گوی

1.
روایت دختر حاج قاسم از شب حمله سگ هار منطقه به تهران را خوانده اید؟! پسر شهید کاظمی را در آن صحنه چه قدر می فهمم. این که بیاید بر سر خانمی داد و بی داد راه بیندازد تا خطر را از آن خانم دور کند. اینکه امدادگرها را هدایت کند. اینکه صحنه گردان بشود. بارها و بارها مرور کرده ام این نقش را. عملکردِ فوق العاده در شرایط حساس. 

 

2.
من پسر شهید کاظمی را نمی شناسم ولی زینب سلیمانی که سنگ تمام گذاشته در مدح صحنه گردانی آن شب این مرد. و تاریخ ما و جهان پر است از این صحنه گردانی های فوق العاده رشک برانگیز. صحنه گردانی های یک ساعته یا چند روزه یا چند ساله.  

 

3.
مشابهش را در زندگی دیده ایم احتمالا. لمس کرده ایم. جایی که همه قفل کرده اند، یک دفعه ما رستم دستان گونه وارد معرکه شده ایم و همه چیز را حل کرده ایم. همه تحسین ها آمده سمت ما. 

 

4.
شما پرونده فلانِ قالیباف را قبول بکنی یا نکنی، نظرات لاریجانی را بپذیری یا نپذیری، چه می دانم با شمخانی و رشید مشکل داشته باشی یا نداشته باشی، یک جایی از زندگی شان را پیدا می کنی که فوق العاده صحنه گردانی کرده اند. لاریجانیِ بعد از جنگ، با آن لباس ها، اصلا اوف! نه؟! قالیبافی که پشت رُل هواپیما نشست و آن را در لبنان نشاند اصلا اوف! شمخانی که می گفت پدر صهیونیست ها را درآوردم که من را زدند هم اندکی اوف! خیلی پر شور و حرارت نبود ولی خب او هم اوف! 

 

5.
جایی شنیدم. راست و دروغش را نمی دانم. خبرها یک جوری گاهی می پیچد و بالا و پایین می شود که معلوم نیست درست است یا نه. کسی زرنگ باشد البته می فهمد ولی به هر حال محض احتیاط می گویم راست و دروغش را نمی دانم اما اصل حرف، بنظرم حرف درستی است. اصلا تجربه خود ماست. که سید حسن گفته بود اسرائیل اگر محو شود تازه مشکلات حزب الله رخ می نماید. مگر بعد از انقلاب همین نبود؟! مگر بعد از هشت سال دفاع مقدس همین نشد؟! مگر...؟! 

 

6.
سال های پیش از این، در بلاگفا طلبه ای می نوشت. یادم هست یک بار نقل کرده بود از فامیل شان. که گفته بود به او برای دخترت جهیزیه ایرانی بخر و جواب شنیده بود مگر خرم؟! که چند روز دیگر خراب بشوند؟! و بعد تعریف کرده بود این فرد یکی از افراد مرتبط با شهید چمران بود. مدتی برگشته بود از منطقه و در خانه روی زمین سفت می خوابید! مادر اعتراض کرده بود که چرا فرش را کنار می زنی و با پوتین می خوابی؟! جواب داده بود چمران به ما گفته حتی در خانه هم باید حس و حال منطقه را درک کنید و به رفاه عادت نکنید. این چنین مضمونی داشت. 

 

7.
آدم های شرایطِ خاص، بعد از شرایط خاص بی سرپناه می شوند. علیرضا توسلی همین بود. مدتی بی سرپناه بود. علیرضا توسلی خیلی زندگی جالبی دارد واقعا. فکر کنید فرمانده به آن عظمت، می رفته لش می کرده خانه پدرزن و از کمردرد رنج می برده! بی کار و بی عار می چرخیده در خانه پدر زن. مصطفی صدرزاده هم تقریبا همچنین حالتی را پیدا کرده بود، حالا با کمی بالا و پایین. نه که خودشان بخواهند. نه. اوضاع به سامان به هر حال. یعنی کلا توی شرایط عادی این جماعت نمی توانند خوب جاگیر شوند. 

 

8.
من قبل تر فکر می کردم آدمِ شرایط خاصم. کنار آمدن با خیلی مسائل سخت بود برایم. جاگیر نمی شدم. نمی توانستم نفس بکشم. بعد فهمیدم خیلی ها ممکن است اینگونه باشند. آدم شرایط خاص باشند، نه شرایط عادی. در شرایط خاص خوبند ولی در شرایط عادی رسما گند می زنند. همین اواخر متوجه شدم حتی آدمِ شرایط خاص هم نیستم. یعنی هم این طرف، هم آن طرف، چه خاص و چه عادی، برایم آسمانش یک رنگ است. 

 

9.
حسم به ته ماجرا، جمع بندی است. جمع بندی از کل زندگی. زندگی ات اگر خوب خوب خوب خوب خوب خوب پیش رفته، پایان بندی ات هم خوب است. اگر خوب بد خوب بدددددددد خوب بددددددددددددددددددد خوب بدددددددددددددددددددددددد پیشرفته که احتمالا پایان بندی ات بد بشود. در زندگیِ خوب بد خووووووووووب بد خوب بدددددددددد خوووووب بد، امید آدم به خدا باید باشد. در حالت های قبلی هم. که او مبدل السیئات بالحسنات است...

 

10.
جریان زندگی نباید ما را ببرد. مقصد بی انتهاست. ما خیلی وقت تلف می کنید. به امید خوب بودن های لحظات خاص. می بازیم آخرش. شاید. اگر حواسمان نباشد. 

 

نظرات  (۳)

۰۵ مرداد ۰۴ ، ۰۶:۴۷ نـــرگــــس ⠀
آدمِ خاصِ شرایطِ خاص و شرایط غیر خاص: فقط سیدعلی حسینی خامنه‌ای ✌

من که فقط سبک زندگی ایشون برام حجت بوده و هست.
بقیه هرجوری می‌خوان باشن
پاسخ:
داشتم به امام ره و آقا فکر می کردم... دیگه گفتم طولانی نشه متن... من هم موافقم

شرح اسم رو خیلی دوست دارم... قشنگه واقعا
چقدر احساس بیهودگی می‌کنم در برابر این افراد.
اونا زندگی می‌کنن و ما هم بحر تماشاشون اومدیم گویا..
پاسخ:
من هم
من هم...
۰۵ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۳۳ ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
من هم همیشه حسرت زندگی آدم های شرایط خاص رو میخورم
حسرت شهدا و خانوادهاشون...
ما برای چی اومدیم این دنیا؟
چرا وجود من بی ارزش هیچ سودی برای این دنیا نداره؟

زندگینامه بعضیاشونو که میخونم برمیگردم به خودم میگم توهم زندگی میکنی، اینهاهم زندگی کردن!
پاسخ:
سلام

حس همیشگی...

زندگی بعضی هاشون تلنگر سنگینیه...
زندگی بعضی ها رو که می خونم با خودم می گم واقعا چه همتی داشتند...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.