گوی

1.
موقع اعلام تاریخ تولد، متوجه می شوم در درصدی از زن و شوهرها که چندان کم نیستند، زن بزرگتر است. گاهی هم سن هستند اما اختلاف سنی های جدی هم بوده. 6 سال و 7 سال. مرد دهه 60 ای و زن دهه 50 ای. فکر می کنم که شاید مثلا در دانشگاه عاشق شده اند. مرد اصرار کرده و بعد هم ازدواج. نمی دانم. به هر حال این تعدادِ نه چندان کم برایم جالب بود. 

 

2.
چند مسئله همیشه جزو چیزهایی است که صدای شان برای پاسخ به آن پایین آورده اند. یکی مدرک تحصیلی. که خانم ها معمولا برای این بخش صدا را پایین می آورند. تقریبا برای زیر ارشد این اتفاق میفتد. یعنی زیر ارشد را به سختی و با صدای پایین اعلام می کنند که حس خجالت برایشان دارد. یک بار هم خانمی مدرکی را جلویم گذاشت که اصلا نگاهش نکردم و لبخند زد و گفت به خاطر مشکلات نتواستم خوب درس بخوانم و مدرک لابد در مورد مشکلاتش بود. کنجکاوی نکردم و گفتم که ایرادی ندارد و مسئله ای نیست واقعا. موقعیتش نیست و الا خیلی دوست دارم بگویم که مدرک تحصیلی مادر من هم پنجم ابتدایی است و چرا باید ناراحت باشم؟! راحت هم می گویم همه جا این را. حالا مادر من از شما سنش بیشتر است ولی به هر حال پیش می آید که کسی نتواند یا حتی نخواهد که ادامه تحصیل بدهد. مامان می گفت که نگذاشتند ادامه تحصیل بدهد و رفت سمت قالی بافی و بافتنی. مسئله دیگر هم شغل آقاست. میوه فروش صدایش را پایین می آورد. کارگر ساختمانی پایین می آورد. و از این قبیل مشاغل. 

 

3.
داشتم صحبت می کردم با مدیر مدرسه که خانمی آمد جلو و گفت که از تهران به دلیل جنگ زدگی(!) آمده اند اینجا و خودش در فلان جا کار می کند و یک سال مرخصی بدون حقوق گرفته تا بچه اش بتواند اینجا در آزمون تیزهوشان قبول شود. فکر کن، تکه گوشتی که به یک تصادف بند است را این همه اذیت کنی تا مهندس و دکتر شود برایت. 

 

4.
مامان این سبکی است که غذا درست می کند برای چند روز. از اول هم عادت کرده ایم به این نوع. حداقل من عادت کرده ام و دوستش دارم. یعنی به این فکر می کنم که خانم خانه باید صبحانه را آماده کند، بعد برود آشپزخانه ناهار را آماده کند و دوباره برود آشپزخانه شام را حاضر کند و هر دفعه هم تنوع جدیدی روی میز بگذارد، من کلافه می شوم! اینکه زن دوست دارد هنرش را نشان بدهد و به اهل خانه محبت کند بحثش جداست! دوست دارد و کاری ندارم و محبت مسیر جدایی دارد. ولی من این سمت را می بینم که ذائقه ها با هر وعده یک نوع غذای جدید بار آمده و غیر از این باشد اذیت می شوند. اینکه می گویم اذیت می شوند شوخی نیست! یعنی غذا تکراری باشد آن را پس می زنند که میلم نمی کشد و وظیفه مادر و زن خانه می دانند که همیشه در حال تنوع بخشی باشند. خروجی بلند مدت ماجرا می شود زنی که مدام در آشپزخانه است و کاسه چه کنم چه کنم دستش گرفته که امروز چی بپزم. یا امروز چی بپوشم برای شوهرم. امروز چه عملی بر روی بدنم انجام بدهم که تکراری نشوم. خط تنوع طلبی را می توانید در غذا، لباس، عمل زیبایی و بقیه موارد دنبال کنید. 

 

5.
دختری را معرفی کرد و تاکید کرد که خانواده شان اتفاقا به سبک تو هم خیلی می خورد و مناسب حال تواند. از آن هایی اند که پدر خانواده اهل زندگی جمع کردن نبوده. نه که بدبخت و بیچاره باشند ولی زندگی ساده ای دارند. بعد پدر به جای این کار وقتش را گذاشته روی فلان مسئله و بهمان ماجرا. من از حرف هایش فهمیدم که وقتی از دختر خواستگاری کرده، یکی از دلایلی که دختر خانم از نظر او مناسبش نبوده، عدم تناسب خانوادگی بوده. همین که اسمش را می گذاشت سادگی. سادگی پدر روی رد و تایید دختر اثرگذار بوده. از جمله قسمت های سخت روزگار. پدر گزینه ای را انتخاب می کند، مادر، بعد پاسخگوی آن باید خانواده باشند. 

