1.
شب ها، ساعت دوازده به بعد، احتمالا در خیابان نیستید و نمی بینید. اینجا، نه شهر شما، همینجا موتورهایی که راننده شان خانم است، یک نفره یا دو نفره به خیابان می آیند. کم اند. ولی به چشم می آیند. گاهی راننده خانم است و پشتش یک آقا. ساعتِ یکِ شب. و شب ها، خانم ها آزادترند. هوا خوب است. می توانند موها را افشان کنند. باد به موها بیندازند. نه در یک محله ی دوردورخیز! نه واقعا. در جایی که محل عبور و مرور است و خانواده زندگی می کند و کسی انگیزه ای برای برخی مسائل ندارد. چون آخر شب است و بیرون نیستید و این ها را نمی بینید احتمالا، گفتم بگویم شب ها چه اتفاقاتی میفتد که دانستنش جالب است. کاری به روزها و وقایعش ندارم.
2.
ستاد نماز جمعه که اعلام کرد خطیب این هفته آقای صدیقی است، واکنش های یک دستی صورت پذیرفت. واکنش ها اصلا متفاوت نبود. همان سبک و برخوردی که با آیت الله رئیسی داشتند را این جا هم دارند. زمان آیت الله رئیسی چه اتفاقی میفتاد مگر؟! سیب دو هزار تومان گران می شد، یک عده، از مذهبی و غیر مذهبی، شلنگ بر می داشتند و اول و آخر دولت را می شستند. در مقابل عده ی دیگری سکوت می کردند. دفاعی نبود. سیب دو هزار تومان گران شده بود. گرانی را نمی توانستند توجیه کنند. مسئله کمی نبود. بحران بود. فاجعه بود. انگار سه میلیارد بمب اتم در ایران ترکیده باشد. همه باید انتقاد می کردند. همه. مذهبی های جلودار هم می گفتند ما باید انتقاد کنیم که نکنیم بقیه جلودار می شوند. الان هم همان صف بندی رخ داد. سی میلیارد پیام آمد که مردم عصبانی اند و تا مشخص شدن وضعیت چرا باید خطیب ایشان باشد؟! حالا انگار هر جمعه صف اول نماز جمعه اند! همه شان. که یک دفعه برای همه مهم شد. تا دیروز که خطبا فلان بودند و بهمان ولی امروز باید حتما موضع بگیرند. بهترین تحلیل ها می رفت سمت اینکه نفوذی در ستاد نماز جمعه وجود دارد و حالا ببینید ما کِی گفتیم! بعد این سمت؟! یکی دو نفر بدبخت بیچاره مثل همان دوره سابق پیدا می شدند و می گفتند ما صدیقی را دوست داریم و تمام! و هیچ...
3.
متاسفانه من متن که می نویسم مجبور می شوم حواشی را مدام توضیح بدهم که جلوی سوء برداشت را بگیرم. باز هم البته الحمدلله منظورم بد منتقل می شود. الان باید توضیح بدهم که چرا مقایسه کرده ام این دوره را با دوره آیت الله رئیسی و باید پاسخ بدهم وقتی تفاوت از زمین تا آسمان است چرا مقایسه؟! جواب هم این است که من صف بندی ها را دارم مورد مطالعه قرار می دهم. کاری به آیت الله رئیسی و آقای صدیقی ندارم. صف بندی ها همان است. یک مثال ملموس زدم که بیشتر به جان بنشیند. و سوال بعدی هم که جواب باید بدهم این است که چرا گفتم کسی که نماز جمعه نمی رود حق انتقاد ندارد؟! که در جواب می گویم من نگفتم حق انتقاد ندارد و منظورم این است که رسانه ها برای ما دارند تعیین می کنند در مورد چه چیزی صحبت کنیم و در چه موردی خفه بشویم و من مدل گوسفندی را نمی پسندم. کسی که تا دیروز یک کلام در مورد نماز جمعه و پیرامونش هیچ نمی گفت و اصلا نمی رفت، الان دقیقا وسط بازی رسانه ای دارد اظهار نظر می کند خب... من شک می کنم به اینکه عقلش دست خودش است یا دست رسانه؟! ممکن است بگویید خیلی بد داری می گویی. ممکن است این را بگویید و بعد بگویید که اینجوری ما هیچ وقت در مورد هیچ مسئله رسانه ای نباید اظهار نظر کنیم؟! که من مناط حرف را دوباره جلوی چشم می آورم. کسی که هیچ نسبتی تا پیش از این با مسئله نداشته و الان میاندار شده، خب جای شک کردن دارد. عده ای نسبت دارند با مسئله. طبیعی است وقتی جریانی رسانه ای شده باشد دوباره حرف شان را بزنند. من در مورد این عده صحبت نمی کنم. دقیقا در مورد همان هایی صحبت می کنم که هیچ نسبتی نداشته اند و چون مسئله رسانه ای شده، وسط پریده اند برای اظهار نظر. خب! این هم از حواشی که باید بابت یک بند پاسخ می دادم!
