گوی

1.
دو سال قبل، یکی از بچه ها زنگ زد بهم. وسط حرف زدنش یک دفعه صدای داد و بیداد در پس زمینه بلند شد. بعدا که پرسیدم فهمیدم یکی از بچه های قدیمی با مسئول هیئت دعوایش شده و بی احترامی کرده و مسئول هیئت هم او را از خیمه بیرون انداخته. خب یکی شما را از هیئت بیرون کند چه کار می کنید؟! بله! دقیقا! او هم رفت دم در هیئت بدون اینکه معذرت خواهی کند شروع کرد به کار کردن در ایستگاه صلواتیِ هیئت. البته که چون چند سالی در آن جا بود، حس تملک داشت. انگار مستقل باشد و ربطی به هیئت ندارد. اینجور مواقع چه باید کرد؟! طبیعی است که باید فرد مذکور را به عذرخواهی وادار کرد. من و یکی از رفقا فقط جواب سلامش را می دادیم و بی اعتنا به حرف هایش رد می شدیم. یادم هست که بالای داربست بود و آمد داخل خیمه و من هم داد و بی داد راه انداختم سر یکی از بچه ها که فلانی چرا وقتی عذرخواهی نکرده پایش را داخل خیمه می گذارد؟! او هم طبیعتا صحنه را ترک کرد و رفت. دو روز بعد هم رفت دست مسئول هیئت را بوسید و ماجرا تمام. البته به ظاهر تمام. چون دیگر با من حرف نزد. دلیل حرف نزدن من واضح بود! وقتی دلیل برطرف شده بود باید حرف می زدیم ولی خب... او نخواست. من هم یکی دو بار سعی کردم پیگیری کنم ولی رفتارش را که می دیدم پا پس می کشیدم. الان سلام و علیک داریم ولی هر دفعه هم دیگر را می بینیم هر کس به سمتی می رود. و در همین ایام، دوست این بنده خدا هم یک دفعه به حمایت از او با من دیگر حرف نزد! و او هم همچنان حرف نمی زند.

 

2.
پارسال جمع بندی مجموعه هیئت این بود که من ایستگاه صلواتی را در دست بگیرم. من چه نسبتی با ایستگاه صلواتی داشتم؟! هیچی. بدون اغراق می گویم هیچی. محیط ایستگاه صلواتی محیطی نبود که من بخواهم پا در آن بگذارم. آقای بالایی که ایستگاه را مایملک شخصی خودش می دانست و چهار نفر مثل خودش را جمع می کرد آن جا و به تبع، من هم نمی رفتم که روحیه ام به آن سمت نمی کشید. من را گذاشتند بالای سر کار که پای آن جماعت بریده شود. می دانستند آن ها با من مشکل دارند و خب از دافعه من استفاده کردند. دو روز مانده به شروع ایستگاه، آقای بالایی که یک سال بود حرف نزده بود آمد یکی را واسطه کرد که حرف بزنیم در مورد ایستگاه. گفت ورودی ایستگاه این سبکی باید باشد و خروجی اش چنان و الخ. گفتم من مسئولم و می گویم نه! ورودی را هم اینطور زده ام که هرکسی وارد نشود. واسطه فردایش سعی کرد فضا را تلطیف کند که جلوی او هم ایستادم. سفت! تا آخر محرم کز کرده بود یک گوشه و به سختی با من حرف می زد. این ماجرا شروع قطع امید این جماعت بود از ایستگاه صلواتی.

 

3.
دوستی داشتیم که هر سال محرم از تهران می آمد با کلی پول. یک دفعه پول ها را می ریخت توی ایستگاه و برنامه خودش را پیش می برد و کسی جلودارش نبود. فکر کنید مادر همسایه تان پول بیاورد توی خانه شما و بخواهد وسیله بخرد و مهمانی بدهد و شما کی باشید این وسط؟! چه می کنید؟! چند نفری آمدند وساطت که فلانی خیلی پول با خودش می آورد و با هم مصالحه کنید و نشود مثل آقای بالایی که کلا قهر کرد رفت. گفتم خودش بیاید تا حرف بزنیم. و او نیامد. نه تنها او نیامد که پای خیلی های دیگر را هم از ایستگاه قطع کرد. یعنی دور هم جمع شدند و چند نفری تصمیم گرفتند به نشانه اعتراض به ایستگاه نیایند. مسئول هیئت با آن ها صحبت کرده بود. چند بار. نهایتا به این نتیجه رسیدند که وقتی ما به اغراض خود نمی رسیم پس چرا صحبت کنیم؟! و دیگر نیامدند. و من شدم باعث و بانی بریدن یک عده از هیئت.

 

4.
امسال همین جماعت رفتند چند متر بالاتر، حداقل دو برابر خرج یک دهه محرم ما را گذاشتند پای ایستگاه صلواتی. خودشان برای خودشان ایستگاه زدند. پایشان هم که از سمت ما بریده بود. این شد که دست ما برای انجام کارها بازتر شد. زیارت عاشورا را به دل روضه آوردیم. جلسه عمومی تر شد و خانواده ها استقبال کردند. درگیری های مختلف را هم نداشتیم. از جمله اینکه فلانی تهدید کند اگر آقای ایکس امشب نخواند من میکروفون را از دست مداح می گیرم!!!

 

5.
واکنش ها به این بریده شدن پا جالب بود. یک عده که کامل مخالف بودند. معتقد بودند امام حسین ع یکی ست و مسیر هم یکی است و همه باید دور هم باشیم. حاج قاسم را مثال می زدند. وحدت را پیش می کشیدند. مدام می گفتند ما هیئتی ها نباید اختلاف داشته باشیم. ما یک خانواده ایم. و از این حرف ها. یک عده قلیلی هم موافق بودند، کج دار و مریز و تلورانسی. ما نگفته بودیم بروند. ما فقط گفتیم اختیار ایستگاه با هیئت است و نه با شما! این ها لج کرده بودند و خودشان رفته بودند. شایعه شد که از هیئت پرتشان کردند بیرون که کذب بود. خودشان رفتند. دسته اول آمدند سراغ مسئول هیئت که برو سری به این ها بزن و ختم به خیر شود. که با واکنش شدیدی رو به رو شدند. بعضی پاتوق دار های قدیمی هم که صابون این ماجرا به تنشان خورده بود سمت ایستگاه عریض و طویل آنان نرفتند و خدا قوتشان به سمت ما بود. می دانستند بریدن یعنی چه! و می شناختند. 

