی...


و در پایان هم لازمه بیفزایم که نوشته های این پیام به هیچ عنوان در رد کردن علم روانشناسی نیست، من روانشناسی می خونم و روانشناسی علاقه بزرگ زندگی منه ، اما متأسفانه به دلیل به ظاهر ساده رسیدن علم روانشناسی خیلی از افراد به خودشون اجازه می دن بدون علم بیان و نظر بدن و با آینده و زندگی مردم بازی کنن و افراد بدون علم الزاما در کوچه و خیابون خیابون و آرایشگاه نیستن، گاهی استاد تمام یه دانشگاه یا استاد یه حوزه می تونه باشه که حرف نادرست می زنه، به هر حال هرچی از هرکی شنیدید با عقل خودتون تطبیق بدید ....


پانوشته : در این کامنت مقداری اغراق شد و صرفا دلنوشته بود،  اگه خواستید بپذیریدش در موردش تعقل کنید که حق الناس مرتکب نشده باشم.
پاسخ:
سلام علیکم

من توی ذهنم این نیست که دانشگاه رو تغییر بدم! چرا تغییر بدم؟! بله اصلاحات لازمه. اما تغییر به معنای تبدیل دانشگاه به حوزه نه! 
روند هم توی ذهنم این طوریه که زبون مشترک اگه پیدا بشه میتونه خیلی اتفاقات خوبی رقم بخوره. قبول دارم که توی علوم انسانی طرف غربی خیلی اطلاعات میریزه سر دانشجو و دانشجو غرق میشه ولی بالاخره باید این انحصار شکسته بشه. قدم به قدم

حرفتون در مورد روانشناسی رو کامل می فهمم و موافقم. به خاطر همین هم حوزوی ها رو دسته بندی کردم که بگم واقعا رسیدن به یه مطلب خیلی سخته. یه نابغه ای مثل شهید صدر توی مسئله اقتصادی که شیخ اعظم در موردش مکاسب محرمه رو نوشته و 4 سال توی حوزه طلبه می خوندش و اصلا روند اجتهاد از مسائل اقتصادی میگذره، شهید صدر توی این مسئله دستاش رو بالا میگیره و میگه سخته!!! حساب کنید بقیه موارد که خیلی اوقات جای مشخصی در تراث ما ندارن و حالا باید بگردی دنبالش چه اوضاعی پیدا میکنن... 

قبول دارم حرفتونو... 
۱۹ تیر ۰۴ ، ۱۵:۵۸ آفتابگردون ...
تا ۱۰ خوندم و واقعا ادامش رو نمیتونستم
من اگه زورم می‌رسید قطعا وادارتون میکردم که این متن رو با حفظ امانت محتوایی دوبار ویرایش کنین و یک سومش کنین. بابا هربار میخوام بخونم واقعا نمیشه. هدف فقط نباید نوشتن باشه، مخاطب بیچاره رو هم باید درنظر داشته باشید. مگر اینکه بگید وبلاگ برای من فقط حکم دفترچه یادداشت داره که بیخود! عه! یه مسئله دیگه هم هست. شما برای فرار از انسجام نوشتاری اعداد رو به کار گرفتین و پاراگراف بندی کردین. این میتونه توی متن های چند محوی کمک کننده باشه ولی نه برای همه متون و موضوعات. به جاش اصول نوشتن رو پیاده کنین که دچار پراکنده گویی و گم شدن هدف متن نشین. یه متن جدی و غیر روزمره مثل همین، نیاز به مقدمه و موخره و قسمت های مختلف توضیحات داره. نمیگم سخت بگیرین به خودتون ولی میخوام به حرفام فک کنین. لطفا یکم به اصول نوشتن و ویرایش اهمیت بیشتری بدین تا بتونیم از مطالبتون استفاده کنیم. بخدا گناه داریم
پاسخ:
سلام علیکم
لطف کردید تا همین جا هم خوندید... واقعا... من خودم هم حوصله ام نگرفت تا آخر بخونم. واقعیت اینه که ویرایش از نوشتن سخت تره! یه اعصاب جدایی می خواد. 

می دونم گناه دارید. همه تون :| یه مشت گناه کار :( ر.ک مورد شماره سه و عروسی که پیدا نشده و گناهش پای شماست!
ولی حرفتون درسته و حق میدم بهتون...
۱۹ تیر ۰۴ ، ۱۷:۰۴ ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
سلام
یاخدا!
ماشالاه به سرعتتون...من باید چندین روز از کاروزندگیم بزنم و به مغزم فشار بیارم تا بلکه چند کلمه وجمله بده بیرون!
میگم حالا زیاد خودتونو اذیت نکنید :)
«ما قرآن را برای تو نفرستادیم تا خود را به مشقت بیندازی»
.
ماروباش فکر میکردیم سنتون پایینه و دنبال دختر سن پایین میگشتیم براتون-_-
توقعاتتون کار دستتون داده .یکم ساده زیستی ترویج کنید وخودتونم اجراش کنید تابلکه فرجی بشه.والا:/
۵.کاملا موافقم
نصفشو خوندم بقیه ش روهم میخونم حتما.وقت کم اوردم:(
قلمتون مانا
پاسخ:
سلام

:)

سن من پایینه؟! :| شیطونه میگه عکس موهای سفیدم رو بذارم وسط -_-

ساده زیست تر از من کیه اصلا؟! :(

خدا خیرتون بده... ببخشید طولانی شد
۱۹ تیر ۰۴ ، ۲۰:۵۹ آفتابگردون ...
هرآنچه که در کتاب زبان فارسی ما بود از جمله ویرایش، معقوله مورد علاقه شخصی من هست. بعد از امتحانم میام پست هاتون رو ویرایش میکنم و پول میگیرم. شاید زندگیم افتاد رو قلتک
پاسخ:
الحمدلله
واقعا الحمدلله
فکر نمی کردم انقدر زود آه من دچارتون بشه که مقوله رو معقوله بنویسید و غلتک رو قلتک 😎

واقعا دانشجوهای ما دارن به کدوم سمت میرن؟! اسم باکتری رو با پسوند پیشوند حفظ می کنن ولی این کلمات ساده رو ... هعی...