4.
ربط بند اول و دوم چیست؟! بی ربط نویسی می کنم؟! راستش تمرکزم روی مسئله «مقاومت و شکست مقاومت» است. حجاب و نماز جمعه هم بستر طرح این مسئله. چه اتفاقی برای حجاب افتاد؟! قانونی بود. خوب یا بد. موفق یا ناموفق. انتقادهایی می شد. هزاران ایده و نظر بود که همه البته متفق القول می گفتند مسئله گشت ارشاد باید جمع شود. من هم همیشه می گفتم اگر جمع شود تبعاتش را می پذیرید؟! همان خانمی که یکِ شب روی موتور نشسته و آقایی پشتش. خوب تصور کنید که یک وقت جای اشتباهی نرویم. این تصویری است که چند وقت دیگر در خیابان خواهیم دید. در روز. البته اگر ندیده باشید هنوز. خب یک مطالبه ای از این سمت بود، همه موافق بودند که اسلام باید با کار فرهنگی و فکری جلو برود. یک عده مسائل اقتصادی را پیش می کشیدند. و هزار حرف دیگر. حفظید قطعا. توضیح نمی دهم. بعد وقایع 1401 اتفاق افتاد. جمهوری اسلامی باز هم مقصر شد! که دیر اقدام کرده و می شد زودتر مسئله را قبل از اینکه به بحران برسد حل کرد. و الان جامعه پذیرش هیچ قانونی را ندارد. هیچ. کار فرهنگی؟! آن هم به دلیل سابقه حجاب نمی شود انجام داد. خروجی ماجرا چه شد؟! خب جمهوری اسلامی مقصر بود و هست و خواهد بود و البته آن خانم موتور سوار و آقای پشت سرش راحت می توانند در عرصه عمومی هرکاری انجام بدهند.
5.
فکر کنید دارد سیل می آید. شما می توانید دو تا وسیله را این وسط نجات بدهید و روی تخته پاره ای بگذارید. هی بگویند سیل همه جا را گرفته و فکری بکنید و آن تخته پاره را رها. شما مات و متحیر نگاه کنید که خب اگر این را رها کنم و سیل بند جدیدی نباشد که عملا بی دفاع می شوم؟! بقیه هی بگویند که ول کن بیا برویم سیل بند جدید می زنیم. هویج را نشان بدهند. چماق 1401 را هم بر سرت بکوبند. بقیه هم تشویقت کنند که تخته پاره را رها کن. الان همین کار را کرده ای. همه وسایلت دارد غرق می شود. آقایان کار فرهنگی که البته وقت ندارند. نمی توانند. موقعیتش نیست. هویج به دستان را می گویم. از اول هم البته مال کار فرهنگی نبودند. از این جلسه به آن جلسه منتقل می شوند و از این عنوان به آن عنوان و خروجی اش البته پرستیژ پشت پرستیژ است. خلاصه هویجی که نیست. چماق البته هست. تو هم مقصری که چرا تخته پاره را رها نکردی. چماق و تقصیر این بار هر دو یقه ات را گرفت. جرئت داری برو سمت آن تخته پاره یا کلا هر گونه سیل بندی. شلوار از پایت در می آورند و هدیه می کنندش به خیریه!
6.