 

6.
تا اینجای ماجرا برای خیلی ها قطعا جذاب نیست. دو تا بچه با هم دعوا کرده اند و سر یک هیئت هم نتوانستند اتحاد ایجاد کنند و همین چیزهایی که همیشه از آن بیزار بوده ایم و بوده اید. بخشی از عمر ما هم به این مسئله گذشته. تلف شده؟! به گمان عده ای بله. به مهدی بارها گفته ام جلسه؟! گفته من فرصت حضور در جلسه را ندارم و کمک می کنم. از نظر او ما عده ای بیکاریم که دور هم جمع می شویم و بی هیچ فایده ای جلسه می گیریم. به گمان او نباید در جلسات شرکت کرد و به گمان عده ای دیگر، می توان کدخدا منشی کرد و مصالحه ایجاد کرد. دو تا بچه با هم دعوا کرده اند دیگر! مگر غیر از این است؟!

 

7.
بارها فکر کرده ام که کار پارسالم درست بود یا نه؟! الان من مشهورم به اینکه آن جماعت به خاطر من پایشان از هیئت برید. گفتم سال بعد هم آشپزخانه را در دست می گیرم! به شوخی. که فلانی و بهمانی برای خودشان سهمیه غذای جدا در نظر نگیرند. پارسال داخل ایستگاه هم همین بود. کسی آمد جلوی صف با کالسکه بچه اش. دست برد که بردارد و گفتم صف! گفت بچه دارم. گفتم می فهمم و خیلی ها توی صف بچه دارند و فقط شما نیستید. گفت نمی فهمی. گفتم باشه ولی نمی گذارم برداری! دست برد و نذاشتم و فرستادمش رفت. اینجور وقت ها طرف نفرین می کند. فحش می دهد. خانمی که غذا می خواهد و پشت در مانده، زمین و زمان را به هم می دوزد و آه می کشد. من چه می کنم؟! همزمان با نفرین هایش دست به بالا برمیدارم و آمین می گویم! بد برخورد نمی کنم واقعا. حداقل انقدری که خودم می فهمم. مهمان امام حسین ند و نه من! مودب جواب می دهم. چند بار توضیح می دهم. شاخه نباتی در دست می گیرم و بچه های کوچک تر را راضی میکنم. ولی بقیه ی داخل صف هویج نیستند. اینکه من آشنای فلانی ام و دوست بهمانی ام و باردارم و فلجم و نمی دانم چه و چه، خیلی هایش را بقیه دارند و دم نمی زنند و در صف می ایستند. پنج دقیقه در صف ایستادن به زن باردار آسیب نمی زند! علاقه ای نداشتم که صف ایجاد شود. پارسال کمی تدبیر کردیم که صف ها کوتاه شود ولی خب خیلی جواب نداد. به هر حال صف ایستادن مسئله عجیبی نیست. ما عادت کرده ایم همه جا به پارتی بازی! به واسطه پیدا کردن! به جلو زدن. بدم می آید. نمی خواهم زیر بارش برود. گوشت تلخم؟! باشد. اما هرچیزی قاعده دارد.

 

8.
بی قاعده بودن شده کار ما. من اندازه وسع خودم سعی می کنم جلوی این بی قاعدگی ها را بگیرم. امام حسین همه مان یکی است. امام حسینِ مسلم و شمر یکی است. واقعا من قبول دارم یکی است. اگر امام حسین به حجاب کار ندارد، قطعا به حق الناس هم کار ندارد. پس اگر امام حسین تو اجازه نمی دهد که جلوی هر مسئله ای بایستی، نباید اجازه بدهد که جلوی من هم بایستی! من وحدت شکنم؟! باشد. من خراب کار؟! باشد. من نمی گذارم هرکسی هر کاری دوست دارد بکند؟! باشد. امام حسین من را هم دوست دارد. مثل همان مشروب خوار و فلان و بهمان. برای آن ها زبانت کوتاه می شود و برای من بلند؟! بی قاعده ای دیگر. بی قاعده!

 

9.
برای من هیئت و هیئت داری، با مختصات کار بلند مدت و نه چند ساعت برنامه گرفتن در هفته، یعنی آموزش و پرورش. تو یاد میگیری چالش های یک مدیر را. یاد میگیری کار با بقیه را. واقعا بی بهره اند کسانی که از این محیط ها دورند. به نظر من خیلی بسیط به مسائل نگاه می کنند. از دور، خوشگل و جینگیل، نه خانی آمده و نه خانی رفته. و همین ها معمولا وقتی به تحلیل مسائل اجتماعی و سیاسی که می رسند پرت و پلا تحویل می دهند. با هم دوست باشید را کسی می گوید که کلا فهم درستی از مختصات زمین بازی ندارد. خیال می کند همه چیز مثل رابطه زن و شوهر است که حالا یکی زودتر چایی بیاورد و یکی به دیگری خسته نباشیدِ عمیق تری بگوید همه چیز جمع می شود. هنوز در دوران خاله بازی اند. پیشنهادم کار اجرایی است. پیشنهادم کار بلند مدت است. نه کار کوتاه مدت مقطعی. بلند مدتِ همه جانبه. که تو بعدا جوابگو باشی نسبت به کارهایی که کرده ای. با اینگونه کارهاست که می توانی کمی از فضای سیاسی و اجتماعی را بفهمی.

 

10.
اینهایی که صدای رسانه شان در جامعه بلند است، خیلی های شان بر مردم کار نکرده سوار شده اند. کاترین شکدم با صد و بیست نفر ارتباط داشته یا نداشته. طول و عرض موشک ما دویست سانت بوده یا نبوده. رادار فلان را زده ایم یا نزده ایم. روز اول حمله شانزده دقیقه طلایی باعث نجات ایران شده یا نشده. همین طوری می بافند و می گویند و خودشان را سوار مغزها می کنند. البته که کف روی آبند. همه شان. زود هم کنار می روند. چون دنبال مسائل عمیق نیستند. ولی اگر ما کار کرده باشیم اجازه سواری را به آن ها نمی دهیم. آن ها اگر به جایی رسیده اند به خاطر این بوده که ما اجازه دادیم سوارمان شوند. به قول یکی از همین اوباش «تا خر هست باید سواری گرفت»! و به نظرم کار هیئتی بلند مدت و همه جانبه، به صورت جدی، می تواند جلوی سواری دادن به خیلی از این اوباش را تا حدودی بگیرد. 

