گوی

1.
یکی از جذاب ترین قسمت های روزگار برای من، نتیجه نگرفتن هاست. افتتاحیه المپیک پاریس مثلا که زیر باران برگزار شد! حالا برگزار شد و نسبتا نتیجه ای که می خواستند را گرفتند ولی خیلی اوقات همین بارش باران کلا برنامه را به هم می زند. نتیجه ای که می خواستی را نمی گیری.

 

2.
از این جا به بعد، طلبگی نیست! کاملا شخصی نویسی است. جمله بالا را با عنوان طلبگی می توانم دفاع کنم ولی بعد از این را نه! چون مخالف خیلی مسائل است. ولی دوست دارم راحت بنویسم. بد برداشت شود هم راستش خیلی مهم نیست! چون بعید می دانم کسی اینجا را بخواند و خودش موضعی در مورد این مسائل نداشته باشد.

 

3.
روانشناس ها، با تاکیدی که بر اراده انسان دارند گند زده اند به همه چیز! فکر کن، انسانی که محصور در بین اجبارات است را مدام به رسیدن به نتیجه ی دل خواه سوق می دهند! خنده دار است برایم. شما همین الان سعی کن! همین الان. به زمان دقت کنید. همین الان سعی کن که در گذشته هفت سر به دنیا بیایی! سعی کن. آفرین عموجان. بیشتر سعی کن. روی هدف تمرکز کن. خیلی بیشتر. خیلی خیلی بیشتر. از این مسیر نشد از مسیر دیگر حرکت کن. جان من حرکت کن. ماشین زمان بساز. ورد و جادو یاد بگیر. عرفان و فلسفه بیاموز! چه می دانم غلطی بکن که حصر اجبار زمان را بشکنی. البته که «همین الان» طی شد و رفت! یک دقیقه است که گذشته. ولی روانشناس به تو نمی گوید که گذشته! خر خر باید دنبالش بروی تا به نتیجه برسی. هی بدو حالا! هی بدو! آفرین. 

 

4.
کلیپی امروز دیدم که یکی از مجریان سابق صدا و سیما می گفت من هر ماشینی تصور کنی را داشتم به جز مازراتی. خب شاید توی نگاه یکی مثل من این گزاره بد به نظر برسد ولی در نگاه مخاطبی که او می خواهد برای خودش جفت و جور کند، اتفاقا داشتن ماشین یعنی پیروزی. یعنی راه رسیدن به نتیجه. یعنی من بلدم بروم و برسم و تو هم دنبالم بیا. آفرین خر خوبم! بیا!

 

5.
دوست دارم روی جبر تاکید کنم! دوست دارم آقاجان! خیلی دوست دارم! از دستم بر می آید و تاکید می کنم! شمایی که انقدر روی اراده انسانی تاکید می کنی، می توانی همین الان مشکل آب کشور را حل کنی؟! حل کن! حل کن عزیزم! ده ثانیه از «همین الان» هم گذشت! من به تو بیست روز فرصت می دهم! خب حل کن! احمق!

 

6.
جامعه شناسی را این سمت ماجرا می بینم. اراده ای که غرق است در سیلابِ جبر جامعه. همان احمق هایی که جبر ها را نمی دیدند، اینجا که می رسند جبر را فقط می بینند. همه گاو می شوند برای شان. که علوفه مد نظر را داده و خروجی از پیش تعیین شده را دریافت می کنیم. همه گاو. همه! انگار نه انگار اراده ای وجود دارد.

 

7.
به خدا گیر کردیم بین احمق هایی که اراده را پررنگ می کنند در مسائل فردی و ابله هایی که اراده را می کشند در مسائل اجتماعی! یکی کشف حجاب کند مشکل فرهنگ عمومی جامعه است ولی اگر کسی پولدار شود خودش اراده کرده! خسته نمی شوید از این حجم بلاهت؟! فحش بیشتری بدهم؟! 

 

8.
حالا من می نشیم یک گوشه و به نتیجه نرسیدن ها را می بینم. خیلی جذاب است برایم. هدف آمریکا این بود که ایران را برای خود نگه دارد. کودتا کرد. سال سی و دو. مست و خوشحال. تا 57 که ورق برگشت. ایران آمریکا را بیشترین دشمن خود می بیند هم اکنون. چهل و چند سال می گذرد و هنوز هم ماجرا همین است. احمقی که برای ثمرات بیست و پنج ساله کودتا کف و سوت می زد، الان کف و خون قاطی کرده... کین هنوز از نتایج سحر است! آمریکا هم به نتیجه نرسید! ابرقدرت را می گویم! او هم به نتیجه نرسید. 

