1.
یکی از ورق های سخت تاریخ، باز کردن مسیر شهادت است. خودت بمانی و راه را برای بقیه باز کنی که دیوانه کننده ترین ورق است. فکر کن از مقتل برگشته ای، با پیکری خونین، نگاه نگران مادر و پدر و زن و فرزندان پیکر به دستان و چشمان و لبان توست. که توضیح بدهی! خب بگو! سرت را بالا بگیر و توضیح بده در مقتل چه گذشت که تو سالم ماندی و با پیکر عزیزشان برگشتی؟! توضیح بده! زود!
2.
حالا تصور کن این پیکر، پیکر زنی باشد یا خردسالی. تو سالمی، دیگری زن و بچه اش را از دست داده. فرزند خردسالش را. تمام هستی فرزندانش را. الان به کودکان بی مادرش نگاه می کند و به آوارهای زندگی که روی سرش خراب شده است. سرت را بالا بگیر و جواب بده! تو چرا سالمی و این پیکر اینقدر خونین؟!
3.
می بینید چهقدر سخت است؟! فکر کن حالا آمده باشند برای توصیه به تو گفته باشند تو که می روی حداقل زن و بچه نبر! تو کار خودت را کرده باشی و بعد از چند وقت، پیکر نوزادت روی دستانت باشد. حس و حال؟!
4.
حاج قاسم می رفت و برمی گشت باید به همه جواب پس می داد. تا 98 باید پاسخگو می بود. اگر بعد از سقوط بشار زنده بود، باید جواب می داد. جواب خون شهدایی که خانواده های شان دل خوش کرده بودند به سوریه ای که با ایران در صلح است. حاج قاسم نبود. شایعات و حرف ها و زخم زبان ها زیاد شد. خون دل خانواده های شهدا بیشتر شد. آقا قد علم کرد و توضیح داد.
5.
ظرفیت روحی عجیبی می خواهد. ما همانیم که اگر همسایه مان به ما چپ نگاه کند تا مدت ها نمی توانیم عادی زندگی کنیم. باید پیکر روی دستت باشد و نگران خیمه باشی و بعد پاسخگوی چشم های نگران باشی. فکر کن سید ابراهیمت هم نباشد. فکر کن سید حسنت هم نباشد. فکر کن محمد باقری ات هم نباشد. فکر کن شادمانی ات را دو روز بعد از سرلشکر شدن بزنند.
6.
دست زن و بچه را برخلاف توصیه بقیه گرفت و به کربلا آورد. چند نفر از یک خانواده شهید شدند در یک روز؟!
7.
همه ی این کارها خلاف دنیاطلبی است. کسی که دنیا بخواهد، مزرعه اش را به آتش نمی کشد. علی اکبر بدهد. علی اصغر بدهد. رقیه اش... .
8.
دیدم که خانم الف توی کانال نوشته بودند از نماز صبح روز آخر جنگ. نماز انقطاع. بین خوف و رجا. بریده از همه جا. جایی که حس می کنی دیگر دلبستگی به هیچ چیزی نداری. ما این دنیا را می خواهیم. دنیای بدون دلبستگی. اما ویران؟! نه!
9.
دنیایی که ما می خواهیم دنیای آباد است اما دلبستگی به آن و توقف در آن؟! نه. نمی خواهیم. تفسیر انقطاع به تخریب دنیا، تفسیر به غلط است. باید به فکر آبادانی آن بود. دنیای متصل به آخرت را می خواهیم، نه دنیای منقطع از آخرت. و آبادانی در دنیای متصل به آخرت متفاوت می شود از دنیای منقطع از آخرت.
10.
در دنیای منقطع از آخرت شما هر چه بیشتر پول داشته باشی برده ای و در دنیای متصل به آخرت، هر چه بیشتر پول داشته باشی و گره باز کنی و مسیر رزق الهی بشوی. در دنیای منقطع از آخرت، اگر جاده باز کنِ شهادت باشی، حاج قاسم باشی و کلی انسان را به سعادت رسانده باشی، اگر امام خمینی (ره) باشی باید جوابگوی خون ها باشی و در دنیای متصل، خدا خود پاسخگوست و ما مامور به وظیفه ایم.
11.
در دنیای منقطع تو اگر بیشتر آبادانی ایجاد کنی برده ای. تلاویو را نگاه کن. لس آنجلس را. چه قدر آباد بودند. اما در دنیای متصل به آخرت اول این سوال مطرح می شود که این آبادانی روی خون چه کسانی بنا شده است؟! روی دوش چه کسانی؟! چند فرزند سیاه و سرخ و عرب ذبح شده اند که درخت تناور برج های تلاویو سر به فلک بکشد؟! دنیای منقطع از آخرت کاری به ریشه برج ها ندارد و چشمش به شیشه های شفاف و ارتفاع برج است و دنیای متصل کار دارد و می پرسد و نمی تواند دل خوش کند به برجی با ریشه های خونین.
12.
حلقوم دنیاطلبانِ منقطع از آخرت صدای جلوگیری از همراهی زن و بچه با ابی عبدالله سلام الله علیه را منتشر می کند. نمی داند که همین نوزاد معبر اتصال خیلی ها به خدای متعال می شود و هزار و چند صد سال بعد مادران نوزاد در دست آرزو می کنند که فرزندشان قربانی این مسیر بشود. و این قربانی ها، برای آبادانی دنیایند. کدام دنیا؟! دنیای متصل به آخرت. و حلقوم دنیاطلبان منقطع از آخر دنبال پاسخگو کردن و شرمگین کردن فرمانده کل قوا و بقیه فرماندهان در برابر خون شهدا بودند و امام ره فرمودند پاسخگو خداست و ما به وظیفه باید عمل کنیم. حاج قاسم معبر شهادت را باز کرد و باید سرش بالا باشد. جلوی شهدا، جلوی خانواده شهدا و جلوی بقیه. که دنیا و آخرت همه را آباد کرد. و سرش بالا بود...