گوی

1.
هاضمه مردمان این خاک، جذب خوبی ها و دفع بدی ها بوده. اسلامِ عربها وارد شد، اسلام را گرفتند و هر چه مربوط به غیر آن بود و به درد نمی خورد را پس زدند. این هاضمه باید در مورد اربعین هم همینگونه عمل کند.

 

2.
اربعین چه خوبی هایی دارد؟! یکیش همین که کار ندارند تو چند سال داری، چه کاره ای، دوری یا نزدیکی، یک بار غذا خوردی یا نخوردی، وظیفه شان می دانند که با التماس از «زائر» پذیرایی کنند. تاکید می کنم که با التماس! و وظیفه. دیده اید مثلا وسط موکب یک عراقی داد بزند که پس حق من از این زندگی چیست؟! کسی دنبال حقش می گردد اصلا؟! وظیفه پررنگ است. همان را می چسبند و خدمت می کنند. شما فکر کن ایران ما این شکلی شود. عنوان که بیاید، فارغ از رنگ و قد و سن، خدمتِ با التماس اتفاق بیفتد. یعنی مثلا صبح به صبح مسئولی از اداره آموزش و پرورش سراغت را بگیرد و بپرسد توی این اوضاع توانستی در مدرسه خوبی ثبت نام کنی یا خیر و اگر نشده بگو خودم بچه عزیزتر از جان را ببرم ثبت نام کنم. هم تو مقدس باشی، هم مسئول. کسی هم داد نزند که فلانی از طریق خادمی کسب اعتبار می کند و این ها ادا و اطوار است و باور نکنید و الخ... . چه قدر قشنگ می شود. نمی شود؟!

 

3.
وقتی کسی ایده ای را مطرح می کند، اگر اهل کار باشد می داند که با مردمی که یاد گرفته اند مثل سگ به جان همدیگر بیفتند تا کسی جرئت نکند حقشان را بخورد، این مدل تعامل چقدر سخت است. برای مایی که دائم توی گوشمان خوانده اند «حق دادنی است یا گرفتنی؟! تو سگی و حق پاچه! بگیرش!»، پاچه نگرفتن بی عرضگی است. ببخشید حق نطلبی. زرنگ باید باشیم. و کسی اگر اهل کار باشد می داند که در چنین فضایی، وقتی تو خدمت کنی، خدمت را تحت عنوان وظیفه می بینند و متوقع تر می شوند. یعنی اگر خم بشوی که بار ببری، همه می گویند چه خر خوبی و بار بیشتری می گذارند روی دوشت. آنقدر بیشتر که کمرت بشکند. پس نباید این کار را بکنی. آفرین. به قبل از اربعین برگردیم. اربعین را ندیدیم انگار. هیچ فهمی از آن نداشته باشیم. به جامعه مان سرایتش ندهیم. همینطور برویم کربلا و برگردیم. انگار مثلا رفتیم جنگل های شمال را دیده ایم! درخت هایش را! دیده اید مسیر اربعین چه درخت های نخلی دارد؟! شمال نخل ندارد! تنها تفاوت می شود همین. کلا یا باید کمرمان بشکند یا اربعین ندیده انگاری کنیم و زندگی قبلی را ادامه بدهیم. زندگی سگی را عرض می کنم. چون هیچ راه دیگری وجود ندارد برای اصلاح. و ما هم عقل نداریم.

 

4.
یکی از مسائل اربعین، اسراف به شدت زیادی است که رقم می خورد. دانسته و ندانسته. نمی دانیم از لوبیاهایشان خوشمان می آید یا نه؟! می رویم می گیریم و خوشمان نمی آید و گوشه ای ظرف غذا را رها می کنیم. یا حتی ظرف های یک بار مصرف! باشد قبول که ظرف های غیر یک بار مصرف احتمال آلودگی دارد! ما که خودمان می توانیم ظرف ببریم؟! یک بشقاب و یک لیوان و یک قاشق مگر چه قدر جا می گیرد؟! 

 

5.
یکی دیگر از مسائل، مسئله نظم است. یعنی اینکه زائر تاج سر خادم است خیلی خوب است ولی اگر نظمی وجود نداشته باشد، خیلی اوضاع داغان خواهد شد! به معنی واقعی کلمه... من نمی دانم چرا نظم را فدای همه چیز می کنیم! اولین چیزی که در هر ماجرایی ذبح می شود، نظم است. 

 

6.
همین ها به ذهنم می رسید. باید خوبی ها را پررنگ تر گفت. ولی مخاطب اینجا مخاطب دنیا دیده ایست. خیلی دیگر سمت پررنگ را پررنگ نکردم! دوست داشتم بگویم اخلاق هایی که بعضا از عراقی ها به ما می رسد و منتسب به اتفاق مبارک پیاده روی و زیارت اربعین است، همیشه خوب نیست! قابلیت اصلاح هم دارد! بنا نیست چون عراقی ها مثلا قهوه ای که مزه سگ مرده می دهد را می خورند، ما هم دائم کافی شاپ باز کنیم توی ایران به یاد اربعین! مثلا! هزار واقعه آن جا رخ می دهد که باید اصلاح شود. و هزار واقعه هست که باید اینجا تعمیم داده شود. شمال نمی رویم! کربلا برای زیارت هم بقیه ایام سال هست! این واقعه، فراتر از یک زیارت عادی است. وقایعی رخ می دهد که باید در زندگی روزمره مان جریانش بدهیم. و وقایعی اتفاق میفتد که باید جلویش را بگیریم. 