 

9.
من نمی دانم این هایی که به نتیجه می رسند چطور جلو می روند. کاملا جدی این حرف را دارم می زنم. اصلا درکشان نمی کنم. من عادت کرده ام به نتیجه نگرفتن. ناشکری نمی کنم! ابدا. خیلی جاها به مقصود رسیده ام الحمدلله ولی منظورم دقیقا جاهایی است که آدم شک می کند به نتیجه می رسد یا نه؟! همان جاها. من عادت کرده ام به نتیجه نگرفتن. ولی بعضی ها برعکسند. به نتیجه می رسند. و نتیجه ای هم که برایشان حاصل می شود دوام دارد. جذاب است. خوشمزه است. من زالو وار می چسبم به این ها! نمی دانم چطور! ولی می فهمم که باید بچسبم... 

 

10.
چرا این ها را گفتم؟! خواستم بگویم به نتیجه رسیدن یا نرسیدن برای من الان معلوم نمی شود خیلی. برای نگاه ظاهری و وظیفه هایی که به دوش دارم هم می چسبم به آن هایی که می توانند این وظایف را انجام دهند و نتیجه چشم پر کنِ فعلی بگیرند. اما این که ته ماجرا چه می شود را نمی دانم. واقعا... بعضی رفتارهای ما، پنجاه سال بعد نتیجه اش را نشان خواهد داد... کمتر و بیشتر. 

نظرات  (۴)

همیشه مرز بین اراده و جبر برام عجیب بوده..
پاسخ:
من حسم اینه که برای حل مسئله طیفی از نظرات درست وجود داره که این طیف، لایه به لایه عمیق تر میشه و دقیق تر... 
اینکه تعجب می کنیم یعنی نیاز به لایه عمیق تری از فهم داریم به نظرم
لطفا مورد ۳ رو تصحیح کنید
من درمورد جامعه شناسی اونقدر مطالعه نداشتم که نظر بدم اما درمورد روان‌شناسی به ضرر قاطع میگم تعمیم ناجوانمردانه است و زیبنده شما نیست
درست نیست علم روان‌شناسی رو اینقدر محدود و سلیقه‌ای معرفی کنید
پاسخ:
سلام

میدونم تعمیم ناجوانمردانه است و کاملا آگاهانه این ناجوانمردی رو انجام دادم
هر علمی ستون هایی داره که این ستون ها قطعا درستن. ممکنه روبنای کار نظر ما رو به خودش جلب نکنه ولی ستون ها بنظرم درستن. روانشناسی هم از این قاعده مستثنی نیست.
و من با پذیرش این مسئله که ستون های علم روانشناسی کاملا صحیحه این مطلب رو نوشتم. 

یه قسمت توی مطلب بود که حذف شد. ننوشتمش. اونم اینه که هر افراطی به غلط باید با تفریط جواب داده بشه تا مسیر اصلی پیدا بشه. و یا برعکس. غلطه این روند. این که اصلاحات باید از مسیر غلط اتفاق بیفته قطعا غلطه. نوشتم که نمی تونم ازش دفاع کنم و اصلا درست نیست این حرف! ولی هر تاکید بی جایی که روی اراده ی بی ریشه انسانی می بینم، کلافه ام می کنه... و این رو به گردن روانشناسی میندازم. همونطور که هر تاکید بی جایی که روی حذف اراده انسانی و تصلب ساختار ها می بینم، اون رو گردن جامعه شناسی میندازم. باید جایگاه این دو علم مشخص بشه، اون هم کف جامعه. من کاری ندارم سطوح عالی علم چه اتفاقی میفته فعلا! کف جامعه هر مسئله ای رقم میخوره ریشه اش به این دو علم داره برمیگرده... نمیشه ما ناقص حرف بزنیم، بدون جایگاه حرف بزنیم، بعد تبعات کار خودمون رو گردن نگیریم! 

یه عصبانیت خاصی دارم؟! بله :) توضیح بیشتری دارم؟! نه راستش. یه چیزی رو حس می کنم. می فهمم. اما فعلا زبون ندارم بیانش کنم... ببینم چطور میشه بهتر ازش گفت... 
مسئله اینه که این چیزی که نوشتید اصلا روانشناسی نیست، درباره روانشناسی طومار ها طومار میشه نقد نوشت ولی این اصلا روانشناسی نیست، چیز دیگه ایه...