نظرات  (۲۰)

۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۵:۴۸ هیپنو تیک
به نظرم خود بیرون کردن یه نفر از هیئت نیاز به عذرخواهی داره... اگه من جای اون بودم کلا از محله ای اون هیئت توش بود می رفتم ، ولی اون نرفته و فقط رفته یه جای دیگه کار کرده ... جالبه که همه هم انتظار عذرخواهی از اون که از هیئت بیرون شده بوده داشتن و کسی تذکر نداده به مدیر هیئت که مگه مال توعه که مردم رو بیرون می کنی؟
پاسخ:
:)

+
بعدا نوشت:
سلام
ماجرا رو توضیح بدم بد نیست
اولا جلسه روضه با هیئت متفاوته. جلسه روضه یعنی دو ساعت یکی بیاد به عنوان مستمع عادی بشینه و بره. خب بشینه! کسی کاری نداره. ولی شما به هرکسی میکروفون نمیدی! هیئت ساز و کار داره. مستمع عادی میخوان برن و بیان کسی مشکلی نمیگیره. حرف اینجاست که غیرعادی بخوای بری بیای. یعنی جایگاه داشته باشی. مسئول ایکس و ایگرگ و زد بشی. اینجا هرکسی رو نمیشه گذاشت. طبیعیه که وقتی به ستون خیمه یه هیئت لگد میزنن، جوابش این نیست که وایسیم بگیم دست شما درد نکنه و دوباره لگد بزن! اگه دفعه اول بود ملاطفت ولی طرف بیست ساله داره میره و میاد و مدام داره لگد میزنه! بوسش کنیم؟! واقعا؟!
ثانیا تصور شما از هیئت کاملا مساوی با جلسه روضه است... توی کامنت بقیه ان شاءالله توضیح میدم که تصورهامون زمین تا آسمون متفاوته...
کار تشکیلاتی
حلقه ی مفقوده‌ی ما....
شاید حتی حلال تمام مشکلات!

خیلی خوب نوشتید...
پاسخ:
سلام

یعنی پیر میشی تا بفهمونی اومدیم کار کنیم نه حال! میخواستیم حال کنیم که میرفتیم فلان جلسه که قوی تر برگزار میشه! مریضیم مگه اینجا جلسه بگیریم و خودمونو اذیت کنیم و ... 
صبا جانم
کلاس درس هم جای بچه‌هاست
مدرسه خونه‌ی بچه‌هاست
معلم فقط خادمه اونجا
اما معلم حق نداره بچه رو از کلاس بیرون کنه ؟؟ مدیر حق نداره از مدرسه کسی رو اخراج کنه؟؟ اگه این حق رو حذف کنیم سنگ رو سنگ بند میشه؟؟
پاسخ:
مثالش خوبه اتفاقا
اگه یه دانش آموز سیگاری بشه، بقیه پدر و مادرها حق ندارن به بچه شون بگن با فلانی نگرد؟! حق ندارن به مدیر و معاون معترض بشن که چرا فلانی توی مدرسه سیگار میاره؟!
خدا را شکر مسئولیت کاری جز انتقاد کردن به کار دیگران، ندارم
چه سخته ....
ولی خب فرهنگ جامعه ما شاید بر نتابه این سفت و سختی شما رو
و چون توی چنین جامعه ای هستیم....محتاط تر گوشت تلخی بورزید

انتقادی که به جلیلی میشد همین بود که از بس میره تو کوک رعایت ضوابط
بن بست ایجاد می کنه

اونوخ حاجاقا
هر وقت خواستن مدیریت بی ضابطه رو مثال بزنن گفتن مدیریت هیاتی
شما جاست اومدین تو هیات مدیریت پادگانی انجام میدین؟
موفق باشین
پاسخ:
سلام
تصور یه خانم از هیئت با تصور یه آقا متفاوته. تصور یه آقا از هیئت با یه آقا هم متفاوته
من وقتی میگم هیئت یعنی از عید غدیر بچه های ما صبح و شب درگیرن و همین الان که من دارم تایپ می کنم هم درگیرن و داخل خیمه دارن کار می کنن تا... . 28 صفر تقریبا یه دهه درگیرن. مبعث چند روز. اعیاد شعبانیه و الخ... . به غیر از هفتگی ها. به غیر از هزار و یک برنامه دیگه. و اینها مربوط به قشر دانشجو به بالاست. اطفال که یه روز توی هفته جلسه دارن. کلاس های تابستونی دارن. کوه دارن و ... . من میگم هیئت یکی از بچه ها می گفت به بابام گفتم چرا فلان کار رو نکردی؟! گفت ما سه روز رفتیم تهران و تو با جاش نفهمیدی که ما رفتیم!!! یعنی یکی قهر می کنه مسئله خانوادگی میشه! مادر این یکی به خانم اون میگه شوهرت فلان کرد و چرا؟! اصلا مسئله شوخی نیست! کاملا جدیه. خیلی ها تصویر همچین حجم رابطه ای رو ندارن. رابطه خانوادگی هم گاهی انقدر نیست... . من از این دارم صحبت می کنم. نه از روضه هفتگی! نه دو ساعت جلسه روضه! نه حالا هیئت توی دهه اول محرم. دقیقا و مشخصا از یه روندی صحبت میکنم که ده سال دیگه باید آدم تحویل جامعه بده... آدم درست و حسابی. 
توی این فضا سفت و محکم نباشی یک دنیا از وقت مردم رو تلف کردی! دور خودت چرخیدی! دور هم خوشید! بگو و بخند و هیچ به هیچ! 
من از روندی حرف میزنم که خانواده یه پای ثابت اونه و باید توجیه بشه اگه ما بچه رو شونزده ساعت پیاده می بریم لازمه براش! هرچقدر هم بچه میخواد غر بزنه و نق! 
جامعه خط کشی رو برنمی تابه! یعنی شما میخواید بچه ها رو ببرید مدرسه ثبت نام کنید میگید یه مدرسه ای باشه که نه ساعت شروعش معلوم باشه و نه ساعت تموم شدنش؟! معلم حالا اومد اومد و نیومد هم نیومد؟! جامعه ما اینه؟! 

مردم عادی که مردم عادی ان :) کسی کاری بهشون نداره... توی جلسه میان و میرن و از خیلی مسائل خبردار نمیشن. ولی منی که دارم کار میکنم، نباید مراقب اموالی که دادن به هیئت باشم؟! یعنی بچه خردسال رو ول کنم بره روی دستگاه دویست میلیونی آب بریزه که بسوزه؟! واقعا دلتون رضا میده به این حرکت؟! 

آدم کار نکرده ای نیستم
میدونم ضابطه همونقدر که ممکنه کارها رو درست کنه، کارها رو هم ممکنه خراب کنه
میدونم طرف مقابلم آدمه! این جواب رو به اونی میدم که میگه بعد از پنج سال کار کردن فلانی چرا دستش سیگاره؟!!! که طرف آدمه! حق انتخاب داره... 
ولی باید ضابطه باشه... باید هم روش سفت وایساد! آدم بی قید به هیچ جا نمیرسه...