فعلا به خاطر دو تا غلط املایی تون مطلب رو تا آخر بخونید تا بعدا در مورد ویرایش کردن متون فکر کنم!
مطلب رو خوندید هم امتحان میگیرم ازتون! من استاداتون نیستم که خصومت پیدا کنم و اذیت کنم! نچ! من خصومت پیدا می کنم و اذیت می کنم و تا مطلب رو حفظ نکنید و امتحان کتبی شفاهی عملی(!) ندید هم بی خیال نمیشم!!!

مجددا الحمدلله ^_^
۱۹ تیر ۰۴ ، ۲۲:۳۴ آفتابگردون ...
بخدا املامم خوب بود، شما با اون ذات حسود و عنود چشم نداشتین ببینین. این خوشحالیا باقی نمیمونه جناب. من تا پست های شما رو به دست خودتون ویرایش نکنم دست برنمیدارم. واقعا که!
پاسخ:
خواهرم دو جمله نوشتید دو تا غلط داشتید! من هر چقدر هم حسود و عنود تهش یه غلط در یه پاراگراف می تونم درست کنم! دو غلط توی دو جمله کار ساده ای نیست واقعا. مثل دو تا تیرک زدن توی دو تا پنالتی پشت سر همه! تمرین میخواد اصلا! ^_^

حالا فعلا به عنوان جریمه غلط املایی پست رو تا انتها بخونید. یعنی باید چشم عادت کنه به صحیح خوانی تا املاتون هم تقویت بشه. توییتر و بقیه کوتاه نویس ها غلط زیاد دارن. به اونا اعتماد نکنید ^_^
دریزه خانم عاشقتونممممممم :)))))
پاسخ:
:)
۲۲ تیر ۰۴ ، ۰۶:۲۰ مهتاب ‌‌
کاری که دانشگاه می‌کنه برقراری عدالت جنسیتیه. من به عنوان خاتم می‌تونم به همون اساتید و شرایطی دسترسی داشته باشم که آقایون و بعدها در ادامه برای تدریس هم شاگردان من می‌تونن خانم یا آقا باشن و از این جهت تفاوتی وجود نداره. حوزه قرن‌هاست در این موضوع اندر خم یک کوچه مونده و نفس وجود زنان رو، ولو باحجاب، دلیل و باعث فساد می‌دونه. شخصا هزار سال حاضر نیستم تو همچین شرایط توهین‌‌آمیزی درس بخونم. با این که به دروس اسلامی و عقلی علاقه دارم و حتی کمی استعداد.
پاسخ:
سلام
خیلی از طرح هایی که ما میریزیم، ما یعنی انسان ها، دچار لازمه های اجراییِ غیرقابل اجتناب میشه. طلاق مثلا. طلاق یک طرحه برای برون رفت از ماجرا. اما بعدش طرفین دچار آسیب نمیشن؟! فرزندان دچار آسیب نمیشن؟! انسان جمع بندیش اینه که باید این ماجرا رقم بخوره حتی اگه یه درصدی آسیب داشته باشه. و زیر بار آسیب میره. خود خدا هم وقتی انسان رو داشت خلق می کرد ملائکه یادآوری کردن که اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء! یعنی طرح خدا هم لازمه ای به اسم خون و خونریزی داشت! خلاصه خیلی عجیب نیست توی دنیای مادی
حالا ما اگه پذیرش داشته باشیم نسبت به برخی لوازم، سعی می کنیم اون رو درمان کنیم و کم کم حلش کنیم. این پذیرش مهمه! بی جهت مقدمه رو نگفتم...
مسئله ای که شما اسمش رو عدالت آموزشی می ذارید، یعنی دسترسی خانم ها به پیشرفت علمی، گاهی میشه اینطور بهش نگاه کرد که بگیم در قله نیست! خب این حرف، حرف کسیه که مقدمه اول رو خوب دقت نکرده. گاهی هم میشه این رو نگاه کرد که تا پنجاه شصت سال قبل خیلی از خانم های ما سواد خواندن و نوشتن نداشتن و از قضا یه آخوند اومد و سواد رو انقدر گسترش داد! چه امام ره و چه آقای قرائتی توی نهضت سواد آموزی! یعنی یه پله مسئله رو آوردن جلو... 
یعنی به قله نگاه کردن درست ولی مسیر طی شده رو هم باید دید.
شرایط توهین آمیزی که می فرمایید، مثل هزار و یک چیز دیگه است که باید سر جای خودش قرار بگیره. هم فهم شما از مسئله و هم در حوزه اتفاقات خوبی رقم بخوره که خورده خیلی هاش و طبیعتا شما بی خبرید. من هم بی خبرم چه برسه به شما! گاهی یه چی می شنوم تعجب می کنم :) 

خلاصه اینکه حوزه برو خودت رو درست کن تا من منت بذارم سرت بیام سمتت، خب یه کم... یه کم از شما بعیده این حرف!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.