سندش هم اینکه تعریف روانشناسی "علم مشاهده و تغییر رفتار که..." اصلا شامل حالش نمیشه چون جذب تراول و مازراتی جزو رفتار های قابل مشاهده نیست

+ ما در نتیجه مجبوریم یا در تلاش؟
من فکر می کنم جبر ما بیشتر در نتیجه باشه

وگرنه دست من بسته نیست که تلاش نکنم فضا نورد بشم یا رئیس جمهور فنلاند، فقط احتمال نتیجش کمه

من فکر می کنم باید نهایت تلاشمون رو برای جیزی بکنیم و بعد اگه جبراً نرسیدیم... خب نرسیدیم دیگه .. چه میشه کرد

من فکر می کنم منظور شما از نوشتن این پست این بوده که مردم واقعیت رو بسنجند و الکی سرمایه هاشون و عمرشون رو تلف نکنن در آرزوی رسیدن به کرسی دانشگاه کمبریج، برن بذارن در مسیری که احتمال شدنش بیشتره

یه حدیث بود فکر می کنم از حضرت علی(ع) :
"هرکس چیزی را بخواهد و برای رسیدن به آن تلاش کند یا به آن می رسد و یا به بخشی از آن."

خلاصه که سعی کردن هیچوقت کسی رو دست خالی بر نمی گردونه ، یا به همون چیز می رسیم یا به چیز دیگه ، این رو حتما خودتون هم دیدید

اما کسی که تلاش نمی کنه کلا به هیچی نمی رسه

البته تلاش در راه درست باید کرد.. نه راه غلط
( با این وجود کوشش بیهوده به از خفتگی )
پاسخ:
سلام

جذب تراول و مازراتی رو شاهدی بر اصالت اراده آوردم... 

بیشتری و کمتری رو نمیدونم ولی جبر در تلاش رو هم من قبول دارم و بنظرم طیف وسیعی از مسائل رو شامل میشه. همین الان تلاش کنید یه دست جدید دربیارید! همین الان! ببینید روی قید زمان تاکید می کنم که نشون بدم نمیشه! اصلا امکان نداره همین الان تلاش کنید برای دست درآوردن! دست سوم خانم هیپنوتیک!!! یا تلاش کنید که در گذشته دست دربیارید!!! فکر کنید یه لحظه بهش... یا چیزهای دیگه ای که سر از تناقض درمیاره. مثل تلاش کردن برای تلاش نکردن!! میشه؟! :)

هدفم این نبود راستش... من به نشدنی ها بیشتر معتقدم تا شدنی ها! 

در مورد تلاش هم موافقم که باید تلاش کرد... فقط اوضاعی که می بینم یه جوریه :) 

اون شعر سعدی هست؟! به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل... این رو هم یه روزی باید زیرآبش رو بزنم :/ گیر داره این شعر... 

ما هر حرف باطلی که می بینیم، معمولا باطل محض نیست. جنبه از حق رو در خودش داره. اینکه انسان باید تلاش کنه که قطعا درسته. منتهی حسم اینه مسیر تلاشی که برای ما ترسیم میشه چندان درست نیست... 
می‌تونید معرفی کنید اون نظرات رو؟
پاسخ:
سلام

راستش من هم تا یه حدی اطلاعات دارم
و البته که یه سری از مسائل نیاز به مقدمات داره... این مقدمات نه اینکه خدای نکرده طرف مقابل توانایی درک نداشته باشه که منظورم اینه که ابعاد مختلف ماجرا باید توی یه سری مقدمات حل و فصل بشه... من همیشه مثال میزنم به این حرف که میگن عالم مجاز اندار مجازه. کسی اگه مقدمات رو طی نکرده باشه، میگه مجاز یعنی هیچ، مجاز اندر مجاز یعنی هیچ اندر هیچ! پس عرفا یا مثلا فلاسفه معتقدن عالم کشکه :) خب این برداشت ناصوابه و مقدمات احتیاج داره... 
و نکته سوم هم اینه که مطالب پخشه! یعنی یه جا جمع نشده... حداقل اونی که من تا الان فهمیدم... 

اما مختصر اینکه:
یکی از مثال هایی که برای حل مسئله جبر و اختیار میزنن، یعنی نسبت اراده انسان و اراده الهی، که میگن اراده خدا برق و انسان یخچال! برقه که داره خنک میکنه. یخچاله که داره خنک میکنه. ولی برق نباشه یخچال هیچ کاری نمی تونه بکنه. بعد همین رو تبیین می کنن و ادامه میدن... مثال هم جنبه مبعدیت داره و هم مقربیت. این مثال هم همینه. از یه سری جهات دور میکنه انسان رو از فهم و از جهاتی نزدیک. شاید یکی از ایراداتی که به این بیان بشه گرفت اینه که انگار یه جورایی دست خدا کوتاه میشه از صحنه عمل... 

بیان پیشرفته تر... اومدم توضیح بدم که دیدم بیان دقیقی ندارم براش :/ یعنی هر چی کردم که توضیحش با قبلی متفاوت بشه از آب درنیومد به نظرم... حالا میخواستم به همین هم اشکال کنم و یه قدم جلوتر برم که خب هیچی :)) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.