یه کم از اینجا شاید پادگان به نظر برسه :) ولی به این فکر کنید که کدوم پادگانیه که برای موندن و کار کردن توش بچه ها سر و دست می شکنن؟! :) از طفل صغیر تا پیرمرد سن و سال دار... 
۲۱ تیر ۰۴ ، ۲۰:۳۴ مهتاب ‌‌
کار هیئتی معمولا به کار بی‌نظم و همین‌جوری اطلاق می‌شه تو فرهنگ ما. خوبه که حداقل بعضیا تلاش کنن این وضعیت عوض بشه. البته باید حتی‌الامکان با مردم مدارا کرد.
پاسخ:
سلام
توضیحاتی که توی جواب به خانم سه نقطه سه نقطه نوشتم رو بخونید بد نیست... به گمانم یه مقدار اصلاح بشه نظرتون... خلاصه اینکه من اصلا حرفم سر مردم نبود خیلی. 
زره آهنین باید پوشید واسه این مدل کارهای اجرایی. مدتی در یکی از هیئات بانوان مشغول به کار بودم که تازه اکثریت جمع افرادی نسبتا فرهیخته بودند، اما واقعا مدیریت اختلاف‌نظرها، رسیدن به وحدت، حفظ احترام و سلسله‌مراتب خیلی سخت بود و فهمیدم اهلش نیستم! شایدم زود جا زدم نمی‌دونم اما کار، خصوصا اگه بخواد رو حساب‌کتاب و تشکیلات باشه اصلا شوخی نیست. البته علت نتونستن من بیشتر یه دلخوری شخصی بود که چنان زخم زد که پام رو از اون هیئت برید..
پاسخ:
سلام
کار کردن با آدمیزاد فوق العاده سخته! خیلی! 
من شما رو به فرهیختگی میشناسم. خودتون میگید توی جمع فرهیخته بودید... حساب کنید شما نتونستید سازگار بشید از بقیه چه انتظاری هست؟!
البته تجربه به من میگه گاهی آدم با اینجا چفت نمیشه و با جای دیگه چفت میشه! ولی به هرحال کار با آدمیزاد کلا سخته... 

+
کامنتی که برای آقای قنادیان گذاشته بودم بدون جواب نموند و ایشون زحمت کشیدن جواب دادن... 
بله خیلی. گاهی برخی از دوستانم که خیلی مواضع انقلابی و مذهبی ندارن به دلیل یکسری حرف‌ها یا برخوردهایی غلط از طیفی که حداقل در ظاهر انقلابی شناخته میشن، میان گله‌هاشون رو سر من خالی میکنن و تصورشون اینه که من این‌ها رو نمی‌بینم، اما هر بار تو دلم میگم شما اگه بدونید من چننننند برابر شما از این‌‌ موارد می‌دونم که شما روحتونم خبر نداره و چقدر در خفا خون دل می‌خورم! تا کسی نره تو دل کار نمی‌فهمه چه خبره. البته شما که تو کارید می‌دونم متوجه میشید منظورم چیه و قصد نسبت دادن هیچ چیز غلطی به طیف خاصی رو ندارم. اما تو این جمع‌ها خیلی باید پوست‌کلفت باشی که همه نوع حرفی رو بشنوی، با نظرات غیرتخصصی، متعصبانه، خشک یا حتی زیادی منعطف و عجیب و غریب برخورد کنی، با هر آدمش یه مدل مختص به خودش صبوری کنی و.. تا کار از آب دربیاد. هوف!

+ بله مشاهده کردم. بازم ممنون از شما.
ان‌شاءالله اگه خیره درست بشه :)
پاسخ:
نظرات پرت :| نظرات نپخته! طرف با یه انتظار و امیدی میاد پیشنهاد میده! اون روز یه بنده خدایی داشت به من میگفت شما به من نوجوان معرفی کن میخوایم تیم سایبری تشکیل بدیم! بعد بنده خدا شروع کرد مبانی معرفت شناسی و چی و چی داشت می گفت. گفتم حاج آقا من طلبه ام و اینایی که شما میگید هم درست نیست! دیگه مجبور شدم بگم! بعدشم گفتم ما بچه هامون توی این حال و هواها نیستن کلا! اطفال صغیر جدید گوشی به دستن نه لپ تاپ به دست! حداقل اطراف ما... حالا با یه امیدی اومده بود. من چی کنم؟! نباید بزنی توی ذوقش و باید کم کم خودش بفهمه که آقا راهش این نیست و اونه و بمون پای کار و فلان ... :/ پیر میشی :/ پیییییییییر!
یه مشکلی هم جدیدا درست شده، طرف میاد نظر میده میگه شما این کار رو بکنید :| من به شوخی و جدی میگم والا ما عقل نداشتیم و منتظر بودیم تو بیای نظر بدی!!! خب هویج بیا کمک حداقل! بگو این کار رو با هم بکنیم! نگو برید انجام بدید! من دو برابر سن تو فقط امتحان پاس کردم آخه :)) بنا به نظر دادن باشه فلج نیستم که :/ میان نظر میدن و میگن برید انجام بدید و ما خودمون وظایف خاص خودمونو داریم :| یعنی سرم رو می خوام بکوبم به دیوار این پرت و پلا رو تحویلم میدن :/ 
حالا خدا رو شکر من هیچ وقت راس کار نبودم. صبری دارن اینایی که راس کارن! به خدا :/ من گاهی یکی یه چی میگه و آشنا باشه و دیگه خیلی پرت و پلا بگه میزنم توی روش! میگم که داره پرت میگه! ولی این مسئولای کار... وای وای! هی باید صبر کنن که طرف نرنجه! که کم کم بیاد توی کار :/ یه بساطیه :/

+
خدا به آقای قنادیان خیر بده
ان شاءالله بهترین ها براتون رقم بخوره...
تصورات ما از کار فرهنگی که خودش روضه‌است! من واقعا تو این زمینه اعتراف می‌کنم صبر ندارم! واسه همینم نتونستم جایی به فعالیت ادامه بدم. یک ذهنیاتی از کارهای نمایشی و سطحی و نمادین که به اسم کار فرهنگی جا زده میشه. حالا باز هیئات از این نظر که گزارش خاصی به بالا-دست به اون معنا نمیدن بهتره، امان از ادارات و نهادها که دیگه حالم بهم میخوره از عکس گرفتن و گزارش رد کردناشون که ظلمه در حق اون بودجه‌ها.
حالا شاید یکی بگه شما همش نقد میکنی عوض راهکار. قبول دارم! شاید راهکارم نداشته باشم! اما دردم میدونید چیه؟ اینکه وقتی میگم بیاید بشینید روی اینکه چه کاری موثره فکر کنید، ماه‌ها نظرات تخصصی افراد اون حوزه رو بررسی کنید، روی یک برنامه چتر بشید، کسی همراه نیست! ذائقه ما کار فوری و ضربتی رو می‌پسنده. کار ضربتی لازمه اما همه جا جوابگو نیست. کار فرهنگی فکر می‌طلبه، اما کمتر کسی اهل فکره. اصلا اینا رو خیلی جاها بگی آدما درک نمیکنن چی داری میگی! چه برسه موافقت کنن یا مخالفت! فضای فکری یه چیز دیگه‌ست. تصورات یه چیز دیگه‌ست.
پاسخ:
من با اداره ها خیلی در تماس نبودم... 