من از همه عزیزانی که مدافع برداشتن گشت ارشاد بودند تشکر می کنم. امروز دختر و پسرها راحت ترند. همه شان حجاب دارند. همه هم از ته دل اسلام را پذیرفته اند. نمی بینید دخترهای مان چطور در خیابان معلومات و تحصیلات و کمالاتشان را به تصویر می کشند؟! یک عده هم البته در خیابان همه معلوماتشان در روز مشخص نمی شود، باید شب به تصویر بکشند. من خودم که رد می شوم از کنار برخی ماشین ها بوی گل است که مشامم را پر می کند. گلِ فرهنگی و فرهیختگی را می گویم. قهقهه ی علمی مستانه خانم و آقای داخل ماشین هم نشان از کیفیت گل دارد. من واقعا از این همه فرهیختگی لذت می برم.
7.
اینکه خواهر من آن روز توی خبابان داشت راه می رفت و آقایی گفت دو تا تار مویت پیداست و خواهرم الان نماز نمی خواند و خدا لعنتتان کند که او را از دین زده کرده اید، اینکه من الان می ترسم در خیابان بروم چون ممکن است گشت ارشاد به من گیر بدهد، اینکه شما ندیده اید که با زنده گیر به جان مردم میفتند و دختر مردم تا سالها خواب بد می بیند، اینکه وای من دوستم را خواستم ببرم هیئت و گفت آن جا دو خانم بد اخلاق هستند و به حجابم گیر میدهند و نمی آیم و اینکه هزار هزار داستان گریه آور ریختند جلوی پای ما، خب... سستمان کرد. گریه اصلا چیز دردناکی است. مخصوصا وقتی از سمت یک خانم باشد. مرد ها مقاومت شان کم می شود و مستاصل می شوند گاهی. ریختند جلوی مان. هی این گریه کرد و آن یکی گریه کرد و گفتند فلان کس توی فلان نقطه از شهر بردندش بازداشتگاه و بقیه اش را نگویم بهتر است. خرابمان می کرد اصلا. الحمدلله این روزها این مسائل را نداریم. دختری را می بینیم که راننده است و می خندد و آقایی هم پشتش نشسته و دارد می خندد. خنده پشت خنده. بوی گل. بوی فرهیختگی. این ها عیان است. شما ببین چیزهایی که عیان نیست چقدر جذاب است.
8.
نه تنها زن ها که حتی مرد ها هم نیاز به متولی تربیتی ندارند. همه طبق غریزه خوب می توانند عمل کنند. تصویر زن موتور سوار و مرد پشتش لطفا دوباره پخش شود.
9.
من اصلا قصدم انداختن این مسائل به گردن کسانی که مخالف گشت ارشاد بودند نیستم. خیلی های شان واقعا متدینند. دلسوزند. صرفا دارم از مقاومت و شکست مقاومت صحبت می کنم. تخته پاره ای بود و همان را هم گرفتند. این مسئله که اگر زودتر اقدام می کردیم هم به قول یکی از اساتید از قبیل «ان کان زید حمارا یعرعر» است که اگر زید حمار بود، عرعر می کرد ولی خب الان نیست! ما هشدار دادیم و کسی قبول نکرد هم از قبیل «من دیروز به مامان گفتم ماکارونی درست کن و نکرد پس امروز هیچی نمی خورم» است و در حد دخترکان سه ساله و پسرکان 27 ساله! پسرها همچنان تا سن بالا لوس باقی می مانند برخی های شان و لج بالایی دارند! این قضیه که ما نسبت به وقایع اطراف وظیفه داریم و نمی توانیم رها کنیم به امید خدا، این اصلا در ذهن ما نیست. تخته پاره ای بود! قبل از اینکه سیل بند ایجاد شود، ما هم تشویق کردیم به رها کردن این تخته پاره. واقعیت این است که ما هم مشوقِ این وضعیت بودیم. الان دیگر گریه دخترکان برای ما اهمیت ندارد. چون همه ش خنده شان را می بینیم الحمدلله و همه متدین شده اند. هرکسی هم گریه های پنهانی شان را یادآوری می کند متهم می شود به هزار و یک چیز!
10.