 

6.
قبل از 1400، پدر خانمش یک میلیارد برای جهیزیه کنار گذاشته بود. دارندگی و برازندگی. 77 ای وقتی جهیزیه را دید، چشمانش برق می زد. اعتراض کردم به برق چشمانش. گفتم این برق زدن یعنی تو هم داری دنبال کسی می گردی که بتواند... گفت تناسب! گفت انتظار نداشته باش مادر من دنبال دختری بگردد که جهیزیه اش کم باشد. راست هم می گوید. ما همیشه چوب توقع های مان را خوردیم. توقعات بی جا. 

 

7.
گاهی توصیه می کنند که زودتر ازدواج کنید. به من نه البته. به بزرگترهایی که مجردند. بعد ادامه می دهند و از فواید ساده زیستی می گویند. اینکه خدا خودش جور می کند. همان بزرگترهای مجرد هم بعدا می گویند که دامادشان اگر خانه نداشت، اگر پشتوانه پدر را نداشت، اگر ماشین نداشت، به او زن نمی دادند. حالا همان داماد را برای ساده زیستی مثال می زنند. خب... واقعیت همین است. ما که فرق داریم و تناسب لازم است ولی شما سعی کنید ساده زیست باشید. آفرین.

 

8.
جایی هم نوشته بود که «یعنی چی شما به هرکی پیشنهاد جدید می دهد می گویی خودت می توانی انجام بدهی؟! معلوم است که نمی توانم انجام بدهم و من وظایف خودم را دارم و تو هم وظایف خودت را! پس برو دنبال کارهایی که من به تو پیشنهاد می دهم». این فهم را من خیلی دوست دارم. این که من زندگی دارم، کار دارم، زن و بچه دارم، امشب باید پوشک بچه ام را عوض کنم و اصلا خانمم گفته شب ها زود بیا خانه که می ترسم، ولی تو نه زن داری، نه بچه داری، نه کار داری، نه پوشک بچه داری و نه زنت از تاریکی می ترسد که اگر ترسید هم به اسفل سافلین، فقط وظیفه داری نظرات من را پیاده کنی که من تئوریسین هستم و من نظریه پردازم. خب... الحمدلله در این زمینه ید طولایی داریم. دوست داریم ورزش کنیم ولی وقت اجازه نمی دهد. قدر نخبگان را هم که نمی دانند و باید دانسته شود ولی من فعلا نمی توانم جز نظر دادن در این زمینه کار خاصی انجام بدهم و تو نباید خودت را فکر من محروم کنی. درست می فرمایند واقعا. اسبش را به امام حسین (ع) داد و گفت خوب بجنگ و ما که رفتیم فعلا کار داریم یاعلی و التماس شفاعتِ بعد از شهادت!

 

9.
حالا من از این ها نیستم که خیلی علاقه داشته باشم هیچ اطلاعاتی درز ندهم. در واقع دهان چفت و بست داری ندارم. گاهی گفته ام که خواهرم لباس های من را می پوشد. یعنی همان لباس های قدیمی را که من دیگر نمی توانم بیرون بپوشم را در خانه استفاده می کند. یک بار هم کلافه شدم از حجم دوخت و دوزی که برای تعمیر لباس روی لباس انجام داده! لباس را پاره کردم که نتواند بپوشد دیگر. ناراحت شد و برای بار هفصدم دوخت و دوباره پوشید. نه که لباس نداشته باشد، عادت نکرده به کنار گذاشتن لباس هایی که قابلیت استفاده دارند. این ها البته مسائل خوبی ست منتهی فهمیده ام که خیلی نباید جایی تعریفشان کنم. دیگران تحسین می کنند و می روند لباس جدیدی می خرند که لباس قبلی شان تکراری شده، نه اینکه پاره شده باشد! خب! مریضم مگر خودم را دست مایه طنزِ محافل خصوصی شان کنم؟! 

 

10.
یادم هست که استاد تاکید می کرد دختران امروز، مادران دیروز شما نیستند. اگر مادرانتان در یک اتاق چند متری کنار مادرشوهر زندگی می کردند و هر روز لباس های مادرشوهر را می شستند، این دختران این گونه نیستند. زمانه فرق کرده. و راست هم می گوید. آدمی که نتواند در زمانه خودش زیست کند، باید منزوی بشود. 

 

11.
حالا خیلی هم مظلوم نمایی نکنم. گاهی راستش چنان هجومی به بقیه تاخت و تاز می کنم که... . واقعیت این است که جوابی برای برخی رفتارها وجود ندارد جز این که عرف آن را انجام می دهد و انجام ندهی باید جواب پس بدهی. و ما تا یاد ندهیم که باید سر تک به تک رفتارها فکر کرد و اگر بناست همراهی با عرف هم صورت بگیرد باید چارچوب مند باشد، همینطور ضربه خواهیم خورد. دیروز یخچال و تلویزیون لوکس مد بود، امروز شوهر کردن و طلاق گرفتن. فردا هم چیز دیگر. 
 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.