یه حد وسطی بین کار فکری و اجرایی هست، این رو باید پیدا کرد. توی قشر ما مدلی که شما می فرمایید کم نیست. یعنی بشینیم فکر کنیم. زیاد دیدم بشینیم فکر کنیم ها به خروجی نمیرسه. به دلایل مختلف. یکیش همین عدم اتصال به موقع به صحنه عمله. روحیه ها متفاوته... یه عده خیلی فکری ان و یه عده عملی. اگه نشه بین اینها جمع کرد، عملا کار شکست میخوره. چون اونی که فکریه خیلی توی اجرا قوی نیست و برعکس! برای همین مدل پیشنهادی اینه که کم کم حین کار، کارهای علمیش هم تکمیل بشه... کاریه که شده و خیلی ها این مدلی جلو میرن... از اول بگی یه سال کار تحقیقاتی داره خیلی ها نمیان! یه سال کار تحقیقاتی یعنی خیلی فکر کردن!!! واقعا خیلی ها با فکر کردن سرشون درد میگیره... شوخی نمی کنم! جدی میگم! شما بگید قشر فرهیخته و باز هم همینه! برای همین مثلا میگن یه ماه کار تحقیقاتی و شروع کار و کم کم تکمیل ماجرا... البته کار با کار هم فرق داره ها ولی کلیت ماجرا همینه

ضمن اینکه توی قسمت کار نمایشی کامل موافقم :/ در مورد کار بی فکر انجام دادن هم کامل موافقم! کار بی فکر، شکست بلند مدت به دنبال داره! تهش هم یه زمین بایر رو به زمین شخم زده ای تبدیل می کنه که دیگه چیزی نمیشه توش کاشت :/ راه رو برای بقیه می بنده... 
بله کاملا موافقم باهاتون.
بنده از اون مدل خیلی فکری‌ها هستم و به همین دلیله تو اجرا نمی‌تونم دووم بیارم و اذیت میشم.
پاسخ:
فکر نکنم... 

یه مقدار زود رنجی رو دارید قاطی شخصیتتون می کنید و به اسم فکری بودن به خورد ما ها میدید... 
زودرنجی هم نه! بی اعصابی... کم حوصلگی! نمیدونم چی اسمشو بذارم. اینکه حس می کنید چه کاریه با این جماعت سر و کله بزنم وقتی جای دیگه اعصابم آروم تره... 

و خب!
فاستقم کما امرت
و 
من تاب معک

حرکت کاروانیه
ما لابد از این هستیم که کاروانی حرکت کنیم...
لابد!
یعنی یه جوری خودمون رو باید بچسبونیم به قافله...

همه مون
من
شما
بقیه...
۲۲ تیر ۰۴ ، ۰۱:۴۲ هیپنو تیک
نه تصور من از هیئت جلسه روضه نبود و اتفاقا رابطه بین خادمین بود


+ به میخک‌:

نه به نظرم حق نداره بیرون کنه. نظر شخصیم هم نیست ، اخلاقه، یه مدل روایت نشون بده که حضرت عصبانی شد و مثلا به فرد گفت همسن الان از مسجد اخراجی

اونم ائمه(ع) که رضایت و نا رضایتیشون هم به خاطر خدا بوده
پاسخ:
مسجد ضرار با جاش تخریب شد
بله، زودرنجی رو هم قبول دارم :)
ولی یکسری شرایطی دارم که این‌ها رو تشدید و نیاز به ملاحظه رو بیشتر می‌کنه. واسه همین به خودم عامدانه فشار نمیارم. چند سال گذشته خیلی فشار آوردم و آسیب‌های بدی دیدم. ناچارا انتخاب کردم. اما بیش از اون چیزی که به نظر می‌رسم فکری هستم. خیلی خیلی بیشتر. و همین در زندگی برام شده دردسر!
پاسخ:
فشار و آسیب رو می فهمم :(

نه... فکری افراطی نیستید... انقدری که من فهمیدم از پست هاتون

خدا بهترین ها رو جلوی پاتون قرار بده ان شاءالله...
بنده کانال رو آزمودم و دیدم نمی‌تونم خودم باشم!
اینجا خواهم نوشت به امید خدا.
homoro.blogfa.com
پاسخ:
کانال خیلی خوبه که :(
ای بابا...

چشم
ان شاءالله بلاگفا مزاحم میشیم
۲۲ تیر ۰۴ ، ۰۴:۲۰ هیپنو تیک
الان چه کسی تشخیص داده که این افراد منافقن؟

ما خودمون تشخیص می دیم یه عده منافقن یا نه ؟ و بعد خودمون هم تشخیص می دیم که وظیفمونه تخریبشون کنیم؟


یه چیزی دوستم چند وقت پیش می گفت، فکر کنم امام جمعه اردبیل فرح پهلوی رو دعوت کرده بود که دست از کارهاش بر داره تا عاقبت به خیر بشه...

خیلی عجیب بود برام ... اون فکرش اینه که حتی فرح پهلوی هم هدایت پذیره و می خواد از فرح یه انقلابی بسازه، بعد ما به راحتی از یه آدم مذهبی یه ضد مذهب و یه انقلابی یه ضد انقلاب می سازیم...