من اصلا کاری ندارم به این که آقای صدیقی مقصر است یا نه؟! دقت کنید که اصلا کار ندارم! سوالم این ست که ما تا کجا باید برگردیم عقب که برای ما تعیین تکلیف کنند چه کسی خطیب باشد و چه کسی نباشد؟! آن کسی که کلا نماز جمعه نمی رود و همیشه هم فحش داده به نماز جمعه، آن شخص چرا باید الان کنار من ایستاده باشد و هم نفسِ من برای تعیین تکلیف خطیب نماز جمعه نفس بزند؟! خب کمی فکر هم بد نیست به خدا! شما بگو خلیفه سوم ناحق! باشد. اما خلیفه کشی نباید رسم شود. و ما داریم رسم می کنیم که اگر مسئولی، کوچکترین اشتباهی داشت... خب همین الان جولانی راحت در مجامع بین المللی رفت و آمد کرد. تحویل گرفته شد. قرارداد پشت قرارداد. رفع تحریم پشت رفع تحریم. کسی کاری داشت که او چه گذشته ای دارد؟! نه! اخلاق فقط در هنگامی که آقای صدیقی امام جمعه است باید رعایت شود! همچنین حال افکار عمومی. بقیه موارد سگ توی روح اخلاق و افکار عمومی.
11.
کار فرهنگی که نشد. نخواهد شد. صرفا چند تا گروهک طفلکی کتک خور ماجرایند تا بلکه دو سه نفر را از دل خنده های گل آلود بیرون بکشند. دخترکانمان را که راحت تحویل آقایان موتور سوار دادیم. جمهوری اسلامی هم که مقصر شد. تخته پاره را هم که آتش زدیم. قانونی که اجرا نمی شود را به منصه ظهور کشاندیم. می بینید؟! آدم کمی که حساس می شود حس می کند او هم اندکی مقصر برخی چیزها هست. من به فلانی گفتم و من از قبل مقصر را اعلام کردم به خدا مالِ آدمهایی است که تا به حالا زندگی نکرده اند! پدر شما معتاد باشد چه کار می کنید؟! صرفا اعتیاد را محکوم می کنید؟! اگر مادرتان را کتک بزند چطور؟! اگر دست خواهر سه ماهه تان را بگیرد که ببرد بفروشد چی؟! صرفا می گویید من از قبل گفته بودم و کاش زودتر اقدام به درمان می شد؟! یا فعالانه وارد ماجرا می شوید؟! واقعیت این است که برخی مسائل مهم را به خودمان نمی گیریم. یا می رویم در صنف نقاد های گرانی دو هزار تومانی، یا در صنف سکوت! تخته پاره مان را می برند و ما همچنان می گوییم «من که از قبل گفته بودم»!
12.
خیلی از چیزهایی که به ظاهر تخته پاره جلوه می کنند، اصلا تخته پاره نیستند و اتفاقا خیلی هم خوبند. تکمیل احتیاج دارند. تعمیر. ری برندینگ! من پای همان تخته پاره ها می ایستم. ابدا دوست ندارم فرداروزی دوباره با جماعتی رو به رو بشوم که «دیدید گفتیم چی میشه» تحویلم می دهند و محل سگ به وضعیت موجود نمی گذارند و تفلون وار، هیچ چیز را به خود نمی گیرند و انگار در اروپای قرن بیست و یک زندگی می کنند و من از قحطی مصر زمان یوسف (ع) برایشان می گویم! و مجدد تاکید می کنم! من نه مسئله ام حجاب است و نه آقای صدیقی و نماز جمعه! این ها برای من محل طرح بحث بودند. طرح بحث شکست مقاومت ها و از دست رفتن داشته ها. من دارم می گویم در هیچ زمینی که بخواهد داشته هایم را بگیرد بازی نمی کنم. هیچ زمینی! شما بگو تخته پاره ات نمی ارزد. مال خودم است و دوستش دارم! شما بگو بعدا کاخ تحویلت می دهیم! باشد قبول می کنم و با همین تخته پاره به کاخ می آیم. نه گریه دخترکان! نه ناله و هوارِ پشت سر گریه دخترکان. نه ظلم ستیزی. نه فسادستیزی. نه هیچ چیز دیگری هم نمی تواند گولم بزند.
13.