نظرات  (۱)

اساسا هاضمه انسانها میبایست جذب خوبی ها و دفع بدی ها باشد ولی حقیقتا آیا اینطوره؟؟

مثلا آمار نمازخون های مسجد از آمار هیآتی های همون مسجدبارها کمتره...
یا آمار حاجیان از آمار اربعینی ها ...

کمی در مقایسه اگر بریم، حتی اگر فرض کنیم بدعت های جامعه ما در حد مستحباته، واجبات ما رو تحت الشعاع خودش کمرنگ و خفیف کرده ...

حتی عقیده وجود امام زمان بیشتر یه خرافه بازیه تا یه اعتقاد اصولی و عملی... چون طرف عاشق یه نفر به اسم مهدی فاطمه است و هر روز داره دعای فرج میخونه و زیارت عاشوراش قطع نمیشه ولی امام واقعی زمان خودش رو قبول نداره و واسه حسین و یزید زمان خودش تره هم خورد نمیکنه ...

هرچند این معنیش این نیست که من معتدقم در این دکان ها رو باید تخته کرد، چون بالاخره ظاهر و اسمش دینیه و از کارناوال شادی همجنس بازا که بدتر نیست ولی میخوام بگم انحرافاتش خیلی بیشتر از خروجی سالم احتمالیشه
پاسخ:
سلام

بله ممکنه همه جا این هضم کامل اتفاق نیفته و برای همین هم باید مدام ملاک ها و معیارها تاکید و یادآوری بشه.

من صریح بخوام بگم، بنظرم نگاه شما نگاه مقطعی و برشی به مسئله است. یکی داره صد تا پله رو میره، شما فوکوس می کنید روی پله 37 امی که الان قرار داره و میگید چرا سر پله 37 امه و سر پله صدم نیست؟! خب سوال اگه منقطع از یک روند دیده بشه کاملا به جاست ولی وقتی توی یک روند ببینیم مسئله رو، کامل حل میشه که 37 پله اومده جلو و همین مسیر رو طی می کنه رو به بالا. یعنی این نگاه جامع رو من خیلی بیشتر می پسندم تا نگاه های مقطعی رو. 
یه مسئله ای که دوست دارم مطرحش کنم اینه که اصل هیئت، اصل دعای فرج، تاکید می کنم روی کلمه اش، اصل، نه شکل و نه ساختار و نه چیز دیگه، اینها ریشه در واجبات ما دارن. مسئله عقیدتیه. مسئله هیئت، مسئله اعتقاد به امامته. مسئله عزاداری، مسئله ولایته. اینکه من با کجی های رفتاری خودم، این اصل رو تحت الشعاع قرار بدم بحث دیگه ایه ولی واقعیت ماجرا رو که آدم نگاه می کنه، می بینه خیلی از همون عزادارها که به قول شما نماز نمی خونن، سر این یه اعتقاد وایسادن. دعوا سر شام و علم و سینه زدن و پیاده روی نیست! دعوا سر ولایته. سر امام حسینیه که به قول شما حتی کامل نشناختن ولی قبولش دارن. سر این وایسادن. عزاداری رو باید این مدلی دید. پیاده روی اربعین رو. یعنی این ها ریشه در واجبات و اصول ما دارن. 

با همین دو نکته (که دو تا هم نیست به نظرم! کلان و جامع و ریشه ای نگاه کردن به مسئله است هر دوی اون) به نظرم عزاداری ها رو باید دقیقا این مدلی دید که ریشه در واجبات دارن، ریشه در ضروریات دینی ما دارن، باید ازشون حفاظت کرد، باید هر چقدر اومدیم جلو مواظب باشیم آفت نگیره و باید ارتقا پیدا کنه. یعنی اصل، اصل درستیه، ثمراتش ثمرات فوق العاده بیشتر و مهم تریه، خروجیش هم اندازه 37 پله است فعلا و باید بیشتر بشه و به خروجی کامل خودش نزدیک تر. 
نشونه درست بودن حرفم همین بس که دشمن دنبال انحراف عزاداری ها هست، درست، اما اگه روزی دستش برسه مثل خیلی از جاهای دیگه کلا این عزاداری رو تعطیل می کنه. یعنی به نظرم از ریشه کندن این عزاداری ها براش خیلی بهتره تا مسخ کردن عزاداری ها. چون دستش به ریشه کنی نمی رسه می ره سراغ مسخ. برای همین این اصل، باید حفظ بشه که ریشه در واجبات ما داره. اما حواسمون باشه که هنوز کامل نیست و خیلی راه داره تا همه ثمرات خودش رو نشون بده... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.