من خواهش می کنم روی این موارد یه تجدید نظر بفرمایید و فکر کنید که اگه شخص امام حسین(ع) جای ما بودن در این میدان چطور عمل می کردن مقابل این قضیه
پاسخ:
من مجدد تاکید می کنم که شما متوجه نشدید
اولا اونی که از تشکیلات (و ته از روضه) بیرون انداخته شد بعدا رفت دستبوسی... خودش فهمید چی کرده.
ثانیا بعد از ایتکه برگشت و کارش رو کرد، سال بعد بهش گفتن تو ایستگاه نباش و جای دیگه باش! یه مسئله کاملا عادی. قبول نکرد و خودش با پای خودش از تشکیلات رفت و ایستگاه زد. کسی کسی رو از روضه محروم نکرد
ثالثا من مجدد تاکید می کنم. بنا نیست هرکسی هرکاری دوست داره انجام بده... وسط هیئت یکی قمه بزنه و یکی زنجیر و یکی با سر به دیوار و مداح هم میکروفون رو به کله اش بکوبه و یه بار جلسه ساعت 3 شروع بشه و یه بار 12، شما میگید آخ جون چه جلسه خوبی؟! یا میگید خداحافظ و این جلسه مال من نیست و خودشون میدونن؟! رها کردن مدیریت مجموعه اسمش رحمت مطلقه نیست و خریته! توصیه شما خریته؟!
رابعا یکی که پنج دیقه میاد با یکی که بیست ساله میاد زمین تا آسمون فرق داره.
خامسا امام حسین ع که نه، پیغمبر ص اگه جای ما بودن گاهی دستور می دادن برای توبه کردن شخصی اون فرد در محاصره عاطفی قرار بگیره تا توبه کنه. سرچ کنید میاره! من نمی دونم چرا تا پای برخورد قهری میاد وسط انقدر استبعاد وجود داره!!! اگه به عزیزم گوگولی گفان بنا بود مسئله جلو بره چرا این همه جنگ در تاریخ صدر اسلام؟! چرا این همه مبارزه؟!
سادسا از همه بدتر اینه که بگیم کی تشخیص داده فلانی منافقه؟! من! مشکلتون چیه؟! مشکل اینه که من معصوم نیستم؟! باشه. کی تشخیص داده شما نماز بخونید؟! هوم؟! کی تشخیص داده پدرتون رو احترام کنید؟! عقل توی تشخیص اولی فلجه و بقیه احکام رو می فهمه؟! این چه استدلالیه آخه؟! مسجد ضرار پایگاه فتنه بود. هر جا پایگاه فتنه ساخته بشه باید تخریب بشه. مسجد ضرار رو هم مثال زدم بگم از صدر اسلام تا الان همیشه برخورد قهرآمیز صورت گرفته نه اینکه اون بچه ها منافقن!!!
سابعا شما تا قبول نکنید برخورد قهرآمیز لازمه کار و پیشبرد اهدافه، هیچ حرفی از حرفهای من رو قبول نخواهید کرد. طبیعی هم هست... یا میگید اصل بدخورد قهرآمیز نیست در اسلام. یا میگید محدود به معصومینه. یا میگید باید فقیه تشخیص بده فقط. انگار صبح به صبح من بابد برم بگم آقای فقیه فلانی داره سیگار میده دست بقیه میده، میشه امرور بهش بگیم لطفا تو مداح نباش خدای نکرده بهت اگه برنمیخوره؟! بعد فقیه بگه بله امروز میشه بگید در حد یه جمله :/// طرف میگه من هرکار دوست دارم انجام میدم و به کسی ربطی نداره و گفتن خب ایستگاه واینستاده و اونم قهر کرده رفته!!! بیست بار باهاش حرف زدن و علنی و غیر علنی همه چی گفته! چی باید کرد دیگه؟! دستشو ببوسن خوبه؟! فقیه اجازه میده؟!
ثامنا و از همه مهمتر امام حسین ع مال همه ست. هم مال مشروب خور و هم مال مایی که نیزنیم توی گوش بقیه! چطور برای مشروب خور امام حسین ع ساکته، به ما که میرسه فقط می خواد بگه گوگولی باشید؟! امام حسین ع فقط در مورد برخورد قهری و تذکر شروع به فعالیت می کنه و بقیه موارد سکوت محضه؟! چجوریاست؟! شما تشخیص دادید اونجا ساکت باشه و برای ما نه؟!
آقا این بحث از نون شبم واجبتر شده برام
بریم سراغ مصداقها ببینم می تونم قبولتون داشته باشم یا نه
سه تا از چیزهایی که تاکید دارین مردم تو ایستگاه صلواتی یا تو خود هیات رعایت کنن و کوتاهم نمیایین چیه؟

سه تا از چیزهایی که تاکید دارین خادمها رعایت کنن و بابتش اخراج هم می کنین چیه؟
در مورد اونها که کوه می برین و جلسات هفتگی دارین براشون چیا خیلی براتون مهمه؟
پاسخ:
توی جلسه تذکر می دیم اگه کسی لخت بشه. میاندار میگه که تصویر جلسه برای خانم ها داره به صورت زنده پخش میشه و لباس رو بپوشید لطفا. یه مورد امسال بود که میاندار کنار گوش من به طرف تذکر داد. قربونت بشم جلسه برای خانم ها داره پخش میشه و لطف کن فلان... اینو گفت و طرف قبول کرد و لباس پوشید. 
لباس پوشیدن و نپوشیدن برای شمایی که بیرون جلسه اید یعنی یه تیکه پارچه. برای ما یعنی برگشت به ده سال قبل! زمانی که مداح هرچی دلش میخواست میخوند و جلسه رو هرجور دلش میخواست اداره می کرد و خانواده ها کمتر استقبال می کردن و جو جلسه از عمومی بودن افتاده بود... این یه مورد که پشتوانه ظاهری و عمیق هم داره. هر دو تا رو داره
یه مورد هم چند سال پیش داشتیم و بگم بد نیست :) توی مولودی یکی لخت شد :) پیرهن درآورد! فکر کنید همه دارن دست می زنن و یکی یهو پیرهن دربیاره! خب طبیعیه که تذکر می دن. دلیلی نداره یهو یکی لخت بشه!!!
اگه خانم هیپنوتیک این قسمت رو میخونن خوشحال میشم در مورد برخورد با این افراد هم بگن! تذکر دادن و با عتاب هم تذکر دادن که لباس بپوشه! چون یکی که این کار رو کرده اصلا کارش عادی نیست. سینه زنی نیست که لخت بشه!!! چی کنیم توی این موارد؟!


از خادمین هم دختر بازیه :) کسی که وایساده ایستگاه نباید دختر بازی کنه! اونم بهش میگن جلوی چشم یا قسمت خانم ها واینستاده و یه جا دیگه می فرستنش... کار اشتباهیه؟!

برای کوه و جلسات هم یه خط قرمزهایی هست. اگه ببینیم انقدر طرف داغونه و یا خانواده اش یه جوری ان که دارن به بقیه آسیب میزنن خب یه جور دیگه برخورد می کنیم... تا حالا تقریبا موردی رو نداشتیم اینجا که بخوایم بگیم نیاد. معمولا خودشون با ما نمی سازن و نمیان... 
خب اینا که حقه

مشتری ایستگاه صلواتی بی حجابم یه بلایی سرش بیارین خب
پاسخ:
سیر تمرکز روی محکمات برای حل شدن متشابهات...