دوباره چون باید پاسخ بدهم برخی حواشی را، این بند هم اضافه شد. برخی مسائل برای من خیلی ریشه ای هستند. یک جلسه نماز جمعه اصلا ریشه ای نیست! ولی شکستِ مقاومتِ پشت یک جلسه نماز جمعه خیلی ریشه ای است. اینکه دو تار موی یک خانم پیدا باشد یا نباشد، پشت موتورش کی نشسته باشد اصلا برای من مهم نیست! ابدا. می رود بهشت نوش جانش و می رود جهنم هم باز به خودش مربوط است. ولی ایجاد روند خرسازی دختران مملکتم برایم مهم است. خرسازی خیلی جاها اتفاق میفتد و آن ها هم برایم مهم نیست! خر می کنند و کجا و کجا استخدامشان می کنند برای خودشان و به من چه! خر سازی در زمینه ای که با آخرت یک نسل و آینده ی بلند مدت یک نسل سر و کار دارد، اصلا شوخی نیست و برایم مهم است. ثمره درس های ایام کرونا این چند سال مشخص شد. کودکان و نوجوانان و جوانانی که بلد نیستند بخوانند و بنویسند. ثمره ی دخترکان خر شده هم تا نسل های بعد خودش را خوب نشان خواهد داد. دیروز کلیپی دیدم که فرشی دم در یک مغازه فرش فروشی انداخته بودند و مردم رویش پا نمی گذاشتند. فرش بود! مردم با کفش ادب می کردند و رویش نمی رفتند. نسلِ پسا دخترکان خر شده، نسل بی ادب است. بی هیچ آدابی. نه پسر و نه دخترِ پس این ماجرا، هیچ چیز را جز غریزه اش نمی فهمد. هیچ چیز. یعنی علف بدهی خر توست و ندهی خر دیگری. من دوست ندارم مملکتم در نسل های آینده پر از خر باشد. برایم مهم است. به همین تخته پاره ها می چسبم، یقه ی قبلی هایی که گفتند گشت ارشاد نباشد را می چسبم، به همه ی آن هایی که می گویند دختر و پسر متولی تربیتی نمی خواهند هم اعتراض می کنم، بلکه خر کمتری در نسل آینده داشته باشیم. البته که انقدر می فهمم با صرف حرف زدن خیلی اتفاق خاصی نمیفتد. ولی گفتم بنویسم و بگویم، شاید به درد شما هم بخورد. شاید گوشه ای جایی بعدا موضع گیری ای کردید که برای آینده مملکت مفید بود.
شاید بحث من حاشیه ای باشه و اصل ماجرا رو هدف نگرفته باشه ولی اجازه بدین عرض کنم:
اولا اینجا در تهران روزها هم همینطوره و خیلی شب روزش فرقی نداره، اون دختر موتورسواری که براش موتور سواری عقده شده داره عقده گشایی میکنه چون هیچ مانعی جلوش نمیبینه، عین اون عقدا های استادیوم رفتن دخترها که داره برعکس میشه نباید گسرامون رو بذاریم کنار دخترا باشن چون فحش های خیلی رکیک ممکنه یاد بگیرن!
البته این ازونجایی ناشی میشه که به این جنس اولش القا شد باید معلومات و تحصیلات شد یک ارزش و با اون ارزش تعریف شده در همه دانشگاه های ایران به روی دختران باز شد و باافتخار گفتن ۷۰ درصد دخترها دارن میرن دانشگاه ۳۰ پسرها و فاجعه ازونجا شروع شد ... و بعد رسید به بازار کار و عدالت در کار و ...
حالا که دختری عقده موتور سواری داره یا اسنادیوم رفتن یا خودش رو شبیه پسرا در بیاره خیلی به ۴۰۱ ربطی نداره باید اون رو در جایی ببینین که حضور زن رو در جامعه حالا در قالب دانشگاه و کار تشویق کرد ...
فلذا خیلی بی حجابی عیان شده الان ربطی به گشت ارشاد نداره، وقتی به جنسیتی ورای ظرفیت ش بها و جایگاه میدی از خودش در میاد، به همین سادگی، ممکنه گشت ارشاد بذاری از ترسش هر جایی نره ولی نمیتونی ذهنیت و توقع کاذبی که از خودش براش ساختی رو ازش بگیری و بالاخره یه جایی ظهور و بروز خواهد کرد
و اما صدیقی، چه اصرار و لجاجتی هست که صدیقی با پرونده تخلف اقتصادی خودش ( تاکید دارما، خودش، و نه پسرش) همچنان امام جمعه ام القرای جهان اسلام بشه( ببخشید من هنوز نمیدونم ام القرا یعنی چی)؟؟؟!