اگه شوخی گفتید که هیچ
ولی اگه جدی گفتید چند تا نکته بگم
یکی اینکه خود آفند، پدافنده! موشک ما جزئی از سیستم پدافندی ماست. خود اینکه ایستگاه صلواتی بزنی و یه عده جلوش جمع بشن و حال و هوای مذهبی به خودش بگیره، اصلاح رو رقم میزنه یه مقدار... حداقل سمت ما من می بینم... 
دوم اینکه ظرفیت زمان و مکان رو باید سنجید. یکی از اساتید میگفت به علامه حسن زاده یکی توی تاکسی گفت که توی یه جمله به من توضیح بده حرکت جوهری چیه! علامه گفت من توضیح میدم ولی بعید میدونم تو بفهمی! حکایت ماست. ما محدودیت هایی داریم. هم زمانی و هم مکانی. یکی دو دیقه یه نفر دم ایستگاه صلواتیه. سالهاست مسئول ایستگاه داره داد میزنه یکی بیاد توی این یکی دو دیقه یه برگه کاغذ بده دست مردم حداقل. آدمش پیدا نشده. به هزار و یک دلیل. حالا آدمش پیدا شد، میزان اثرگذاریش رو هم باید سنجید. اینکه من یه چند وقتیه از فقدان آدم مینالم، بی جهت نیست. حالا فکر کنید این گیر و دار که هزار تا کار روی زمین مونده هست، یهو یکی به ذهنش برسه که عه، چرا ما مثلا شاخ نذاریم روی سرمون برای امام حسین؟! که نشون بدیم با شمر و خولی شاخ به شاخیم؟! بعد بره میلیاردی خرج کنه و شاخ گوزن وارد کنه که بذاریم روی سرمون و اصرار کنه که بذاریم و نذاریم هم ناراحت بشه و بره صد متر بالاتر ایستگاه شاخ گذاری بزنه! من دیگه قشنگ تر و دقیق تر از این نمیشد توضیح بدم :) آدم ها باید پای کاری باشن که لازمه! طول میکشه تا این حالت ایجاد بشه. خیلی طول میکشه. جریان انحرافی هم این وسط زیاده. برای همین میگم محدودیت زمان و مکان... جمعیت خانم ها توی شب عاشورا فکر کنم بیشتر از 1200 نفر بود. کم یا زیادش رو کاری ندارم. ولی ما هنوز واحد خواهران نداریم!!! میانگین سنی خادم های خانم فکر کنم 15 سال باید باشه! اونم با ارفاق چند تا بزرگتری که بالای سر کار وایسادن! ظرفیت محدوده... 
سوم همون نکته ای که خانم هومورو گفتن... فقدان ایده مناسب. ایده ای به ذهنمون نرسیده خیلی... البته این هم به مورد دو برمیگرده ها ولی باز میشه مستقل نگاه کرد بهش
۲۲ تیر ۰۴ ، ۱۳:۵۲ حاج خانوم
سلام علیکم
مدت‌هاست گاهی سر می‌زنم. اما این بحثتان، داغ دلم را تازه کرد. متاسفانه توفیق خدمت ندارم توی هیئت
محله ما هم مسجد ندارد.
اما تمام حرف‌هایتان را با گوشت و پوستم حس کردم.
کار تشکیلاتی، منظم،اصولی، با قاعده!
والاع به کار دم‌دستی، هردمبیلی و بی‌قاعده، نباید گفت کار هیئتی.
توهینه به نام هیئت.
بدتر از همه هم بعضاً مسئولین معزا هستند که خودشان بر طبل بی‌قاعدگی می‌کوبند...

ان‌شاءالله ادم کار بلد در حوزه خواهران هم پیدا کنید و خادم‌های خانم هم کارشان منظم شود.
پاسخ:
سلام علیکم
لطف می کنید سر می زنید

قبول دارم...

کار با خانم ها هم یه پروژه ایه... ما توی این بیست سال، تجربه یه بار جدا شدن نفر دوم مجموعه رو به خاطر دعواهای خانوادگی داشتیم! یعنی پای خانم ها که باز شد، یهو نفر دوم مجموعه... . و هنوز بعد از نزدیک ده سال تبعات این ماجرا یقه ما رو می گیره. چرا؟! مسئله از خانم ها شروع شد و به آقایون کشید و هنوز هم ادامه داره... و من زیاد دیدم. مکرر! در جاهای مختلف. توی شهرهای مختلف. جایگاه های مختلف. که رفت و آمد خانوادگی رو ممنوع می کنن! که نکنه دعوایی اتفاق بیفته و به آقایون کشیده بشه... 
این تهدیدیه که قشنگ جلوی نظریاتی که خانواده رو میخواد وارد هیئت بکنه، وارد جریان اصلی هیئت و نه مستمع، می ایسته. خروجی ماجرا محرومیت خود خانم ها و به تبع هیئت از ظرفیت خانم هاست! خانم ها خیلی کارایی میتونن داشته باشن. 

من تا حالا با خانم ها کار نکردم. یکی دو برخورد توی جلسات این طرف و اون طرف دیدم، اصلا برام جذاب نبوده! یعنی همه اش داشتم در و دیوار رو نگاه می کردم که واقعا الان حرف هایی که می زنن جدیه یا شوخی؟! یعنی منی که اینجوری دارم میگم از بیرون میگم لنگش کن! واقعا پروژه ایه که خدا قوت به هرکی می تونه انجام بده و جلوی آسیب ها و تهدید ها و آفت هاش بایسته... 
سلام اتفاق دست گذاشتید روی یکی از موضوعاتی که هروقت میرم هئیت باعث میشه حالم بدشه،
من سه تا هئیت عوض کردم تا بالاخره جایی پیدا کنم که با نظم و انظباط و درست و حسابی باشه ، توش پارتی بازی و هرکس هرکار دلش می خواهد نباشه، هرکسی هرکسی نباشه.
یک عده دوستان عزیز میان جلو اسم خودشون رو می‌زارن هئیت امنا ، بزرگتر ترها ، قدیمی ترها ،خیلی وقته اینجا بودیم ها و هرچی می خواهد باشد و نباشد باید طبق نظر و حاکمیت یک طرفه شان بماند .می خواهید روضه بگیرید ؟ بعد از زمانی که ما گفتیم می تواند ، آن طور که ما صلاح بدانیم می ماند ، می خواهید نوحه خوانی کنید؟ نوحه خوانی که ما می گوییم باید بیارید ، می خواهید نذری بدید؟ پخت و پز و اینکه کجا و کی و چطور و بین چه کسانی پخش شود هم ما باید بگیم.
وقتی هم حرف از جلسه و مشورت و همفکری و برنامه ریزی می زنی یا می خندند یا می گویند به تو چه غریبه دلبندم ، یا اینکه ما خودمان گفتیم بس است دیگر.
انگار خانه خاله عزیزشان هست و ماهم خدمتکار و حلقه به گوششان.
هیچکس هم حق ورود و حتی خروج از حلقه ریاستشان را ندارد. خودشان بهتر می دانند و باید همین باشد و جلسه و نظم و نظر خواهی و فکر و برنامه ریزی و رای گیری و تحقیق و آماده سازی و فرهنگ سازی ...اینها همه اش کشک است عزیزم.
دلم خون است و این قصه ها سر دراز دارند.
پاسخ:
سلام علیکم
من یه تکمله به حرفتون بزنم که حرفتون احیانا بد فهم نشه. اونم اینه که خب طبیعیه مثلا هیئت امنایی که یک سال زحمت یه مسجد رو می کشن، کارهاش رو انجام میدن، یهو با سیل نظرات و حرف های مختلف رو به رو بشن و واکنش نشون بدن. واکنش این مدلی که مثلا یک سال ما این کار رو کردیم و شما کجا بودید؟! یا حتی عاقلانه تر که بالاخره مسجد و هیئت ظرفیت ها و امکاناتی داره و نمیشه با یه برنامه همه چیز رو به هم ریخت. این حرف که خب اشتباه نیست خیلی و باید مقداری حق داد. اما حرف شما دقیقا توی همین پازل معنا پیدا می کنه که توقف توی شرایط موجود اشتباهه و باید راه باز بشه برای خیلی مسائل... نظم و ... هم که حرف های درستی ان
کامل می فهمم چی می گید خلاصه و موافقم...
۲۲ تیر ۰۴ ، ۱۶:۳۵ ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
سلام
برخورد قهری و شیوه‌های مدیریتی برای اصلاح و تربیت باید با دقت و به دور از افراط انجام بشه. به نظرم، محبت و رعایت روحیه افراد در هیأت‌ها از اهمیت بالایی برخورداره.
اینو نگفتم که دوباره برگردین خونه اول:)
متنتون رو دوبار خوندم و همینطور نظرات وپاسخ هارو وبا توجه به شرایطی که توضیح دادین نظرم اینه که تاحدودی حق باشماست.

امیدوارم که همگی با درک متقابل و حفظ وحدت، بتونیم در جهت اهداف مشترک گام برداریم
پاسخ:
سلام

رحماء بینهم...

لطف کردید و خوندید... 

+
یکی از انگیزه های نوشته شدن این متن در مورد چالشی بود که اون پست ابرقهرمان درست کرد... ابدا دوست ندارم این نگاه حداقل در مورد من جا بیفته که فلانی مثلا رحمت مطلقه! توی دنیای واقعی که قطعا این نیست و من رو کسی اینجوری نمیشناسه! گفتم این جا هم بد جا نیفته... 
جلوی مسجد محلمون کل محرم ایستگاه صلواتی هست
فقط اینقدر بگم که اونجا جای خانواده نیست :) فرمانده‌اشون با سیاست جذب حداکثری ارازل و اوباش محله رو جمع کرده که یه عالم خالکوبی و قیافه‌های لاتی پر از زخم دعوا و... دارن، اومدن چای و دمنوش و شربت میدن به مردم. فضاسازی فوق العاده زیبا، کیفیت نذری عالی درجه یک، میزان سالم بودن محیط؟ هیچ... رفقای ارازل جمع میشن با پرچم مانور میدن، دخترها هم در حال عشوه اومدن و نخ دادن... رو به روی ایستگاه یه عالم مرد و زن بی‌حجاب قاطی پاتی و مشغول هرهر‌... خانومها هی دنبال پرسه زدن برای نشون دادن پاهای لخت و لباس‌های جذبشون...
حالا مداح میارن کشوری، فضاسازی هیات میکنن میزان، کرور کرور پول خرچ میکنن تا هیات میجد خوشگل باشه با جذب بالا. انصافا هم خیلیا جذب میشن اما خانواده‌دارها نه...
فاجعه فاجعه فاجعه
محرم شهر اونقدر دردناک شده که جا داره روضه‌ها رو تعطیل کنیم فقط واسه غربت امام حسین تو ابن مراسمات گریه کنیم


هرکس برای حفظ روح حسینی هیات زحمت میکشه و اجازه نمیده ناخالصی وارد هیات بشه من دستش رو می بوسم
ناخالصی شخص نیست، رفتاره. اون شخص رفتارش رو بذاره دم در هیات و بعد بیاد. ناخالصی نباید قاطی عزاداری امام حسین بشه. بدعت از همین جاها شروع میشه. انحراف از اینجا ریشه می‌گیره. هیات همون قدر که فرصته میتونه اسیب‌زا و مخرب باشه. هیاتی که مدیریت نشه میتونه قاتل امام رو تربیت کنه!
پاسخ:
سلام

منم به زبان خودم بگم
هیئت باید انسان ساز باشه. انسان سازی چه شکلیه؟! یکی از راه هاش اینه که موانع برداشته بشه. یه مثال بزنم بد نیست. توی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، دهه اول ذی الحجه مکبر اعلام می کنه که نماز دهه اول خونده می شه و هرکی خواست میتونه فرادی بخونه. الله اکبر رو که میگه بالغ بر نود درصد جمعیت شبستان امام ره بلند میشن. بدون اغراق. خیلی ها هم اصلا شاید بار اوله دارن می خونن ولی فضای معنوی اینجوری اقتضا میکنه که بخونن. فکر کنید یه مانع باشه! مثلا یکی میکروفون بگیره دست و بگه این نماز مثلا سندیتش فلانه! خب نصف جمعیت میشینه! نمیشینه؟!
حکایت هیئت و جریان های انسان ساز هم همینه. اگه تو محیط رو جوری تنظیم کنی که هی مانع داشته باشه! بخواد سیگار از دستش بیفته یکی بگه فلان عالم سیگاری بود و عکس امام موسی صدر رو بفرسته! بخوای نماز جماعت راه بندازی یکی بگه «نماز خوانده علی یک تنه به جای همه»! بخوای بگی هیئت دیگه ده ساعت نمیشه و یه زمانی داره یکی بگه «ما همه چی مون رو باید برای امام ع بذاریم و حتی وقتمون رو»!!! حالا بحث یکی و حرف نیست! بحث جریان سازیه! یه جریان درست بشه. خب اینجا کی ساخته میشه؟! 
همون جمله شما... هیئتی که مدیریت نشه... 
آقا شاخ گذاشتنتون منو یاد ماهزده انداخت
شما چقدر شباهت ذوقی و جدلی دارین
پاسخ:
چطور؟! :/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.